0

غزلیات ملک‌ الشعرای بهار

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شمارهٔ ۱۱
پنج شنبه 27 اسفند 1394  7:04 PM

بکرد ای جوهر سیال در مغز بهار امشب

سرت گردم‌نجاتم ده ز دست روزگار امشب

بر یاران ترش‌روی آمدم زبن تلخکامی‌ها

ز مستی خندهٔ شیربن به روبم برگمار امشب

ز سوز تب نمی‌نالم طبیبا دردسرکم کن

مرا بگذار با اندیشهٔ یار و دیار امشب

هزاران زخم کاری دارم اندر دل ولی هر دم

ز یک زخم جگر ترساندم بیماردار امشب

گرم خون‌از جگر بیرون زند نبود عجب زبرا

که ‌از خون ‌لب‌ به‌ لب گشته ‌است‌ این‌قلب‌ فگار امشب

فنای سینه‌ر‌بشان گرمی ناب است ای ساقی

بده جامی و برهانم ز رنج انتظار امشب

شب‌هجرانم‌از جان‌سیرکرد آن‌زلف‌پرخم کو

که در دامانش آویزم به قصد انتحار امشب

مده‌داروی‌خواب‌ای‌غافل‌از شب‌زنده‌داری‌ها

خوشم با آه آتشناک و چشم اشگبار امشب

اگر نالد «‌بهار» از زخم دل نالد، نه زخم سل

پرستاران ‌چه ‌می‌خواهید ازین ‌بیمار زار امشب

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها