19- كتاب ده نكته از استاد طاهرزاده
انسان از ديدگاه اسلام؛ اينطور نيست كه داراي دو حقيقتِ جسم و روح باشد، بلكه حقيقت او جان يا روح اوست و بدن و جسم ابزار آن روح است و اگر به لذات بدني زياد ميدان بدهد، عملاً از اصل خود جدا شده، و هرچه انسان بيشتر بر بدن حاكم باشد، خود را بيشتر به انسان كامل يا حقيقتالانسان نزديك كردهاست.
عمده آن است كه انسان متوجه باشد بدن او حجاب او نگردد، كه گفت:
حجابِچهرةجان، ميشودغبارِتنم خوشا دمي كهازآنچهرهپردهبرفكنم
يعني چون تن خاكي حجابم شده، چهرة حق را نميبينم، به اميد روزي كه با آزاد شدن از حكم تن – با امثال روزه و ساير رياضات شرعي- پرده را از آن چهره كنار زنم.
همچنانكه انسان طالب حق ناله سر ميدهد كه:
گفتمكهرويخوبت ازماچرا نهاناست گفتا تو خودحجابيورنه رخم عيانست
گفتم فراق تا كي؟گفتا كهتا توهستـي گفتمنَفَسهميناست،گفتاسخن همانست
آري ما احساس خوديّت و منيّت در مقابل خدا داريم كه او خود را به جان ما نشان نميدهد. وقتي اگر متوجه شديم هيچ چيز در اين جهان، ملك ما نيست، وجملگي ملك خدائيم و بندة او، و وقتي خود را به درجةخدمتگزاران تنزلداديم و از خاكِ زيرپاي خود متواضعترشديم، حجابهاي بين ما و خدا مانند دود به هوا ميرود و خداي را رو در روي خود خواهيم ديد.
آري: « گفتم فراق تا كي؟ گفتا كه تا تو هستي»
پس تزكيه؛ حركت از خود و در خود به سوي خود است، ولي بهسوي خودِبرتر، و از حجاب خودِ نازل عبور كردن، تا با خداي خود روبهرو شويم.
انسان در ابتدا، خود را همين مرتبة نازله روح ميپندارد، ولي اگر حجاب بدن و تعلّقات بدني را كنار زد، با حقيقت بالاتري از خود روبهرو ميشود. يعني «خودِ نازل»، حجاب «خودِ عالي» است. به عبارت ديگر، خودِ نازل كه محجوب از حق است، حجاب خودِ اصلي است كه از حق محجوب نيست. چنانچه لسانالغيب«رحمةاللهعليه» ميفرمايد:
ميانعاشقومعشوقهيچحائلنيست توخودحجابخودي، حافظ ازميانبرخيز
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
اتمام کتاب ده نکته
حال شرح کتاب ده نکته یا کتاب خویشتن پنهان