ابعاد مبارزات امام چهارم (ع) با مظالم و مفاسد عصر
جمعه 14 اسفند 1394 9:08 PM
بارى امام چهارم با انتخاب راه دوم، يك سلسله برنامههاى ارشادى و فرهنگى و تربيتى و مبارزات غيرمستقيم را آغاز كرد و بدون آنكه حساسيت حكومت را برانگيزد، فعاليتهايى انجام داد كه مهمترين آنها را مىتوان در چند بخش زير خلاصه كرد:
1- زنده نگهداشتن ياد و خاطره عاشورا
از آنجا كه شهادت امام حسين (ع) و ياران آن حضرت در افكار عمومى براى حكومت اموى بسيار گران تمام شده و مشروعيت آن را زير سوال برده بود، براى آنكه اين فاجعه فرموش نشود. امام با گريه بر شهيدان و زنده نگهداشتن خاطره آنان مبارزه منفى را به صورت گريه ادامه مىداد. شك نيست كه اين اشكهاى سوزان وگريههاى پرسوز ريشه عاطفى داشت زيرا عظمت فاجعه و مصيبت كربلا به قدرى بزرگ و دلخراش بود كه هيچ يك از شهود عينى آن حادثه، تا زنده بودند، آن را فراموش نمىكردند، اما بى شك چگونگى برخورد امام سجاد با اين موضوع اثر و نتيجه سياسى داشت، يادآورى مكرر فاحعه كربلا نمىگذاشت ظلم و جنايت حكومت اموى از خاطرهها فراموش شود. امام هر وقت مىخواست آب بياشامد، تا چشمش به آب مىافتاد، اشك از چشمانش سرازير مىشد. وقتى علت اين كار را مىپرسيدند، مىفرمود: چگونه گريه نكنم در حالى كه (يزيديان) آب را براى وحوش و درندگان بيابان آزادگان گذاشتند، ولى به روى پدرم بستند( و او را تشنه كشتند)/
امام مىفرمود: هر وقت كشته شدن فرزندان فاطمه (س) را به ياد مىآورم، گريه گلويم را مىگيرد.
روزى خدمتگزار حضرت عرض كرد: آيا عم و اندوه شما تمامى ندارد؟!
حضرت فرمود: واى بر تو، يعقوب پيامبر كه تنها يكى از دوازده پسرش ناپديدشده بود، در فراق فرزند خويش آنقدر گريست كه چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه كمرش خم شد، در حالى كه پسرش زنده بود( و كاملاً از يافتن او نا اميد نگشته بود) ولى من ناظر كشته شدن پدرم، برادرم، عمويم و هفده نفر از بستگانم بودم كه پيكرهايشان در اطرافم نقش زمين شده بود، پس چگونه ممكن است غم و اندوه من پايان يابد؟! (1) «سهل بن شعيب»، يكى از بزرگان مصر، مىگويد: روزى به حضور على بن الحسين رسيدم و گفتم: حال شما چگونه است؟ فرمود: فكر نمىكردم شخصيت بزرگى از مصر مثل شما نداند كه حال ما چگونه است؟ اينك اگر وضع ما را نمىدانى، برايب توضيح مىدهم:
«وضع ما، در ميان قوم خود، مثل وضع بنى اسرائيل در ميان فرعونيان است كه پسرانشان را مىكشتند و دخترانشان را زنده نگه مىداشتند. امروز وضع بر با به قدرى تنگ و دشوار است كه مردم، با سب و ناسزاگويى به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرب مىجويند.»(2)/
2- پند و ارشاد امت
چون امام چهارم در عصر اختناق زندگى مىكرد، نمىتوانست مفاهيم مورد نظر خود را بصورت آشكار و صريح بيان كند، از اينرو از شيوه موعظه استفاده مىكرد و مردم را از طريق موعظه با انديشه درست اسلامى آشنا مىكرد و اين انديشه را كه در اثر تبليغات حاكمان جائز در طول زمان به فراموشى سپرده شده يا تحريف گشته بود، به صورت اول و اصيل به ياد مردم مىآورد و توده مردم و جامعه اسلامى را تا هر مقدار كه مىتوانست با حقايق و تعاليم اسلام آشنا مىساخت/
بررسى اين موعظهها نشان مىدهد كه امام با روش حكيمانه و بسيار زيركانهاى، ضمن اينكه مردم را نصيحت و موعظه مىكرد، آنچه را كه مىخواست در ذهن مردم جا بگيرد، به آنان القا مىكرد، و اين، بهترين شكل انتقال افكار و انديشه درست اسلامى در آن شرائط بود زيرا اين مباحث، در عين حال كه اثر و نتيجه سياسى داشت و بر ضد دستگاه حاكم بود، حساسيت حكومت را بر نمىانگيخت. امام ضمناً مسئله «امامت»، يعنى سيستم حكومت اسلامى و رهبرى جامعه اسلامى توسط امام معصوم، را روشن مىكرد و مردم را از آنچه در جامعه اسلامى آن روز مىگذشت، يعنى حاكميت حاكمان زور و كفر و سردمداران فاسق و منافق، آگاه مىساخت و به آنان تفهيم مىكرد كه حكومتى مانند حكومت« عبدالملك»، حكومتى كه اسلام خواسته، نيست. اهميت اين موضوع از اين نظر بود كه تا مردم نسبت به اين مسئله توجه پيدا نمىكردند و از حالت جمود و تخديرى كه به مرور زمان به وجود آمده بود، بيرون نمىآمدند، تغيير اوضاع و تشكيل حكومت مطلوب اسلامى امكان نداشت.يك نمونه از اين گونه بيانات و مواعظ امام سجاد كه بهترين گواه نكات ياد شده است، سخنان مفصلى است كه به تصريح محدثان، امام هر روز جمعه در مسجد پيامبر، آن را براى ياران خود و ديگران ايراد مىنمود. در اينجا به عنوان نمونه بخشهايى از سخنان امام را از نظر خوانندگان مىگذرانيم:
«مردم! پرهيزگار باشيد و بدانيد كه به سوى خدا باز خواهيد گشت. آن روز (رستاخيز) هر كس آنچه را كه از نيك و بد، انجام داده، نزد خود حاضر خواهد يافت و آرزو خواهد كرد كه بين او و اعمال بدش فرسخها فاصله باشد... نخستين امورى كه در قبر، دو فرشته منكر و نكير از آن سوال خواهند كرد، «خداى» تو كه او را عبادت مىكنى، و «پيامبر» تو كه به سوى تو فرستاده شده است، و «دين» تو كه از آن پيروى مىكنى، و «كتاب» (آسمانى) كه آن را تلاوت مىكنى، و «امام» تو كه ولايتش را پذيرفتهاى، خواهد بود...»(3)
در اين سخنان چند چيز جلب توجه مىكند:
1- تكرار اين سخنان در هر روز جمعه كه نشانگر اهميت آن و ميزان عنايت امام به طرح اين مسائل است.
2- از اينكه گفتار امام با جمله: اى مردم! (ايها الناس) آغاز مىگردد، معلوم مىشود كه در اينجا مخاطبان امام، تنها شيعيان و يا پيروان خاص امام نبودهاند، بلكه دايره مخاطبان وى وسيع و عام بوده است.
3- امام طى سخنان خود صراحتاً يا تلويحاً، به آيات، متعدد قران استناد و استدلال نموده است و اين بدان جهت است كه در اينجا طرف سخن، عامه مردم بودهاند و آنان به امام سجاد به عنوان يك امام نگاه نمىكردند، از اينرو امام براى تثبيت مطلب، به آيات قرآن استشهاد مىكرده است، ولى در مواردى كه طرف سخن تنها شيعيان و ياران خاص امام بودند، حضرت ضرورتى براى استناد به آيات قرآن نمىديد.(4)
كادر سازى
نمونه ديگر از بيانات امام، موعظه نسبتا مفصلى است كه آن را «ابوحمزه ثمالى» يكى از بهترين و نزديكترين ياران حضرت، نقل مىكند. متن اين روايت گواهى مىدهد كه در جمع شيعيان و پيروان خاص آن حضرت بيان شده است. امام طى سخنانى مىفرمايد:
خداوند ما و شما را از مكر ستمگران و ظلم و حسودان و زورگويى جباران حفظ كند. اى مومنان! شما را طاغوتها و طاغوتيان دنيا طلب كه دل به دنيا سپرده و شيفته آن شدهاند و به دنبال نعمتهاى بى ارزش و لذتهاى زود گذر آن هستند، نفريبد به جانم سوگند در ايام گذشته حوادثى را پشت سر گذاشتيد و از انبوه فتنهها به سلامت گذشتيد، در حالى كه پيوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهكاران در زمين دورى و تبرى مىجستيد؛ پس اكنون نيز از خدا يارى بخواهيد و به سوى فرمانبرى از خدا و اطاعت از «ولى خدا» كه از حاكمان كنونى شايستهتر است، برگرديد/
امر خدا و اطاعت از كسى را كه خدا اطاعت او را واجب كرده، بر همه چيز مقدم بداريد، و هرگز در امور جارى، اطاعت از طاغوتها را كه شيفتگى به فريبندگيهاى دنيا را به دنبال دارد، بر اطاعت از خدا و اطاعت از رهبران الهى مقدم نداريد از معاشرت با گنهكاران و آلودگان، همكارى با ستمگران و نزديكى و تماس با فاسقان بپرهيزيد و از فتنه آنان برحذر باشيد و از آنان دورى بجوييد و بدانيد كه هر كس با اولياى خدا مخالفت ورزد و از دينى غير از دين خدا پيروى كند و در برابر امر رهبرى الهى خود سرانه عمل كند، در دوزخ گرفتار آتشى شعله ور خواهد شد...(5)
انحطاط وضع اخلاقى امت
اهميت و ضرورت اين نصايح و ارشادهاى امام هنگامى روشن مىگردد كه ميزان انحطاط اخلاقى امت در زمان حكومت عبدالملك و پسرش وليد و متروك شدن سنتها و آداب و تعاليم اسلامى در آن عصر را مورد توحه قرار دهيم:
مىدانيم كه از حدود سال سى ام هجرى (نيمه دوم دوران خلافت عثمان) فساد مالى و انحطاط اخلاقى در جامعه اسلامى گسترش يافت و اشراف قريش كه در آمد كلانى از خزانه دولت داشتند و از بخششهاى خلفاى وقت نيز بهرهمند بودند، به ثروت اندوزى پرداختنند و بدين ترتيب رفاهطلبى و اشرافيت و تجمل پرستى در جامعه اسلامى رواج يافت.ثروت اندوزان، املاك و مستغلات فراوانى گرد آوردند و كنيزان و غلامان بسيارى خريدند ؛ بخصوص كنيزانى كه براى خوانندگى و بزم آرايى تربيت شده بودند...كم كم مجالس بزم و خوشگذرانى و خنياگرى به طبقات ديگر نيز سرايت كرد.
اين انحطاط اخلاقى در زمان حكومت يزيد آنچنان گسترش يافت كه دو شهر مقدس «مكه» و «مدينه» نيز از اين آلودگيها محفوظ نماند/
«مسعودى» مىنويسد: «فساد و آلودگى يزيد، به اطرافيان و عمال وى نيز سرايت كرد، در زمان او ساز و آواز در مكه و مدينه آشكار گرديد و مجالس بزم بر پا شد و مردم آشكارا را به شرابخوارى پرداختند.» (6)
اين وضع در زمان عبدالملك نيز همچنان ادامه يافت، به طورى كه «شوقى ضيف» پس از بيان گسترش اشرافيت و رفاه زدگى در شهر مكه و مدينه مىافزايد:
«گويى اين دو شهر بزرگ حجاز را براى خنياگران ساخته بودند، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادى، بلكه فقيهان و زاهدان نيز به مجالس آنان مىشتافتند.»(7)
«قاضى ابو يوسف» به بعضى از اهالى مدينه مىگفت: اى مردم مدينه! وضع شما با اين آواز خوانيها شگفتانگيز است، زيرا هيچ كس و ناكس و هيچ شخص محترم و غير محترم در ايمان شما، از آن ابايى ندارد! (8)
محيط مدينه طورى شده بودكه «نه عالمان، غنا را ناروا مىشمردند و نه عابد از آن جلوگيرى مىكردند». (9)
روزى «دحمان» آواز خوان، نزد قاضى مدينه به نام «عبدالعزيز مخزومى» در اختلافى كه يك نفر از اهل مدينه با يك عراقى اشت، به نفع شخص مدنى شهادت داد و قاضى او را عادل تشخيص داد شهادتش را پذيرفت.
عراقى به قاضى گفت: اين «دحمان» است!
عبدالعزيز گفت: مىشناسمش، اگر نمىشناختم از هويتش سوال مىكردم!
عراقى گفت: از اهل غنا و آوازخوانى است و به كنيزان غنا ياد مىدهد! قاضى گفت: خدا، ما و شما را بيامرزد! كداميك از ما اهل غنا نيست؟! برو حق اين مرد را بده! (10)
در مدينه مجالس رقص و آواز مختلط تشكيل مىشد بدون آنكه در ميان زنان و مردان پردهاى باشد.(11)
«عائشه» دختر «طلحه» بزمهاى مختلف ترتيب مىداد و در آن «عزّة الميلأ» آواز مىخواند.(12)
حتى كار به جايى رسيده بود كه وقتى يكى از مشهورترين زنان آواز خوان آن عصر بنام «جميله» سفرى به مكه كرد، در طول مسير، آنچنان از وى استقبال شد كه در مورد هيچ مفتى و فقيه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان اين سفر را چنين نقل مىكنند:
هنگامى كه جميله به قصد حج از مدينه حركت كرد، گروهى از مردان خنياگر نامدار آن زمان همچون: «هيت، طويس، دلال، بردالفؤاد، نومة الضحى، رفند، رحمة، هبة الله، معبد، مالك، ابن عائشه، نافع بن طنبوره، بديح المليح و نافع الخير» (كه تعداد آنان را تا سى نفر نوشتهاند). و نيز گروهى از زنان خنياگر همچون: «فرهه، عّزة الميلأ، جبّابه، سلاّمه، حُليده، عقيله، شمّاسيه، فرعه، بلبله، لذة العيش، سُعيده و زرقأ» او را مشايعت كردند و گروهى اورا تا آخر سفر همراهى كردند!/
هنگامى كه كاروان جميله نزديك مكه رسيد، از طرف ديگر از اشراف مكه و ديگران مورد استقبال گرم قرار گرفت و چون به مدينه بازگشت، از طرف اهالى مدينه و مردان و زنان اشراف استقبال شد و چنان شور و هلهلهاى به وجود آمد كه اهالى مدينه بر در خانهها صف كشيده اين صحنه را تماشا مىكردند.(13)
اين داستان نشان دهنده گوشهاى از سقوط ارزشها در جامعه مدينه در آن عصر است. افرادى كه در اين سفر جميله را بدرقه كردند، از بزرگان خنياگران عصر خويش بودند كه شهرت آنان در جهان آن روز پيچيده بود. حال اگر در نظر بگيريم كه هر يك از آنان چند تن شاگرد و وردست و آموزنده تحت تعليم داشته است، و باز اگر احتمال اين امر را منتفى ندانيم كه گروهى از نوازندگان مشهور در شهر مانده به بدرقه جميله نرفته بودهاند، رقمى به دست خواهد آمد كه باور كردن آن دشوار مىنمايد. وقتى كه وضع اجتماعى قبله گاه مسلمانان و مركز تاسيس حكومت اسلامى چنين باشد، مىتوان حدس زد كه دمشق، بصره و ديگر شهرهاى بزرگ آن زمان در چه وضعى به سر مىبرده است؟!(14)
ضرورت تبيين احكام و نشر فرهنگ اصيل اسلامى
در كنار اين وضع اندوهبار، وقتى كه ناآگاهى مردم از تعاليم اسلام، و پيدايش بدعتها و انحرافها را در نظر بگيريم، عمق فاجعه بيشتر روشن مىگردد و بهتر در مىيابيم كه امام چهارم با درك عميق درد جامعه بوده كه با آن مواعظ، مردم را بيدار مىساخته است. اينك توجه شما را به نمونه هايى از متروك شدن تعاليم اسلام، و ناآگاهى مردم از وظايف اسلامى و پيدايش انحرافها جلب مىكنيم:
1- به گفته برخى از دانشمندان، بنى هاشم در زمان امام سجاد (ع) نمىدانستند چگونه نماز بخوانند و چگونه حج به جا آورند و اصولاً شيعيان از احكام دينى جز آنچه از افواه شنيده بودند، نمىدانستند!(15)
وقتى كه وضع فريضهاى مثل نماز كه از اركان اسلام است و هر مسلمانى در شبانه روز بايد پنج بار آن را به جا آورد، در ميان بنى هاشم كه مىبايست در اين زمينهها از همه داناتر و آگاهتر باشند، چنين باشد، مىتوان حدس زد كه ميزان آگاهى دينى در مردم ديگر شهرها و مناطق، و شناخت توده مردم مسلمان در مورد ساير برنامههاى اسلام تا چه حد بوده است؟!
2- «انس بن مالك»، صحابى مشهور، مىگفت: چيزى از آنچه در زمان رسول خدا جارى بود، سراغ ندارم. گفتند: پس نماز چيست؟ گفت: پس آنچه بر سر نماز آورديد، چه بود؟!(16)
3- در سال 87 در زمان خلافت وليد بن عبدالملك «عمر بن عبدالعزيز» كه امير مدينه بود، به عنوان اميرالحاج به حج رفت ولى وقوف در روز عيد قربان را غلط انجام داد.(17)
4- «محمد بن مسلم بن شهاب زهرى» مىگويد: در دمشق نزد «انس بن مالك» رفتيم، ديديم تنها نشسته گريه مىكند، وقتى كه از علت گريهاش پرسيدم، پاسخ داد: از مجموع آنچه از اسلام فرا گرفتم، جز اين نماز را سراغ ندارم كه مانده باشد و آن هم ضايع شده است.
5- اندكى پس از زمان انس، «حسن بصرى» مىگفت: اگر رسول خدا به ميان شما برگردد، از ميان همه آنچه به شما تعليم كرده، جز «قبله» شما چيز ديگرى را نخواهد شناخت!!(18)
3- تبيين معارف در كلاس دعا
يكى از ديگر شيوههاى تبليغى و مبارزاتى امام سجاد (ع) تبيين معارف اسلام در قالب دعا بود. مىدانيم كه دعا پيوندى است معنوى ميان انسان و پروردگار كه اثر تربيتى و سازندگى مهمى دارد، از اين نظر دعا از نظر اسلام جايگاه خاصى دارد و اگر دعاهاى رسيده از پيامبر اسلام (ص) و امامان معصوم يك جا گرد آورى شود، مجموعه بزرگى خواهد شد. اين دعاها مكتب تربيتى بزرگى است كه در سازندگى و رشد روحى انسانها نقش مهمى دارد/