0

بررسی مباحث ‏بلاغی در صحیفه سجادیه

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

بررسی مباحث ‏بلاغی در صحیفه سجادیه
چهارشنبه 5 اسفند 1394  10:51 PM

الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین ابی القاسم محمدصلی الله علیه وآله و آله الاطیبین الاطهرین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
گذری گویا و نظری با تامل به زندگی سراسر اندرز بزرگان مایه درس و عبرت همگان است; بویژه اگر بزرگان دین و پیشروان راه هدایت و از آن مهمتر اسطوره ‏های پاکی و عصمت‏ باشند. یعنی کسانی که خداوند به طهارتشان شهادت داده است. بررسی زندگی هر یک از این بزرگان و پاکان برای ما فرصت مناسبی است که ضمن ارضای حس الگوپذیری خود که در نهاد همه ماست، وزش نسیم دل‏ انگیز یک زندگی شایسته را بر صورت جان خود حس کنیم.

بررسی مباحث ‏بلاغی در صحیفه سجادیه

امام سجاد زین ‏العابدین علی بن الحسین ‏علیه‏السلام یکی از آن رادمردان تاریخ بشری است که از ذریه طیبه آخرین پیامبر خداوند بر روی زمین، و از رهبران شایسته و بحق آخرین دین اوست.
امام زین‏ العابدین ‏علیه‏السلام در روزگاری زندگی می‏کرد که اسلام دهه‏ های اولیه ظهور خود را می‏گذرانید و در همین دوران اندک دست خوش حوادث بسیار گشته بود. جنگهای متعددی پشت‏سر گذاشته و چهره‏های تابناک و بی ‏نظیری را از دست داده بود. خلافت و رهبری جامعه مسلمین به دست نا اهلانی افتاده بود که کمترین شایستگی نداشتند و غاصبانه بر امت مسلمان صدارت می‏کردند. ارزش های دینی دستخوش تغییر و تحریف امویان قرار گرفته بود. احکام اسلام بازیچه دست افرادی چون حجاج و عبدالملک مروان واقع شده بود که مردم را به کمترین بهانه ‏ای به دست جلادان می‏سپردند. ظلم و ستم و اختناق، جامعه اسلامی را فراگرفته بود. طبیعی است‏ با وجود چنین جامعه و چنین حکومتی، تربیت و هدایت دینی مردم و پرورش روحی آنان تا چه حد دشوار می‏بود.
در چنین اوضاع اجتماعی ناگوار، امام سجادعلیه‏السلام دعا را مهمترین و برترین عمل به منظور ایجاد حفظ ارتباط روحی و عبادی مردم با خداوند و حفظ کیان اسلام و قرآن، ارزیابی فرمود. آن حضرت از این طریق مردم را به لحاظ معنوی تقویت کرد و در خلال آن هشدارهای سیاسی و نصایح مهم اجتماعی و اخلاقی را متذکر گردید و امت اسلامی را از انحطاط بیشتر نجات داد و سعی کرد زنگار خمودی و یاس را که زیر فشار و خفقان بنی‏امیه به وجود آمده بود از رخسار جامعه اسلامی بزداید و بدانها جان تازه‏ای بخشد.
امام، زبان صراحت در هدایت را ناگزیر وانهاد و به زبان دعا پرداخت. زیرا دعا زبان درون است. زبانی است که انسان همواره با پروردگار خویش در حال رازونیاز است. دعا نوعی رابطه روحی و معنوی میان مخلوق و خالق است و از این‏رو یکی از ارکان عبادات عملی و نظری ماست. البته دعا تنها لفظ نیست، صرف نیت نیز نوعی دعاست اما اگر به لفظ درآید نمود خارجی می‏یابد که منحصر به زمان و مکان خاصی نیست. در هر حال انسان باید خاشع درگاه ربوبی و داعی فضل و کرم او باشد.
مجموعه دعاهای امام سجادعلیه‏السلام تحت عنوان صحیفه کامله سجادیه سالهاست در دسترس عموم مسلمانان بویژه شیعیان قرار دارد و هر کس فراخور شایستگی و استعدادش از آن سود می‏برد.
صحیفه سجادیه مشهور که در دسترس است، مشتمل بر پنجاه و چهار دعاست. بنابر قولی، عمیدالرؤساء رضی‏الدین ابومنصور هبة‏الله ابن حامد الحلی (1) متوفی به سال‏609 ه . آن را از بهاءالشرف ابوالحسن محمدبن الحسن ابن احمدبن علی بن محمدبن عمربن یحیی العلوی الحسینی روایت کرده است و او هم با هشت واسطه که در مقدمه خود صحیفه نام آنان آمده است از یحیی‏بن زید بن علی بن الحسین‏علیه‏السلام نقل کرده است.
لازم است در این جا به این نکته مهم اشاره کنیم که از نسخه‏های صحیفه سجادیه دو نسخه معتبرترین و کهن‏ترین ست‏یکی نسخه‏ای به خط امام محمدباقر و انشای امام سجادعلیهماالسلام که به احتمال اینک در نزد امام زمان ارواحنا له الفداء نگهداری می‏شود و دیگر نسخه‏ای است‏به خط زیدبن علی بن الحسین ‏علیهماالسلام و انشای خود آن حضرت. هر دو نسخه با هم کاملا منطبق هستند. اصل نسخه زیدبن علی‏ علیه‏السلام نیز گویا اینک در کتابخانه واتیکان نگهداری می‏شود که بدان دسترسی نیست. (2)
در سلسله ناقلان صحیفه که در بالا بدان اشاره شد ملاحظه می‏شود که منتهی به یحیی پسر زیدبن علی‏ بن الحسین‏ علیهماالسلام است، یعنی آنچه در دسترس است منقول از نسخه زید است نه نسخه امام محمدباقرعلیه‏السلام اگر چه هر دو نسخه کاملا یکسان هستند و این امر در مقدمه نسخه ‏ای خطی از صحیفه تصریح شده است که در سال 1348 در مشهد مقدس و هنگام تخریب دیوار حرم مطهر حضرت امام رضاعلیه‏السلام در اجرای طرح توسعه آن، پیدا شده و از نسخه‏ای که بهاءالشرف نقل کرده است کهن‏تر است.
نسخه مکشوفه به خط «حسن‏بن ابراهیم بن محمد الزامی‏» است که در سال‏416 ه . نوشته و از ابوبکر محمدبن علی الکرمانی روایت کرده است و او هم با هشت واسطه که در مقدمه صحیفه مزبور نام آنها آمده است از قول یحیی ‏بن زید بن علی‏ علیه‏السلام آن را نقل کرده است.
ملاحظه می‏شود که این نسخه هم منتهی به یحیی‏بن زید است ولی از نظر سلسله رواة و سند با نسخه مشهور (بهاءالشرف) متفاوت است. همچنین دعاهای ماثوره از امام ‏علیه‏السلام در نسخه مکشوفه در بعضی موارد از حیث عبارات و الفاظ یا تقدم و تاخر پاره‏ای از دعاها و تعداد آنها و ذکر صلواتها با نسخه مشهور تفاوت دارد.
در مقدمه صحیفه مکشوفه نوشته شده است که «متوکل‏» (اولین کسی که از یحیی بن زید صحیفه را روایت کرده است) در بازگشت از سفر حج، یحیی پسر زیدبن علی بن الحسین ‏علیهماالسلام را ملاقات می‏کند که پس از شهادت پدرش (زید) به طرف خراسان رهسپار بوده است. یحیی سراغ پسر عمویش یعنی امام جعفر صادق را از او می‏گیرد و از وضع مدینه می‏پرسد. پس از گفتگوی مفصلی که میان آن دو صورت می‏گیرد یحیی نسخه ‏ای از صحیفه را که پدرش زید بدو سپرده بوده به امانت‏ به متوکل می‏سپارد تا آن را به پسر عموهایش محمد و ابراهیم بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابیطالب‏ علیه‏السلام برساند. متوکل پس از گذشت زمانی، و پس از کشته شدن یحیی، به مدینه بازمی‏گردد و در آن جا به خدمت‏ حضرت امام جعفر صادق‏ علیه‏السلام می‏رسد و صحیفه را به آن حضرت نشان می‏دهد و امام می‏فرماید که به خدا سوگند این خط عمویم زید است. متوکل می‏گوید آن گاه امام ‏علیه‏السلام نسخه ‏ای از صحیفه را می‏آورند که مانند همان صحیفه تقدیمی یحیی بوده است و حتی یک حرف هم اختلاف نداشته ‏اند و امام ‏علیه‏السلام می‏فرماید این صحیفه را جدم (امام زین ‏العابدین‏ علیه‏السلام) املا فرموده و پدرم امام محمدباقرعلیه‏السلام نوشته است. (3)
به هر حال آنچه مسلم است این است که آنچه امروزه به عنوان صحیفه سجادیه در دسترس و مورد استفاده مردم است، همان است که حضرت امام زین‏ العابدین فرموده است تا چراغ راه زندگی و هدایت مردم باشد، نه فقط در آن زمان بلکه در همه دوره ‏ها و برای همه نسلها. پس بنابراین از نظر اعتبار و مستند بودن هیچ گونه تردیدی در آن نیست و آن اختلافات جزیی که میان نسخه مکشوفه با نسخه مشهور وجود دارد، اصل معتبربودن و مستند بودن صحیفه را مخدوش نمی‏سازد و با کمال اطمینان باید آن را کلام معصوم دانست و از چشمه جوشان معارف آن نوشید و راه تزکیه و هدایت را از آن یافت و طریقه پیوند جان به خالق را آموخت.
صحیفه سجادیه را به لقبهای مختلف ملقب کرده ‏اند، مانند انجیل اهل‏بیت، زبور آل محمدصلی الله علیه وآله، اخت‏القرآن (خواهر قرآن) و قرآن صاعد. همچنان که نهج ‏البلاغه را اخ‏القرآن (برادر قرآن) لقب داده‏اند. صحیفه دایرة‏المعارفی است دربردارنده اصول عقاید اسلامی و مبانی فضایل اخلاقی و سرشار از نکات عرفانی و مضامین سیاسی و اجتماعی و مفاهیم بدیع معنوی و کتاب خودسازی و تهذیب نفس و رشد و کمال روحی.
به لحاظ ادبی، از آنجا که دارای ادب نیایش است، شان و مقامی ویژه و منحصر به خود دارد. از زیباترین متون ادبی مذهبی است که متاسفانه تاکنون از لحاظ زیبایی‏شناسی ادبی و سبک و اسلوب کلامی آن مورد تحلیل و دقت قرار نگرفته است و تنها از حیث معنی و مبانی اعتقادی و ظرایف عرفانی‏ اش شرح و تفسیر شده است. زبان و کلام امام سجادعلیه‏السلام همچون امام علی‏ علیه‏السلام و جد بزرگوارش پیامبر گرامی اسلام ‏صلی الله علیه وآله ملهم از وحی الهی است که چشمه‏ سار نبوغ ایشان در قالب نیایش‏های نغز و راهگشا، جاری شده است که بحق شایسته تحقیق و تتبع است. صحیفه میراث گرانقدر پیامبر و اهل‏بیت مطهر اوست که فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است. اثری است جاودانی و پرارزش که پاسداری از آن بر پیروان و عاشقان اهل‏بیت ‏علیهم‏السلام واجب است. حقیقت این است که وسعت عرصه بلاغت صحیفه در عین گستردگی آفاق، با درجات عالیه و کامله نبوغ کلامی علی ‏علیه‏السلام در نهج ‏البلاغه متفاوت است و با کاوش و دقت در آن درمی ‏یابیم که امام‏ علیه‏السلام بنا به ملاحظات زمان و مقتضای حال و مقام و ایجاب خصلت ذاتی دعا و نیایش، زبان گفتاری ساده ‏ای را برگزیده ‏اند که در عین سلاست و روانی و بی کمترین تعقید لفظی و معنوی به نحوی است که عام و خاص به تکرار و فراگیری و استفاده آسان و درک مفاهیم ومعانی بلند آن توانایند و هر کس به قدر شعور و توان خود از آن بهره‏مند می‏گردد. اساسا ادب دعا ویژگی ها و اسلوب هایی از جمله سادگی در بیان دارد که آن را از زبان خطابه و رساله و وعظ متمایز می‏کند. از طرف دیگر شاید بشود گفت که زمان حضرت علی‏ علیه‏السلام که در سال 30 عام‏الفیل متولد شدند و در سال 40 هجری به شهات رسیدند، زمان نزول قرآن و خود حضرت یکی از کاتبان وحی بوده است و در آن زمان ستیز ادبی میان نوابغ و نخبگان ادب عرب با قرآن که یکی از وجوه اعجاز آن بلاغت و فصاحت‏ بی‏ نظیر آن است، در اوج خود قرار داشت و در همان دوران یا اندکی بیشتر خطبای بزرگی که در میان عرب هم بسیار مشهور بودند مانند قس‏بن ساعده ایادی و اکثم بن صیفی و حارث‏بن عباد و غیره زندگی می‏کردند و کمی بعد که به زمان حضرت امام علی‏ علیه‏السلام نزدیکتر بود و حتی در خود زمان آن حضرت که خطابه در پیشرفته‏ترین حد خود در زبان عرب قرار داشت‏ خطبای معروف و بزرگی همچون سحبان وائل زندگی می‏کردند لذا طبیعی بود که کلام امام به عنوان نخستین پاسدار راستی و درستی و برترین نگهبان دین خداوند پس از پیامبر، تحت تاثیر مستقیم وحی الهی و ملهم از آن و نشات گرفته از ملکه فصاحت و بلاغت آن وجود شریف، در اوج عظمت‏ بلاغی بعد از قرآن قرار داشته باشد که حتی بنابر رقابت و جدال ادبی نیز سرآمد اقران خود باشد. امام علی‏ علیه‏السلام زبان گفتاری بسیار قوی و محکم و سرشار از رموز ادبی را برگزیده ‏اند که بدون شک در نبرد ادبی و اعجاز بلاغی در هیچ زمان هماورد نداشته و نخواهد داشت. همه این ملاحظات در زمان حضرت امام زین ‏العابدین‏ علیه ‏السلام که در سال 38 هجری متولد و در سال 94 وفات یافتند وجود نداشته یا بسیار کمرنگ بوده است. از این ‏روست که می‏ بینیم نهج ‏البلاغه دارای عظمت و نبوغ بلاغی و ادبی بسیار والایی پس از قرآن است.
با این همه اگر صحیفه را نیز که به لحاظ غرض و هدف خاص مترتب بر آن، دارای سبک مخصوص به خود است‏با دقت مطالعه کنیم درمی‏ یابیم که استفاده امام از تشبیه و کنایه و زبان مجاز و استعاره بسیار ظریف و زیبا بوده و مضامین را با ترکیباتی روح‏نواز بیان کرده است که از همین امر می‏توان چنین نتیجه گرفت که اگر امام می‏خواستند و ادب دعا اقتضا می‏کرد، می‏توانستند از حیث ادبی کلامی بسیار متفاوت‏تر از آنچه فرموده ‏اند، با انتخاب کلمات و ترکیبات مجازی و استعاری عمیق تر برگزینند; اما ایشان معانی دقیق عرفانی و فلسفی و اعتقادی را با کلامی ساده و رسا و شیوا بیان فرموده ‏اند و جایی مشاهده نمی‏شود که از کلمات مهجور و ثقیل و دشوار استفاده کرده باشند. کلام ایشان مسجع و روان و سلیس و بدور از تکلف و تصنع لفظی و برخوردار از نکته ‏های برجسته و مهم اخلاقی و اجتماعی و سیاسی است.
امام ‏علیه ‏السلام کلام خود را با حمد و ستایش پروردگار و ذکر برخی صفات او و آفرینش آفریده‏ ها آغاز فرموده ‏اند چنان که حضرت علی ‏علیه‏السلام در نهج‏ البلاغه چنین کرده و این سنت پیامبر اسلام بوده است و بالاتر از آن خود قرآن است که با حمد و ستایش خداوند (سوره حمد) آغاز گردیده است. پس امام سجادعلیه ‏السلام در این کار از سبک قرآن کریم و اجداد بزرگوارش پیروی و سخن خود را با سخنان آنان هماهنگ کرده است. همین اسلوب گفتاری پس از امام سجادعلیه‏السلام در کلام دیگر ائمه‏ علیهماالسلام و بعدها سخنان بزرگان و علمای دین پیوسته رعایت‏ شده است و بلکه از جمله ضرورتها در آداب بندگی گردیده است که در دعا - وسیله بارز و مطمئن اتصال انسان به خدا - تجلی نموده است. امام صادق ‏علیه‏السلام می‏فرماید:
«ان دعاء لایکون قبله تحمید فهو ابتر انما التحمید ثم الدعاء» یعنی دعایی که پیش از آن ستایش خداوند نباشد ابتر ست‏باید نخست‏حمد خداوند باشد آنگاه دعا.
حضرت رسول‏ صلی الله علیه وآله می‏فرماید: «کل امر ذی بال لم یبدا فیه بالحمد فهو اقطع‏» یعنی هر کار قابل اهمیتی که با حمد الهی آغاز نشود نافرجام خواهد بود. در کلام امام‏ علیه‏السلام به لحاظ آغاز نمودن با حمد خداوند که مناسب مقام و مقتضای دعا و بیان حاجت است، صنعت ‏بدیعی «حسن الابتداء» است که به آن «حسن الافتتاح‏» و «براعت المطلع‏» و «براعت استهلال‏» هم می‏گویند. به گونه‏ای که شنونده را مجذوب و علاقه‏مند به شنیدن تا انتهای کلام می‏کند.
«حسن الابتداء» در هر سخن نثر و نظمی امری است‏ بسیار مهم و حساس زیرا طلیعه سخن است و نخستین کلامی است که به گوش شنونده می‏رسد و اگر مستحسن و لطیف و واضح و دلچسب و مناسب مقام و مقتضای حال نباشد، موجب بیزاری شنونده یا خواننده می‏شود و او را از شنیدن یا خواندن باقی سخن منصرف می‏کند. سخن همچون قفلی است که آغاز آن، کلید آن است، پس هر قفل سخنی را با کلید مناسب آن باید گشود.
از این گذشته در تمام اجزای دعا - و نه تنها در دعای اول بلکه در همه دعاهای صحیفه - کلمه ‏ها و عبارت ها، پی‏درپی با انسجامی سالم و نیکو و بی‏آن‏که واژه ‏ای معیوب و ناهماهنگ با معنی و مقصود در آنها باشد، با نظم و نسقی زیبا آمده است. نسبت جملات در ترکیب و تعاطف با یکدیگر چنان است که گویی عبارت پیشین اجمال و مجال عبارت پسین و عبارت پسین ایضاح و کمال عبارت پیشین است. پیوند میان عبارات چنان دارای استحکام و انضباط لفظی و معنوی است که به نظر می‏رسد هر عبارتی به طور طبیعی عبارت پس از خود را ایجاب می‏کند. کلامش همچون آب جاری است که در قالبی آسان و روان با الفاظی نغز و پرمعنی و ترکیباتی سالم و شیوا سرازیر شده است و در بستری هموار به جانهای پاک می‏ریزد و دلها را با زلال خود جلا می‏بخشد.
این حسن نسق و استحکام و پیوستگی معنوی با همراهی انواع صنایع بلاغی هیچ گاه در کلام امام از باب تصنع و تکلف نبوده است‏بلکه نشات گرفته از ملکه فصاحت و بلاغت و ضمیر پاک و متعالی اوست. در تمام دعاهای امام‏ علیه‏السلام علاوه بر حسن ابتدا و حسن نسق، حسن ختام بسیار دلپذیر و مناسبی به چشم می‏خورد که در آراستگی و پختگی و تاثیرگذاری، آن را در حد اعلای سخن قرار داده است‏ بویژه با عنایت‏ به این که معمولا آخرین بخش از کلام، بیشتر از دیگر اجزای آن در گوش برجای می‏ماند و گاهی فقط همان بخش در ذهن جای می‏گیرد و لذت آن در نفس جایگزین می‏گردد.
چنان که می‏ بینیم در دعای اول که سخن از حمد و ستایش از خداوند است و صدر و میان و آخر عبارتهای متعدد به حمد پروردگار و به بیان شایستگی او به حمد و سپاس پرداخته است، در آخرین عبارت آن دعا خدای را حمد گفته و زیبایی خاص و در نهایت ظرافت دعا را با واژه حمد آغاز و هم با واژه حمد به پایان برده است.
این سه عنصر بلاغی برشمرده شده یعنی «حسن الابتداء; حسن نسق و حسن ختام‏» در تمامی دعاهای صحیفه به صورتهای مختلف متجلی است و با اندک دقتی قابل درک است.
امام ‏علیه‏السلام پس از افتتاح کتاب که بر حسب اقتضای دعا با حمد و ثنای خداوند بود، در دعای دوم با ذکر نام مقدس پیغمبر خدا و درود و صلوات بر او و خاندان مطهرش، مطلب را ادامه داده است که این هم به لحاظ رعایت ادب دعاست که شایسته است پیش از عرض نیاز و حاجت‏به درگاه ربوبی، نخست‏حمد و ثنای او و بیان شایستگی‏اش به حمد و ثنای بی‏منتها شود آنگاه بر پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندان عصمت و طهارت وی‏ علیهم‏السلام درود و صلوات فرستاده شود که گویی این زمینه‏سازی و مقدمه‏ چینی است جهت عرض حاجت و استجابت دعا. از امام صادق‏ علیه‏السلام روایت‏شده است که: «ان الثناء علی الله والصلوة علی رسوله قبل المسالة‏» یعنی پیش از خواستن حاجت می‏بایست‏خدای را ثنا گفت و بر رسولش درود فرستاد. از امام صادق‏ علیه‏السلام در مورد این که صلوات بر پیامبر و آل طیب او از شرایط استجابت دعاست نقل شده است که: «لایزال الدعاء محجوبا حتی یصلی علی محمد و آل محمد» یعنی تا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده نشود دعا همواره از استجابت محروم خواهد بود و باز از امام صادق‏ علیه‏السلام نقل شده است که: «من دعا ولم یذکر النبی‏صلی الله علیه وآله رفرف الدعاء علی راسه فاذا ذکر النبی‏ صلی الله علیه وآله رفع الدعاء» یعنی کسی که دعا کند و یادی از پیغمبرصلی الله علیه وآله نکند دعا بالای سر او مانند پرنده‏ای پر می‏زند و آن گاه که پیغمبرصلی الله علیه وآله را یاد کرد دعا بالا می‏رود.
دخالت و تاثیر صلوات در استجابت دعا بسیار شگرف و مهم است. بدین لحاظ که چون حضرت محمدصلی الله علیه وآله و آل اطهارش ‏علیهم‏السلام وسائط مطمئن فیض ربوبی به خلق هستند و توسل به آنان در عرض حاجات و تقاضای از خالق متعال به موجب مقام شفاعت آن بزرگواران در نزد خداوند، متضمن برآورده شدن و استجابت دعاست; از طرفی رحمت واسعه ذات اقدس ربوبی جل جلاله و مقام مقدس پروردگاری‏ اش نشاید که از میان حوایج و خواسته‏ های بنده‏اش یکی را استجابت و دیگری را رد کند پس اگر عرض حاجت های بنده با تقاضای صلوات و درود خداوند بر محمدصلی الله علیه وآله و آل او همراه باشد خداوند متعال که تقاضای صلوات بر وجود مقدس پیامبر و آل مطهرش را بی شک استجابت می‏کند، در کنار آن، خواسته و حاجت‏شخص بنده را نیز به حرمت نام پیامبر و خاندانش استجابت می‏فرماید. (4) از این روست که می‏بینیم در سراسر صحیفه سجادیه و در برخی دعاها مکرر ذکر صلوات آمده است.
صحیفه سجادیه از نظر فصاحت کلمه و کلام کاملا مطابق با معیارهای علم بلاغت است. تک‏تک واژه‏هایش عاری از عیوبی است که در علم معانی به عنوان مخل فصاحت کلمه برشمرده شده است، یعنی هیچ واژه ‏ای در سراسر صحیفه کراهت در سمع و غرابت استعمال و تنافر حروف ندارد و مخالف قیاس هم نیست. در عین حال لازم است‏به سه مورد که حسب ظاهر برخلاف قواعد معمول در صرف عربی است و غیر از این سه مورد هم نیست اشاره کنیم.
در دعای یکم در عبارت ششم واژه «یتخطا» به معنی «گام برمی‏دارد» به کار رفته است که مضارع باب تفعل و از ماده خطا یخطو خطوا است‏به معنی راه رفتن. چنان که ملاحظه می‏شود لام‏الفعل آن در اصل «واو» است ولی در مضارع، همزه است. در بادی امر به نظر می‏رسد که از ماده «خطا» است‏به معنی «نادرست و ناصواب‏» گرفته شده در حالی که این‏طور نیست و صحیح آن همان «گام پیش نهادن‏» است. بنابراین به دو صورت قابل توجیه است. یکی این که قائل به ابدال «واو» به همزه باشیم که حسب شایع در زبان عرب در آن روزگار، در کلام امام نیز صورت گرفته لذا چنین استعمالی مطابق با استعمال مردم در آن زمان است که خود محکوم به فصاحت است. توجیه دیگر این که محتمل بدانیم در ضبط این کلمه مسامحه صورت گرفته و اصل آن همان «یتخطی‏» است که اتفاقا در صحیفه مکشوفه در آستان مقدس امام رضاعلیه‏السلام «یتخطی‏» آمده است. در این صورت براساس توجیه دوم موضوع کلا منتفی است.
اما مورد دوم و سوم: در دعای هشتم در عبارت ششم آمده است: «ان یستحوذ علینا الشیطان‏» و در دعای سی‏ویکم در عبارت ششم آمده است: «استحوذ علیه الشیطان‏» چنان که ملاحظه می‏شود هر دو فعل مضارع و ماضی خلاف قواعد معمول صرف عربی به کار رفته است و قاعده اعلال - قلب «واو» به «یاء» در مضارع و قلب «واو» به «الف‏» در ماضی اعمال نشده است. با این وصف این کلمات مخل به فصاحت نیستند زیرا به کار رفتن این عبارات از باب تلمیح است که اشاره دارد به آیه‏9 از سوره مجادله در قرآن که فرموده است: «استحوذ علیهم الشیطان‏» و قرآن کریم حسب استعمال مردم و مطابق کاربرد اجتماعی در آن زمان به کار برده است که این نه تنها خلاف فصاحت نیست ‏بلکه عین فصاحت است. این کلمه و نظایر آن مانند مغرب و مشرق که خلاف قاعده صرفی‏ اند و در قرآن کریم به کار رفته است از جمله استثناءات لغوی محسوب می‏شوند و اگر غیر از این صورت استعمال شوند برای مردم که این گونه استعمال می‏کنند غریب و نامفهوم خواهد نمود. این امر دقیقا مطابق با اصول زبان‏ شناسی امروز است که پیروان بسیار آن قائل به استعمال واژه ‏ها و عبارات مطابق با کاربرد عمومی مردم‏اند زیرا در این صورت است که زبان متحول می‏شود و پیشرفت کمی و کیفی می‏کند و قواعد کهن جای خود را به قواعد نوین دستوری و زبانی می‏دهد.
از نظر فصاحت کلام، صحیفه برخوردار از تمامی معیارها و اصول بلاغی است که یک سخنور بلیغ باید رعایت کند. هیچ کدام از عیوب فصاحت کلام در سراسر صحیفه به چشم نمی‏خورد، از قبیل ضعف تالیف، تعقید لفظی و معنوی، تنافر کلمات، تتابع اضافات و کثرت تکرار. ضمن این که دوتای اخیر در صورتی مخل فصاحت هستند که در کلام ایجاد ثقالت و دشواری در تلفظ کنند و ذوق را بیازارند و گرنه چه بسا از محسنات و نیکویی های ظاهری کلام به شمار می‏آیند. چنان که در قرآن کریم است: «مثل داب قوم نوح‏» که تتابع اضافات است و در عین حال زیباست. همچنین مانند: «ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقویها» که کثرت تکرار در ضمیر «ها» دارد و کمترین دشواری و ناهمواری در تلفظ ایجاد نکرده بلکه مجموعه ‏ای بسیار زیبا و خوش ‏آهنگ پدید آورده است.
در صحیفه سجادیه یک مورد در دعای چهل‏ وهفتم تتابع اضافات و کثرت تکرار با هم در یک عبارت جلب توجه می‏کند که در کمال روانی و سادگی بیان شده است و کمترین دشواری در تلفظ به وجود نیاورده است، بلکه صورتی زیبا و آهنگی دل چسب یافته است. در عبارت سی‏ وششم «ولک الحمد حمدا مع حمد کل حامد». به صورتی تحسین ‏آمیز دو پدیده بلاغی یعنی کثرت تکرار و تتابع اضافات را توامان و به وجه احسن آورده است و ملاحظه می‏شود که نه تنها قبیح و نامطبوع نیست و ذوق سلیم هرگز از آن آزرده نمی‏شود بلکه کلام، آهنگی خوش و روان یافته است. آنچه علما در علم معانی در باب احوال مسند و مسندالیه، ایجاز و اطناب و مساوات، فصل و وصل و حصر یا قصر گفته ‏اند در سراسر صحیفه به خوبی ملاحظه می‏شود و نمونه ‏های بارز آن به چشم می‏خورد و کلا منطبق با اصول و مبانی علم معانی است. ضمن این که اساسا زبان دعا، زبان پرهیز از اطناب است، عبارات عمدتا موجز و کوتاه و پی‏درپی بر هم سوار است. از تطویل (درازگویی) اجتناب می‏شود تا حاجتها بی‏فوت وقت‏به پیشگاه خداوند عرض شود. مگر در برخی موارد که مراد تاکید یا اغراض معنوی دیگری نظیر تلذذ در مقام سخن گفتن با معبود متعال و خدای بی‏مثال باشد. مثلا در دعای پنجاه‏ ودوم در بند اول فرموده است: «... و کیف یخفی علیک - یا الهی - ما انت‏خلقته و کیف لاتحصی ما انت صنعته او کیف یغیب عنک ما انت تدبره‏». در هر جمله ضمیر منفصل «انت‏» در مقام مسندالیه ذکر و تکرار شده است که اگر آنها حذف و فقط به ضمیرهای متصل به فعل اکتفا می‏شد کلام تمام و وافی به مقصود بود ولی امام‏علیه‏السلام در مقام تلذذ از سخن گفتن با حق تعالی و تالید بر این که همه چیز از آن اوست طول کلام را مطلوب داشته است همچنین معترضه آوردن جمله ندائیه «یا الهی‏» در میان کلام که از موارد اطناب است‏ به منظور طلب شفقت و مهربانی و رحمت از معبود است.
اما در دعای بیست و نهم مشاهده می‏شود که تنها در ابتدای دعا یک بار فرموده است «اللهم‏» و تا پایان دعا - هر چند دعا کوتاه است - این عبارت تکرار نشده است در صورتی که در دیگر دعاها عبارت اللهم مکرر ذکر گردیده و در برخی این تکرار بسیار چشمگیر است. مثلا در دعای سی‏ام که تقریبا هم اندازه دعای بیست و نهم است‏سه بار عبارت «اللهم‏» تکرار شده است.
اگر به عمق معنی و مفهوم هر دو دعا بخوبی دقت کنیم و به روح کلام در آنها به ژرف بنگریم، متوجه می‏شویم که در دعای بیست‏ونهم سخن از تنگی و گرفتاری و عرض حال بنده بدگمان نسبت‏به لطف و رحمت‏خداوند و ملتمس در نزد غیر خداست (حتی التمسنا ارزاقک من عند المرزوقین) بنده‏ای که هنوز بدان حد از یقین و اطمینان راسخ قلبی سبت‏به فضل و رحمت الهی و این که اگر گشایشی و فراخی در زندگی است از رازق قادر است نه مرزوق عاجز، نرسیده لذا شایسته ذکر نام اقدس ربوبی در حین سخن گفتن با او نیست و چه بسیارند بندگانی که از کج ‏فهمی و نادانی، در امور تدبر نمی‏کنند و بهره‏مندی از نعمات زندگی را به عوامل مادی و اشخاص و افراد روزی‏ خوار نسبت می‏دهند نه به مبدا هستی و خدای روزی ‏رسان بلکه از او جدا گشته‏ اند و چون به تنگی و بلا گرفتار آیند آن گاه شاید به خالق خود روی آورند. اما وجود مبارک امام معصوم‏ علیه‏السلام که از این اوصاف مبراست‏ بلکه در عالی ترین مقام قرب و منزلت الهی است، آنچه در دعای خود فرموده است زبان حال بندگان خطاکاری مانند ماست که چون به فضل و رحمت‏ بی‏انت های تنها منبع روزی ده و هستی بخش مظنون می‏شویم روزی را از غیر او طلب می‏کنیم. اما در دعای سی‏ام کاملا عنایت ‏به فضل خداوندی است و پناه بردن به او از شر دین و وام‏داری و این که تنها اوست که سرچشمه استمداد و استعانت است تا بنده عاجز آبرویش محفوظ بماند و از غصه ‏های نیازمندی رهایی یابد و بنده‏ای که چنین یقین نماید شایسته است که در بیان حاجت‏خود به خدای سبحان و تقاضای موهبت و تفضل او، نام اقدسش را بر زبان جاری سازد تا بدین‏ وسیله بگوید خداست و فقط خداست که تنها ملجا شایسته عرض حاجات و تقاضای رفع نیازمندی است. همچنین در دعای چهل ‏وهفتم برخی عبارات را مکرر بیان فرموده است; مثلا جمله: «انت الله لا اله الا انت‏» را در ابتدای دعا ده بار تکرار کرده است و «سبحانک‏» را بیشتر از این، که این اطناب و تکرار از باب تاکید و تقریر معنی در نفس است. بسیاری از عبارت را با «رب‏» و بسیاری دیگر را با «اللهم‏» آغاز فرموده که مقتضای حال است و تکرار برای ایضاح و تقریر تنها مبدا امید و رجاء می‏باشد و از سوی دیگر تکرار نام مقدسش لذت‏بخش و جانبخش است.
تشبیه که یکی از موضوعات مورد بحث در علم بیان است و شاید بتوان گفت از دیگر صنایع بلاغی این علم مهمتر و حساستر است، در صحیفه سجادیه به نحوی بسیار زیبا و ظریف به کار رفته است. اصولا تشبیه‏ سازی به گونه‏ ای که بر وفق مراد و گویای مقصود باشد و در نفس مخاطب مؤثر افتد، با توجه به اغراضی که در تشبیه وجود دارد از قبیل بیان حالت مشبه، تقریر و تثبیت‏حال مشبه در ذهن، مدح مشبه، تقبیح مشبه و غیره کار هر کسی نیست‏ بلکه تنها سخنور آگاه و بلیغ و تواناست که می‏تواند به این کار دست‏ یازد. چرا که اگر مشبه به چیزی تشبیه شود که هیچ وجه شبهی در دو تا مشترک نیست‏یا وجه شبه چیزی غیر از مقصود در تشبیه است‏ یا وجه شبه در مشبه‏به که باید قوی‏تر از مشبه باشد، ضعیف است و گویای مقصود نیست و می‏شد مشبه به دیگری که در وجه شبه مورد نظر اقوی و گویاتر است‏ برگزید; تشبیه هرگز مفید نخواهد بود بلکه احیانا مضر است و اثر کلام را منتفی می‏کند. از این روست که درمی‏ یابیم تنها سخنور چیره‏ دست و ماهر می‏تواند با تکیه بر اطلاعات وسیع نسبت‏به پدیده ‏ها و مسائل اجتماعی و اوصاف و ویژگیهای ذاتی و عرضی آنها و آگاهی های زیبایی‏ شناسی و نگریستن به محیط اطراف خود از نظر گاه هنری و احساسی و عقلی، اغراض و مقاصد خویش را در ضمن سخنانش در قالب تشبیهات بجا و مؤثر بیان و در نفس شنونده نفوذ کند.
چنین تشبیهاتی در صحیفه ‏سجادیه فراوان‏است که برای نمونه به چند مورد آن اشاره می‏کنیم:
- در دعای دوم در عبارت سوم در توصیف حضرت محمدصلی الله علیه وآله فرموده است: «... و مفتاح البرکة‏» یعنی کلید برکت و آن حضرت را به کلید تشبیه نموده است. این نوع تشبیه، تشبیه بلیغ است که گفته ‏اند بهترین نوع تشبیه است زیرا در آن فقط مشبه و مشبه به ذکر می‏شود و قدرت تخیل در آن چنان عالی است که موهم اتحاد و عدم تفاضل مشبه و مشبه‏به نسبت ‏به یکدیگر است و مشبه چندان برتری میابد که در وجه شبه به سطح مشبه‏به می‏رسد که نوعی مبالغه در شدت تشبیه است. در این جا امام در قالب تشبیه فرموده است که پیامبر نه مانند کلید برکت است‏بلکه وجود مبارکش خود کلید برکت است و با اوست که درهای برکت‏ خداوند گشوده می‏شود.
- در دعای سی ‏ویکم در عبارت هفتم در بیان مقام کسی که در خطا و گناه و گمراهی بوده است اما به راه هدایت می‏آید و به خدا متوجه می‏شود فرموده است: «... تقشعت عنه سحائب العمی‏» (یعنی ابرهای کوری از پیش او باز شد). کوری را تشبیه کرده است ‏به ابر آن گاه مشبه‏به (ابر) را به مشبه (کوری) اضافه نموده است که نوعی تشبیه بلیغ است و همچنین تشبیه مؤکد مجمل. خاصیت ابر این است که روشنایی را می‏کاهد و از تابش نور خورشید و ماه و ستارگان جلوگیری می‏کند پس به لحاظ این که خاصیت کوری نیز زایل شدن دید چشم و جلوگیری از دیدن اشیاء است‏به ابر تشبیه شده است.
همچنین در ضمن همین تشبیه استعاره لطیفی است که شایان توجه است. «عمی‏» که به معنی کوری است استعمال شده است‏به جای «ضلالت‏» به معنی گمراهی. این استعاره مصرحه یا تصریحیه است و به اعتبار طرفین استعاره یعنی مستعارله (ضلالت) و مستعارمنه (عمی) که هر دو در شی واحد به اتفاق یافت می‏شوند، استعاره وفاقیه است.
- در دعای بیست‏ وچهارم در عبارت چهارم فرموده است: «اللهم صل علی محمد و آله کما شرفتنا به...» در این جا نوعی تشبیه مجمل مرسل وجود دارد که مشبه‏به مصدر مؤول و مشبه محذوف اما در تقریر است. «شرفتنا» به سبب «ما»ی مصدریه پیش از آن تاویل به مصدر می‏شود. «شرافة‏» و مشبه محذوف «صلاة‏» است و تقدیرا جمله چنین است: اللهم صل علی محمد و آله صلاة کشرافتنا.
- در دعای چهل و نهم در عبارت هفدهم فرموده است: «فهب لی - یا الهی - من رحمتک و دوام توفیقک ما اتخذه سلما». «سلم‏» به معنی نردبان است و در این جا آنچه را که از خداوند خواسته است تا بدیشان ببخشد تشبیه کرده است‏به نردبان تا با آن به رضوان و دایره امن الهی عروج کند. «سلم‏» مشبه به و «ها» در «اتخذه‏» مشبه و نوع آن تشبیه مؤکد مجمل است. غرض از تشبیه در این جا بیان حال و اوصاف مشبه است. کاربرد مجاز یعنی استعمال کلمه یا کلام در غیر موضوع‏له خود، معمولا در هر سخنی یافت می‏شود که به نسبت توانایی و مهارت صاحب آن سخن تعابیر و مفاهیم و ترکیبات و اصطلاحات مجازی در مراتب مختلف دانی تا عالی قرار می‏گیرند. هر قدر استعمالهای مجازی از قبیل استعاره و کنایه، لطیف تر و تناسب میان معانی حقیقی و مجازی بیشتر باشد، سخن رونق و زیبایی افزون تری می‏یابد و بیشتر بر نفس مؤثر می‏افتد. از نمونه ‏های عالی این کاربردهای مجازی در قرآن کریم و نهج ‏البلاغه و صحیفه سجادیه بسیار است، مثلا:
- در دعای پنجم در عبارت هشتم فرموده است: «اللهم فصل علی محمد و آله وکدلنا ولاتکدعلینا وامکرلنا ولاتمکر بنا»، در این عبارت علاوه بر این که صنعت‏بدیعی طباق سلب و صنعت‏ بدیعی ملحق به جناس از نوع اشتقاق است (میان کد ولاتکد و میان امکر و لاتمکر) استعمال لفظ «کید» و «مکر» که به معنی خدعه و نیرنگ است در معنی «اراده و تدبیر» مجاز است‏به علاقه مشابهت که در اصطلاح به آن استعاره می‏گویند. کید و مکر در معنی اصلی خود در شان خدای سبحان استعمال نمی‏شود زیرا کید و مکر کاشف از یک قصد سوء و نیت نامحمود از طرف صاحب آن نسبت‏به شخص دیگر است که خدای متعال از آن منزه است و در استعمال های قرآن کریم نیز به همین ترتیب است. در سوره یوسف، آیه‏76 می‏فرماید: «... کذلک کدنا لیوسف‏» (تدبیر کردیم برای یوسف) و در سوره طه آیه 15 فرموده است: «ان الساعة آتیة اکاد اخفیها» یعنی «ارید اخفیها» (همانا ساعت است آینده خواهم نهان دارمش...)
معجم الوسیط در معنی «کید» گفته است: «کید عبارت است از اراده مضر نسبت‏ به غیر به طور پنهانی و این از جانب خلق است اما کید از جانب خداوند تدبیر بحق است‏برای مجازات اعمال خلق «انهم یکیدون کیدا واکید کیدا). راغب اصفهانی در معنی «لاکیدن اصنامکم‏» گفته است‏ یعنی «لاریدن‏» همچنین از قول شاعر معروف عرب عمربن ابی ربیعه نقل شده است که:
کادت و کدت و تلک خیر ارادة لو عاد من لهو الصبابة ما مضی
ملاحظه می‏شود که در این بیت نیز به خیر بودن کید اشاره شده است‏یعنی تدبیر و چاره ‏اندیشی پسندیده. آنچه در مورد «کید» گفته شد در مورد «مکر» نیز صادق است کما این که قرآن کریم می‏فرماید: «و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین‏».
پس در این جا به کار بردن کید و مکر برای خداوند استعاره تبعیه است و همچنین مصرحه است و به اعتبار دیگر استعاره وفاقیه است و همچنین استعاره مطلقه است زیرا همراه آن چیزی از اوصاف و ملائمات مستعارله (تدبیر و اراده) و مستعارمنه (کید و مکر) ذکر نشده است.
- در دعای سیزدهم عبارت نوزدهم فرموده است: «... ان یدک بالعطایا اعلی من کل ید» که استعمال «ید» برای خداوند در معنی قدرت، مجاز است همان گونه که در قرآن کریم نیز به کار رفته است مانند: «تبارک الذی بیده الملک‏» یا «یدالله فوق ایدیهم‏» در این مورد به چند نکته می‏توان اشاره کرد. یکی این که استعاره مکنیه (بالکنایه) است‏به این اعتبار که خداوند تشبیه شده است‏به چیزی مثلا انسان که از طریق دست اعمال قدرت و تصرف در امور می‏کند و آن گاه مشبه‏به (انسان) حذف شده و یکی از لوازم و ملائمات آن یعنی دست (ید) که از لوازم اصلی آن از حیث اعمال قدرت است‏برای مشبه (خداوند) ذکر شده است (یدک) که در علم بیان و در استعاره مکنیه چنین امری یعنی اسناد لوازم مشبه‏به به مشبه را استعاره تخییلیه می‏ نامند. لازم به توضیح است که تشبیه خداوند که غیرمحسوس به حواس پنجگانه است نه بر سبیل بیان و توصیف مشبه خفی به مشبه‏به جلی است‏بلکه صرفا جهت ‏ساده ‏تر نمودن فهم و درک خداوند توسط عقول محدود انسان از راه نگاه کردن به محسوسات است چرا که انسان در دریافت محسوسات و درک آنها سریعتر است تا معقولات. پس این نزول از معقول به محسوس فقط از باب تسهیل و تسریع در فهم قدرت خداوند است.
دیگر این که استعاره تصریحیه (مصرحه) است که خلاف استعاره مکنیه است‏به این اعتبار که «قدرت‏» خداوند تشبیه شده است‏به دست که اساسا وسیله اعمال قدرت و تصرف در امور است آن گاه مشبه مستعارله «قدرت‏» حذف شده و مشبه‏به (مستعارمنه) «دست‏» ذکر گردیده است. از طرف دیگر چون ملائمات و لوازم هیچ کدام از مستعارله و مستعار منه در کلام ذکر نشده است، استعاره مطلقه است.
دیگر این که می‏توان گفت مجاز مفرد مرسل است‏به «علاقة آلیت‏»; یعنی آنچه که آلت انجام یک فعل است. و در این جا منظور اعمال قدرت است; استعمال شده است‏به جای خود آن فعل و در این جا یعنی اعمال قدرت; چنان که در قرآن کریم می‏فرماید: «واجعل لی لسان صدق‏» و لسان که آلت‏سخن گفتن است استعمال شده است‏بر سبیل مجاز به علاقه آلیت در معنی «کلام‏» یعنی کلام صدق.
همچنین در علم بدیع این چنین کاربردی را توریه یا ایهام می‏گویند. به لحاظ این که «ید» دارای دو معنی است‏یکی قریب (دست) و دیگری بعید (قدرت) و در این جا معنی بعید موردنظر است ولی آنچه در ابتدای امر به ذهن خطور می‏کند معنی قریب است که منظور گوینده نیست. از سوی دیگر چون «عطایا» (بخشش ها) که از لوازم و ملائمات معنی قریب است، یعنی معمولا بخشش به طور محسوس با دست انجام می‏گیرد، برای «ید» ذکر شده است، توریه مرشحه است.
یکی از مظاهر بلاغی بسیار زیبا در صحیفه سجادیه که در قرآن کریم و نهج ‏البلاغه نیز به‏ طور چشمگیر به کار رفته است «سجع‏» است. (5) مسجع بودن کلام امام بدون شک بیانگر قدرت و توانایی شگرف امام ‏علیه‏السلام در خلق آثار لفظی متعالی است. سجع که در نثر حکم قافیه در نظم را دارد از نشانه ‏های چیرگی و استادی یک سخنور است که می‏تواند بی‏ رنج و مشقت و بی آن که به تکلف و تصنع گراید، سخنش را به زینت لفظی سجع بیاراید تا بر گوش ها خوش ‏نوا و بر زبانها روان افتد.
در نثر مسجع سخنور ملزم به رعایت‏سجع میان فقرات است چنان که شاعر در شعر ملزم به رعایت قافیه میان ابیات است و هر فقره در نثر حکم یک بیت را در نظم دارد. همان گونه که قافیه علی‏رغم محدودیتی که در واژه‏پردازی شاعر به وجود می‏ آورد و او را محصور در خود می‏کند و شاعر اگر حاذق و چیره ‏دست ‏باشد بدون آن که در دایره محدود قافیه به تنگ آید مقاصد و مضامین بکر و بلند را در همان چارچوب قافیه و وزن می‏سراید، سخنور توانا و بلیغ نیز قادر است در همان قالب و دایره سجع بدون این که به رنج افتد یا به ضعف و ناتوانی در گزینش یا تالیف واژه‏ ها گرفتار آید مفاهیم ارزشمند و معانی روح‏پروری را بیان کند. در قرآن کریم و در نهج‏ البلاغه این صنعت‏ بدیعی به طرز بسیار زیبایی کاملا جلب توجه می‏کند. در قرآن مانند: «والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، فاثرن به نقعا، فوسطن به جمعا. » همچنین مانند: «فی سدر مخضود، و طلح منضود، و ظل ممدود».
و در نهج ‏البلاغه در خطبه نخست فرموده است: «انشا سبحانه فتق الاجواء وشق الارجاء و سکائک الهواء، فاجری فیها مآء متلاطما تیاره، متراکما زخاره، حمله علی متن الریح العاصفة والزعزع القاصفة، فامرها برده وسلطها علی شده و قرنها الی حده، الهواء من تحتها فتیق والماء من فوقها رفیق‏».
نکته جالب توجه دیگر در صحیفه این است که صنعت موازنه که متکلم یا شاعر را میدان واژه‏پردازی وسیعتر و گسترده‏تری می‏دهد و در گزینش الفاظ در پایان فقرات و فواصل عبارات یا آخر ابیات آزادتر است در صحیفه فراوان به ‏چشم می‏خورد. (6) با این حال انتخاب واژه ‏ها در هنگام سجع و چه در موازنه سبک و ساده و سلیس است. این نیست مگر اقتضای دعا که باید با مقتضای حال مطابق باشد نیز رعایت لزوم سادگی و سهولت در فراگیری و تکرار آن در ت‏حاجت ‏بردن به پیشگاه معبود. از سوی دیگر حکایت از استادی و چیرگی امام‏ علیه‏السلام در واژه‏پردازی و سخنوری دارد.
مثال موازنه در قرآن، این آیه شریفه است که می‏فرماید: «نمارق مصفوفة وزرابی مبثوثة‏» نمونه سجع در صحیفه جملات زیر از دعای هشتم است:
«نعوذبک من سوء السریرة واحتقار الصغیرة و ان یستحوذ علینا الشیطان اوینکبنا الزمان او یتهضمنا السلطان، و نعوذبک من تناول الاسراف و من فقدان الکفاف و نعوذ بک من شماتة الاعداء و من الفقر الی الاکفاء».
موازنه در صحیفه مانند جملات زیر است از دعای چهل ‏وششم شماره 21:
اخرت و انت مستطیع للمعاجلة و تانیت و انت ملی‏ء بالمبادرة. لم تکن اناتک عجزا ولا امهالک وهنا ... بل لتکون حجتک ابلغ و کرمک اکمل.»
یکی از انواع زیبای سجع، سجع مرصع است که باید علاوه بر فواصل دو فقره سایر الفاظ فقرات با یکدیگر در وزن و قافیه متحد باشند. و در صحیفه موارد زیادی از این نوع سجع جلب توجه می‏کند مانند:
- و والی فیک الابعدین وعادی فیک الاقربین (دعای 2، جمله 12 و13) - واجعلنا من دعاتک الداعین الیک و هداتک الدالین علیک (دعای 5، جمله 15) - رقت فیه القلوب وقلت فیه الذنوب (دعای 45، جمله 28) - یا من یرحم من لایرحمه العباد و یا من یقبل من لاتقبله البلاد (دعای‏46، جمله 1 و 2)
و چون در این عبارات، قرینه‏ها (فقرات) مساوی هستند بهترین نوع سجع محسوب می‏شوند.
جز آنچه گفته شد انواع بسیاری از صنایع بدیعی که کلام پربها و هدایتگر امام ‏علیه‏السلام را آراییده است، می‏توان در صحیفه سجادیه یافت که ذکر همه آنها با همه موارد از حوصله این مقاله خارج است‏بنابر این به طور مختصر تنها به چند نمونه اشاره می‏کنم:
جناس:
- دعای‏3، جمله‏16: «... وکیل ما تحویه لواعج الامطار و عوالجها» که میان لواعج و عوالج، جناس قلب بعض است.
- دعای‏13، جمله‏7 و 8: «یا من لاتفنی خزائنه المسائل و یا من لایبدل حکمته الوسائل‏» که میان مسائل و وسائل جناس مضارع است.
- دعای‏19، جمله‏3: «تحیی به ما قد مات و ترد به ما قد فات‏» که میان ما و مات جناس ناقص و میان مات و فات جناس لاحق است.
مقابله:
دعای 1، جمله 5: «لاینقص من زاده ناقص ولایزید من نقص منهم زائد».
عکس (تبدیل):
دعای‏7، جمله‏6: «لافاتح لما اغلقت ولا مغلق لما فتحت‏» که در همین عبارات صنعت تصدیر یا ردالعجز علی‏الصدر است.
اکتفاء:
دعای 1، جمله‏19: «... ام متی نؤدی شکره؟ لا، متی؟ که در اصل چنین بوده است: لامتی نؤدی شکره ولی به دلیل عدم نیاز به ذکر آن، جمله اخیر حذف گردیده است.
مراعات نظیر:
دعای‏3، جمله 15: «ومشیعی الثلج والبرد والهابطین مع قطر المطر اذا نزل والقوام علی خزائن الریاح‏» که میان ثلج و برد و مطر و ریاح مراعات نظیر است.
تفصیل در وجوه بلاغی صحیفه سجادیه و ارزشهای ادبی آن اقتضا می‏کند که با صرف وقت و حوصله بیشتر بدان پرداخته شود تا در شان آن باشد و اگر خداوند توفیق عنایت‏ بفرماید وامام ‏علیه‏السلام لطف به مساعدت فرمایند، ان‏شاءالله در آینده بدین‏کار مبادرت خواهم ورزید. اما امید است که همین مقدار در پیشگاه مبارک آن امام همام مقبول و ماجور افتاده باشد.
والله الولی الحمید و علیه التکلان

غلامرضا کریمی ‏فرد
_____________________________
1- غیر از عمیدالرؤساء اشخاص دیگری را به عنوان راوی از قول بهاءالشرف ذکر کرده‏اند مانند ابن سکون ابوالحسن علی بن محمدبن محمدبن علی الحلی متوفی حدود606 ه . ر.ک: الصحیفة السجادیة، تقدیم و تحقیق کاظم مدیرشانه ‏چی، چاپ آستان قدس رضوی.
2- این مطالب را جناب آقای سید احمد فهری در کتاب خود به نام شرح و ترجمه صحیفه سجادیه و در مقدمه آن نوشته‏اند.
3- ر.ک: الصحیفة السجادیة، تقدیم و تحقیق کاظم مدیرشانه‏چی.
4- شرح و ترجمه صحیفه سجادیه، سید احمد فهری.
5- ولی در مورد قرآن به منظور احترام و تعظیم به جای سجع، «فاصله‏» می‏گویند زیرا سجع در لغت صدای بغبغوی کبوتر است.
6- موازنه این است که دو کلمه آخر در دو فقره که به آنها فاصله می‏گویند یا دو مصراع یک بیت فقط در وزن متساوی باشند، مانند این دو فقره از خطبه اول نهج‏البلاغه: «الذی لایدرکه بعد الهمم ولایناله غوص الفطن.

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها