0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۱۲
جمعه 30 بهمن 1394  10:14 AM

بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟

وندر پی وصلت ما پوینده بسر تا کی؟

بر ما ستمی کرده، خون دل ما خورده

ما بر ستمت پرده میپوش و مدر، تا کی؟

امشب تو به زیبایی خود خانه بیارایی

فردا که برون آیی رفتی و دگر تا کی؟

عنبر به دلاویزی بر دامن مه ریزی

این بوالعجب انگیزی در دور قمر تا کی؟

ای بنده لبت را من، عاشق طلبت را من

شیرین رطبت را من میبین و مخور تا کی؟

چون هست شبستانت، پر غلغل مستانت

من بندهٔ دستانت، چون خاک بدر تا کی؟

پیوسته به صد زاری، چون اوحدی از خواری

شبهای چنین تاری، با آه سحر تا کی؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها