0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۰۲
جمعه 30 بهمن 1394  10:11 AM

جهد بکن تا که به جایی رسی

درد بکش، تا به دوایی رسی

بر سر آن کوچه بسی برگهاست

خیز و برو، تا به نوایی رسی

پیرهنی چاک نکردی به عشق

کی ز بر او به قبایی رسی؟

تا نشوی فارغ و یکتا، کجا

از سر آن زلف بتایی رسی؟

بس که به بوسی تو زمینش ز دور

تا که به بوسیدن پایی رسی

گر تو درآیی ز پی کاروان

زود به آواز درایی رسی

از صف دل دور مشو، زانکه تو

هم ز دل خود به صفایی رسی

ای که به مخلوق چنین غره‌ای

خود چه کنی؟ گربه خدایی رسی

خواجه ترا چون ز غلامان شمرد

گر نگریزی به بهایی رسی

یوسف خود را بتوانی ربود

گر به چنین گرگ‌ربایی رسی

اوحدیا، سایه ز ما برمگیر

گر به چنین ظل همایی رسی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها