0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۰۱
جمعه 30 بهمن 1394  10:10 AM

باز آمدی، که خونم بر خاک در بریزی

توفان موج خیزم زین چشم تر بریزی

هر ساعتی به شکلی، هر لحظه‌ای بینگی

دوداز دلم برآری، خون از جگر بریزی

گر تشنه‌ای به خونم، حاکم تویی،ولیکن

در پای خویش ریزش،روزی اگر بریزی

مانند آفتابی، کز بس شعاع خوبی

چون دیده بر تو دوزم، نور از نظر بریزی

در شهر اگر نماند شکر، چه غم؟ که روزی

لعل تو گر بخندد، شهری شکر بریزی

بالله که برنگیرم سر ز آستانهٔ تو

گر خنجرم چو باران بر فرق سر بریزی

صد نوبت اوحدی را خون ریختی و گر تو

آنی که می‌شناسم، بار دگر بریزی

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها