0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۷۷۳
جمعه 30 بهمن 1394  10:06 AM

سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی

با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی

گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم

خود با حکایت من دیگر نیوفتادی

چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول

سودی نداشت با تو چیستی و اوستادی

چون دیده و دل من گشتند فتنهٔ تو

آب اندران فگندی آتش از آن نهادی

هم سرو لاله‌رویی، هم ماه مشک مویی

هم ترک تند خویی، هم شاه حورزادی

روی تو شمع گیتی چون مهر نیم روزان

بوی تو راحت جان چون باد بامدادی

شادی کنی چو بینی ما را بغم نشسته

ای اوحدی غلامت،خوش میروی بشادی!

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها