0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۷۳
جمعه 30 بهمن 1394  9:56 AM

به جان من، به جان من، به جان تو، به جان تو

که نام من نفرمایی فراموش از زبان تو

ز سود من، نپندارم، ترا هرگز زیان دارد

که سود تست سود من، زیان من زیان تو

تو و من در میان ما کجا گنجد؟ که اینساعت

تو گردیدی و گردیدم، تو آن من، من آن تو

غلط کردم، نه آن گنجی که در آغوش من گنجی

مرا این بس که در گنجم به کنجی در جهان تو

سر از خاک زمینم بر ندارد آسمان هرگز

اگر ساکن خودم خواند زمین و آسمان تو

لبت می‌پرسد از جانم که: کامت چیست؟ تا دانم

چه باشد کام مشتاقی؟ دهانی بر دهان تو

گمان بردی که برگشتم به جور از آستانت من؟

بلی در حق مسکینان خود این باشد گمان تو

دل از ما خواستی، جانا، دریغی نیست دل، لیکن

چو روی از ما نمی‌پوشی، کسی باید ضمان تو

از آن حشمت که می‌بینم نخواهد هیچ کم گشتن

فقیری گر بیاساید زمانی در زمان تو

تو با آن حس و زیبایی نگردی هم نشین من

که از خواری و گمراهی نمی‌یابم نشان تو

رخت را شد به جان و دل خریدار اوحدی، لیکن

بدین سرمایه چون گردد کسی گرد دکان تو؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها