0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۹۶
جمعه 30 بهمن 1394  8:32 AM

چاره سگالیدنم فایده‌ای چون نکرد

آتش هجران تو جز جگرم خون نکرد

نیست کسی در جهان کش چو من شیفته

زلف چو مفتول تو عاشق و مفتون نکرد

سر و چمن، گر چه هست تازه، ولی همچو تو

نکتهٔ شیرین نگفت، شیوهٔ موزون نکرد

درد نهان مرا هیچ علاجی نبود

عقرب زلف ترا هیچ کس افسون نکرد

زخم که من می‌خورم، سینهٔ رامین نخورد

گریه که من می‌کنم، دیدهٔ مجنون نکرد

عاشق صادق کسیست کو سخن و سر تو

تن‌زد و باکس نگفت، خون شد و بیرون نکرد

روز نشد هیچ شب کاوحدی از هجر تو

نعره دگر سان نداشت، ناله دگرگون نکرد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها