0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۷۴
جمعه 30 بهمن 1394  8:25 AM

یاد تو ما را چو در خیال بگردد

عقل پریشان شود، ز حال بگردد

چون تو پسر مادر سپهر نزاید

گرد جهان گر هزار سال بگردد

ماه نبیند ستاره‌ای چو جبینت

گر چه بسی بر سپهر زال بگردد

خط سیه می‌دمد ز رویت و زنهار!

تا نگذاری که: گرد خال بگردد

عقل ندارد، که ترک روی تو گوید

چشم نباشد، کزان جمال بگردد

در هوس بوسهٔ توایم ولی نیست

زهره که کس گرد این سؤال بگردد

تن بزن، ای اوحدی، سخن چه فروشی؟

خوی بد نیکوان به مال بگردد

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها