0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۶۸
جمعه 30 بهمن 1394  8:24 AM

بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح

بیا، که زنده به بوی تو می‌شوند ارواح

تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان

تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح

فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد

که بر سواد شب تیره پرتو مصباح

به راستی که: نظیرت کجا به دست آرد؟

هزار سال گر افاق طی کند سیاح

من از شریعت عشق تو دارم این فتوی

که: می پرستی و رندی و عاشقیست مباح

صلاح ما همه در گوشهٔ خراباتست

چرا ملامت ما می‌کنند اهل صلاح؟

سزد که: خار خورند از رخ تو گل رویان

که بلبلیست ترا همچو اوحدی مداح

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها