0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۶۳
جمعه 30 بهمن 1394  8:24 AM

گفته بودم با تو من: کان جا نباید رفتنت

ور ضرورت می‌روی با ما نباید رفتنت

دشمن پر در کمین داری و دستی بر کمان

گرنه تیری، ای پسر، تنها نباید رفتنت

راه پر چاهست و شب بیگاه و صحرا بی‌پناه

بی‌دلیلی پر دل دانا نباید رفتنت

مشکل خود را ز رای خرده‌دانی بازپرس

راه جویی، پیش نابینا نباید رفتنت

زین من و او دور شو، گز ز آن مایی کین طریق

راه توحیدست، با غوغا نباید رفتنت

خود نمایی پیش ما عین ریا باشد، تو نیز

گر مرایی نیستی، پیدا نباید رفتنت

اوحدی، چون جای خود زین پرده بیرون ساختی

گر برآید فتنه‌ای، از جا نباید رفتنت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها