0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۵۶
جمعه 30 بهمن 1394  8:22 AM

شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت

حکایت تو به مرد و به زن بخواهم گفت

حدیث چهره و قد و رخ تو سر تاسر

به پیش سوسن و سرو و سمن بخواهم گفت

ز چین زلف تو رمزی چو نافه سربسته

درین دو روز به مشک ختن بخواهم گفت

حکایت زقن و زلف و عارضت، یعنی

حدیث یوسف و جاه و رسن بخواهم گفت

به جان رسید درین پیرهن تنم بی‌تو

به ترک صحبت این پیرهن بخواهم گفت

رقیب قصهٔ دردم که گفت می‌گویم

رها مکن که بگوید، که من بخواهم گفت

جنایتی که تو بر جان اوحدی کردی

گرم به گور بری در کفن بخواهم گفت

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها