0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۱۰۰
جمعه 30 بهمن 1394  8:07 AM

صورت او را ز معنی آشنایی با دلست

ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست

صورت بت کافری باشد پرستیدن ولی

بت پرست ار معنی بت بازیابد واصلست

هر که او را دیده‌ای باشد، شناسد صورتی

کار صورت سهل باشد، ره به معنی مشکلست

ما نظر با روی او از راه معنی کرده‌ایم

آنکه ما را بستهٔ صورت شناسد غافلست

چون دلی داری، به دلداری فرو بندش روان

ور نداری، رو، که ما را این حکایت با دلست

گر فقیه از عشق منعت می‌کند،مشنو،که او

سالها تحصیل کرد و هم چنان بی‌حاصلست

طالبان عشق را دیوانه می‌گویند خلق

و آنکه در وی نیست عشقی، من نگویم: عاقلست

ترک عشق و باده خوردن چون توان کرد؟ ای سبک

تا گرانی چند گویندم که: مردی فاضلست

اوحدی، اقبال می‌جویی، رخش را قبله ساز

هر که او مقبول این درگاه گردد مقبلست

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها