0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۸۴
جمعه 30 بهمن 1394  8:03 AM

باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟

تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟

همچو چشم خویش ساقی مست می‌دارد مرا

ما کجاییم، ای مسلمانان، و آن کافر کجاست؟

آن چنان خواهم درین مجلس ز مستی خویش را

کز خرابی باز نشناسم که: راه در کجاست؟

خلق می‌گویند: زهد و عشق با هم راست نیست

ما به ترک زهد گفتیم، این حکایت بر کجاست؟

ای که گفتی: از سر و سامان بیندیش و منوش

باده، بادست این سخن، سامان چه باشد؟ سر کجاست؟

محتسب بر گاو مستان را فضیحت می‌کند

ما به مستی خود فضیحت گشته‌ایم، آن خر کجاست؟

این مسلم، اوحدی، گر باده گفتی: شد حرام

این که روی خوب دیدن شد حرام اندر کجاست؟

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها