0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۶۱
جمعه 30 بهمن 1394  7:58 AM

اشک ما آبیست روشن در هوات

خود به چشم اندر نیامد اشک مات

در طوافت سعی خواهم کرد از آنک

سعی‌ها کردست گردون در صفات

خون من ریزی و دل گیری نوا

بینوایی به دلم را از نوات

ای خط سبزت برات خون من

کم نویس آن خط که مردیم از برات

دی دوایی می نبشتی از قلم

حال من نشنید و دل خون شد دوات

ای به زلف و خال چون لیل دجا

در دل و جانم غم لیلی دوجات

نزد ترکان ما ترا قدر ار چه نیست

نزد ما، ای ترک، یک دم باش مات

دل بلات ار بت پرستان میدهند

بت پرستم من، که دادم دل بلات

گر نجات از عشق جویی، اوحدی

پیش او هم، نه رهت باشد، نه جات

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها