0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴۳
جمعه 30 بهمن 1394  7:55 AM

پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما

نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما

تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر

باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما

گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی

هم سبک انداخته شد بار گران گشتهٔ ما

دیدهٔ گریان به دلم فاش همی گفت خود این:

کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهٔ ما

پیر خرد گرد جهان گشت بسی در طلبش

هم به کف آورد غرض پیر جهان گشتهٔ ما

نفس بفرمود بسی، من ننشستم نفسی

تا همگی سود نشد سود زیان گشتهٔ ما

ضامن ما در غم او اوحدی شیفته بود

این نفس از غم برهد مرد ضمان گشتهٔ ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها