0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳۹
جمعه 30 بهمن 1394  7:54 AM

چو آشفته دیدی که شد کار ما

نگشتی دگر گرد بازار ما

میزار ما را، که کار خطاست

دلیری نمودن به آزار ما

به فریاد ما گر چنین می‌رسی

به گردون رسد نالهٔ زار ما

دل ما ننالیدی از چشم تو

اگر جور کردی به مقدار ما

بجز ما نخواهد خریدن کسی

متاعی که بستی تو در بار ما

چه خسبی؟ که شبهای تاریک خواب

نیامد درین چشم بیدار ما

مریز اوحدی را نمک بر جگر

که شوریده او می‌کند کار ما

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها