0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۲۰
جمعه 30 بهمن 1394  7:50 AM

گر وصل آن نگار میسر شود مرا

از عمر باک نیست، که در سر شود مرا

تسخیر روی او به دعا می‌کند دلم

تا آفتاب و ماه مسخر شود مرا

روزی که کاسهٔ سرم از خاک پر کنند

از بوی او دماغ معطر شود مرا

آن نور هر دودیده اگر می‌دهد رضا

بگذار تا دودیده به خون تر شود مرا

هر ساعتم چنان کند از غصه پایمال

کز دست او فعان به فلک بر شود مرا

مشکل شکفته گرددم از وصل او گلی

لیکن چه خارها که به دل در شود مرا!

این درد سینه سوز، که در جان اوحدیست

از تن شگفت نیست که لاغر شود مرا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها