0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۴
جمعه 30 بهمن 1394  7:45 AM

قراری چون ندارد جانم اینجا

دل خود را چه می‌رنجانم اینجا؟

سر عاشق کله‌داری نداند

بنه کفشی، که من مهمانم اینجا

مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟

چه می‌پرسی، که من حیرانم اینجا

نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز

ز چشم مدعی پنهانم اینجا

اگر بتوان حدیثی گوی از آن روی

که من بی‌روی او نتوانم اینجا

نگارینی که سرگرداند از من

نگردانی، که سرگردانم اینجا

مرا با دوست پیمانی قدیمست

بدان پیوند و آن پیمانم اینجا

ز زلفش برد ما غم هست بویی

چنین زنده به بوی آنم اینجا

به درد اوحدی دلشاد گشتم

که آن لب می‌کند درمانم اینجا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها