0

غزلیات اوحدی

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

غزل شمارهٔ ۳
جمعه 30 بهمن 1394  7:44 AM

گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا

ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا

چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت

ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا

چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا

هر کجا که بنشینی گو کژدمست اینجا

جو فروش مفتی را از نماز و از روزه

رنگ چهرهٔ کاهی بهر گندمست اینجا

گر حریف مایی تو، ما و کنج می‌خانه

ور زعشق می‌پرسی، عشق در خمست اینجا

چونکه بنده فرمانی، پیش حاکم مطلق

سربنه، که هر ساعت صدتحکمست اینجا

همچو دیو بگریزی،چون زمردت پرسم

گر تو مردمی،بالله،خود چه مردمست اینجا

هم بسوزدت روزی، گرچه نیک خامی تو

کین تنور چون پر شد سنگ هیزمست اینجا

اوحدی، ترا از چه نان نمی‌فروشد کس؟

گرنه نام بوبکری با تو در قمت اینجا

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها