26-مصلحت جویی خواص با محوریت منافع شخصی
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 2:01 PM
ریزش خواص در حکومت علوی- ۲۶
حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانی
البته اگر نیت أحنف از کنارهگیری از جنگ جمل تنها دفع یک شرّ بزرگتر از علی(ع) بود این برخورد او قابل دفاع است زیرا کنارهگیریاش موجب میشد چند هزار نفر از دشمنی با حضرت دست بردارند و در واقع نفرات دشمن کم شود و این یک نوعی حمایت از علی(ع) به حساب میآمد؛ اما مکالمه قبلیاش با طلحه و زبیر نشان میدهد احنف در کنارهگیریاش از قبل تصمیم داشته است و این دیدار یک دیدار صوری بوده تا کنارهگیریاش از جنگ را نزد علی(ع) موجه جلوه داده و رضایت علی(ع) از خودش را جلب کند؛ چنانکه پیشتر پیشنهادهای دیگری به طلحه و زبیر و عایشه داد تا موافقت آنها را برای کنارهگیریاش از جنگ جلب کند.
معلوم نیست که او واقعا از خیرخواهان علی(ع) بوده که میخواسته به علی (ع) کمک کند یا سیاستمدار چیره دستی بوده که در بحرانها سعی میکرده موقعیت خود و منافع خود را حفظ کند.
نکته دیگر اینکه برخی منابع متقدم از احنف مطلبی را نقل کردهاند که موهم این است که عامل واقعی کنارهگیری وی از جنگ جمل خیرخواهی نسبت به علی(ع) و ممانعت از افزایش دشمنان علی(ع) یا اطاعت از نظر علی(ع) برای کنارهگیری نبوده بلکه وی نسبت به مقام و جایگاه والای علی(ع) معرفت لازم نداشته است؛ زیرا هنگامی که علی(ع) از مردم برای شرکت در جنگ صفین دعوت میکرد، احنف به پاخاست و از عدم شرکت قبیله اش (بنیسعد) در جنگ جمل پرده برداشت؛ گفت:ای امیرمومنان اگرچه فرزندان سعد در جنگ جمل تو را یاری نکردند دشمنان تو را نیز یاری نکردند؛ آنان در مورد [جنگ با] طلحه و زبیر در شک بودند، ولی درباره [جنگ با] عمرو بن عاص و معاویه شکی ندارند.»
بعد از دیدار احنف با علی(ع) شخصی از حضرت میپرسد: این مرد چه کسی بود حضرت میفرمایند: (هذا أدهی العربِ و خیرُهم لِقومَه؛ او زیرکترین عرب و از همه ایشان برای قوم خود بهتر است) و در ادامه میفرماید: «كَذَلِكَ هُوَ وَ إِنِّي لَأَمْثَلُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ لَزِمَ الطَّائِفَ فَأَقَامَ بِهَا يَنْتَظِرُ عَلَى مَنْ تَسْتَقِيمُ الْأُمَّةَ؛ و من ميان او و مغيرة بن شعبه مقايسه مىكنم كه او هم در طايف نشسته و منتظر است ببيند امت به سوی چه کسی مستقیم میشود، [گرایش امت به سوی چه كسى مىشود].»
مقایسه علی(ع) بین احنف و مغیره و شبیه شمردن آن دو نیز حاکی است که کنارهگیری احنف مانند مغیره بن شعبه به جهت کمک به علی(ع) نبوده است بلکه او اغراض سیاسی و مصلحتجویانهای را با محوریت منافع شخصی تعقیب میکرده است. یعنی از جنگ کناره میگرفت تا ببیند چه کسی پیروز میشود و او خودش را به طرف پیروز نزدیک کند. چه طلحه و زبیر بشود چه علی(ع)؛ زیرا مغیره یکی از سران سیاسی قریش بوده که در دوران حکومت عمر ابتدا والی بصره شد و پس از اینکه مرتکب زنا شد از بصره به کوفه منتقل شد و در دوران معاویه نیز والی کوفه بود، ولی با آمدن زیاد بن ابیه از ولایت کوفه عزل گردید. او یک سیاستمدار کهنه کار بود که همواره در صدد این بود تا در منازعات سیاسی طوری حرکت کند که منافع و موقعیت بهتری نصیبش شود؛ ازاینرو، هم با خلفا همکاری کرد و هم به علی(ع) ابراز دوستی و خیرخواهی کرد و هم والی معاویه در کوفه شد و هم پیشنهاد بیعت گرفتن از مردم برای خلافت یزید را به معاویه داد.
البته باید توجه داشت که أحنف نسبت به مغیره به علی(ع) نزدیکتر بود، ازاینرو، وقتی حضرت اعتزال احنف از جنگ را به اعتزال مغیره تشبیه کرد آن شخص سوالکننده به حضرت گفت: «خيال مىكنم احنف به آنچه كه شما دوست مىدارى نزديكتر از مغيره است»
علی(ع) فرمود: (أجل، مایبالی المُغیره أیُّ لواء رُفِعَ، لواءُ ضلاله أو لواءُ هدی! همین طور است، زیرا برای مغیره فرق نمیکند که پرچم هدایت برافراشته شود یا پرچم گمراهی).
این جملات نشان میدهد که از منظر علی(ع) احنف بهتر از مغیره بود زیرا علاقه داشت اهل حق پیروز شوند، ولی مغیره چنین علاقهای در وجودش نبود؛ این جملات نشان میدهد آن حضرت بین مخالفانش تمایز قائل بود و به دقت آنها را میشناخت و طبقهبندی میکرد.
احنف برخلاف جنگ جمل، در جنگ صفین در لشکر علی(ع) با دشمنان آنحضرت به جنگ پرداخت. وی بعد از جنگ جمل پس از ورود امیرمومنان(ع) به کوفه خدمت حضرت رسید و گفت: «قبیله ما در بصره هستند اگر نامهای به ایشان بفرستیم و دعوتشان کنیم بدون تامل خواهند آمد و ما با کمک ایشان با دشمن میجنگیم».
بدین ترتیب احنف نامهای به قومش نوشت آنها هم اجابت کرده و در جنگ صفین شرکت نمودند. علی(ع) نیز هنگام آرایش لشکرش او را فرمانده قبیله بنی تمیم قرار داد.
به هر حال احنف در جنگ صفین شرکت کرد و در جاهای مختلف سخنانی در حمایت از علی(ع) ایراد کرده است.
شرکت در جنگ صفین
احنف در جنگ صفین پایمردی کرد به طوری که وقتی عدهای از جنگ خسته شده و حضرت را وادار به پذیرش آتش بس و حکمیت کردند، نام احنف در میانشان دیده نمیشود. اقدام مثبت دیگر احنف این بود که هنگامی که دو لشگر از اهل عراق و اهل شام برای نوشتن پیماننامه حکمیت گرد آمدند و نویسندهای را حاضر کردند. علی(ع) به نویسنده فرمود: «اكتب بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما تقاضى عليه أمير المؤمنين علي بن أبي طالب و معاويهًْ بن أبي سفيان»؛ (بنویس بسم الله الرحمن الرحيم این پیماننامهای است که امیرمومنان علی بن ابیطالب(ع) و معاویه بن ابو سفیان منعقد کردهاند).
معاویه فورا گفت: «بد آدمی هستم که به امیرالمومنین بودنش اقرار کنم و باز با ایشان بجنگم» عمرو گفت: «اسم خودش و پدرش را بنویس چون امیر شماست نه امیر ما».
احنف با این امر مخالفت کرده گفت: «امیرمومنان را پاک نکن که اگر این کار را بکنی میترسم که دیگر این لقب برنگردد»
اشعث بن قیس که از سپاه حضرت بود بعد از احنف همان سخن معاویه و عمرو بن عاص را با نهایت بیادبی تکرار کرد. وقتی کار به اینجا رسید علی(ع) روز حدیبیه را که مشرکین در آنجا اجازه ندادند عنوان (محمد رسولالله) در صلح نامه نوشته شود یادآور شد.
مخالفت با حکمیت ابوموسی اشعری
اقدام مثبت احنف این بود که وقتی طرفداران آتش بس به رغم مخالفت علی(ع) پیشنهاد کردند ابوموسی اشعری به عنوان نماینده علی(ع) با نماینده معاویه (عمرو عاص) مذاکره کند، با این پیشنهاد مخالفت کرد و ابوموسی را فردی کم مایه و نالایق خواند که تیغش بران نیست.
احنف ضمن سفارشهایش به ابوموسی، او را آزموده و فردی ساده لوح یافته بود ازاینرو، به شدت با داوری او مخالفت میکرد؛ البته میگفت: ای علی(ع) اگر صلاح دانستی مرا به عنوان داور انتخاب کن و اگر میگویی من از اصحاب رسول الله نیستم، پس یکی از اصحاب پیامبر(ص) را انتخاب کن و مرا وزیر و مشاور او قرار بده.
علی(ع) فرمودند: این قوم به کسی جز ابوموسی راضی نیستند.
هنگامی که عمرو بن عاص، ابوموسی را فریب داد و مذاکرات با شکست مواجه شد و علی(ع) دید این دو نفر برخلاف کتاب خدا و از روی هوس حکم کردهاند، آماده جنگ مجدد با معاویه شد و از اطرافیان از جمله احنف دعوت نمود تا در این جنگ شرکت کنند، احنف برای یاری حضرت به پاخاست و برای فرماندهی بنیتمیم انتخاب شد.
اعتزال از قیام امام حسین(ع(
ولی همین شخصیت که در جمل اعتزال و در صفین همراهی با اهل بیت(ع) را انتخاب کرد، در عصر عاشورا بار دیگر اعتزال را برگزید؛ امام حسین(ع) در آغاز قیام خودش برضد حکومت یزید به برخی از سران قبایل در شهرهای مختلف از جمله احنف بن قیس در بصره نامه نوشت تا حضرت را در این قیام یاری نمایند؛ ولی او قدر و ارزش این نعمت بزرگ و عنایت امام حسین(ع) را ندانست و به این نامه جواب نداد.
البته شاید بتوان گفت در عصر عاشورا سیاست معاویه، درباره احنف به بار نشست؛ زیرا معاویه پنجاه هزار درهم به احنف بخشید و کامش را به مال دنیا شیرین کرد. وقتی حباب به معاویه اعتراض کرد که چرا به من سی هزار درهم و به احنف پنجاه هزار درهم بخشیدهای؟!، معاویه در جواب گفت: من از او دینش را خریدم. لذا بعد از این اقبال معاویه به احنف، ما شاهد سیر قهقرایی او هستیم به طوری که بعد از اعتزال از یاری امامحسین(ع)، مصعب بن زبیر را در جنگ برضد مختار یاری کرد.
و بدین سان بعد از اقبال و ادبارهای مکرّر نسبت به اهل بیت(ع)، سرانجام با کوله باری از لغزش نسبت به اهل بیت(ع) از لیست یاران آن حضرات معصوم در دنیا و آخرت خارج شد؛ مشکل اساسی او این بود که بجای اینکه در پی بندگی خدا و اطاعت از رهبران دینی باشد، در پی این بود تا در کنار آنان به نان و نوایی
برسد.
مُرَّة بن شَراحيل
مُرّة بن شراحيل همداني از تابعين كوفه بوده وبه عبادت وتفقّه در دين شهرت داشت.برخي گفتهاند وي به علت زيادي عبادت به مرّة الطيب معروف بوده است.
وي از راويان حديث و علماي بنام كوفه بود كه از خليفه دوم و علي(عليه السلام) و عبدالله بن مسعود روايات متعددي در مورد رسول خدا(ص) نقل كرده است. أبونعيم اصفهاني تعداد زيادي از روايات منقول مرّة را آورده كه برخي از آنها بطور مستقيم از جناب ابوبكر نقل شده است ولي در ملاقات و مصاحبت مره با خليفه اول تشكيك كردهاند. مرة بعد از شهادت امیرمؤمنان سالیان متمادی به عنوان یکی از فقهاء نامدار جامعه اسلامی مطرح بود، یعقوبی او را جزء فقهای عصر خلافت عبدالملک بن مروان ذکر نموده است.
وجه شهرت او قبل از هر چيز عبادتهاي زيادش است به طوري كه نوشتهاند روزي ششصد ركعت نماز میخواند و از كثرت سجده پيشاني، دستها، زانوها و قدمهايش پينه بسته بود تا جایی که او را به خاطر كثرت عبادت مرة الطيب و مرة الخير لقب دادهاند. و اهلسنت به او اعتماد داشته و او را کبیرالشأن میدانند. مرة روايات متعددي درمورد مسائل اخلاقي به واسطه عبدالله ابن مسعود از رسول خدا(ص) نقل ميكرد.
مرّه از دشمنان سرسخت علي(عليه السلام) بود که از موقعيت اجتماعي خود عليه آن حضرت تبليغات سوء ميكرد. وي درجنگ صفين شركت نكرد و به حزب قاعدين پيوست، اين مسئله براي برخي سؤال برانگيز شده بود؛ زيرا اميرمؤمنان(عليه السلام) در اوج تقوا و معرفت بوده، ازاينرو كنارهگيري از لشكر علي(عليه السلام) آن هم از شخصي چون مره جاي تعجب بود، از اينرو برخي از او پرسيدند چگونه از علي كناره گرفتي؟ در پاسخ ضمن اذعان به فضايل و سوابق درخشان اميرمؤمنان(عليهالسلام) گفت: «سبقنا بحسناته و ابتلينا بسيئاته؛ [علي در گذشته] بااعمال نيكش بر ما پيشي گرفته، ولي امروز ما را گرفتار اعمال بدش كرده است.»
وي بر ضد علي(عليه السلام) تعابير زننده و نامناسبی به كار میبرد. به همين جهت برخي از روات حديث از نقل آنها حيا كردهاند، وحتّي برخي از آشنايان مرّة از بزرگان كوفه مانند عمرو بن شرحبيل به علت كينه مرّه نسبت به علي(عليه السلام) برجنازهاش حاضر نشدهاند. فطْربن خليفه گويد از مرّه شنيدهام كه میگفت: «لإنْ يكون عليّ جملا يستقي عليه أهله خيرله ممّاكان عليه؛ اگر علي شتري بود كه أهلش بر او آب بار كرده میبردند، بهتر از اين بود كه الآن است.»
رجالیان در مورد تاریخ وفات وی اقوال متفاوتی را گزارش کردهاند، برخی سال وفات او را 76 هجری و برخی دیگر چند سال بعد از سال هشتاد دانستهاند.
حنظله کاتب
حنظله پسر ربیع از اصحاب پیامبر(ص) و علی(ع) به شمار میآمد، او برادرزاده أكثم بن صيفي حكيم عرب بود که به علت اینکه نامهای برای پیامبر(ص) نوشت به حنظله کاتب معروف شد؛ وقتی حضرت علی(ع) از او پرسید حامی ما میشوی یا مخالف ما؟ گفت نه حامی شما و نه مخالف شما، مرا به الرُّها بفرست در آنجا میمانم تا جنگ به پایان برسد؛ بزرگان قومش از برخورد او ناراحت شدند ازاینرو، وی را تهدید کردند تا از علی(ع) جدا نشود.، ولی او شبانه گریخت و 23 مرد از مردان طایفه اش را به همراهش برد.
برخی نوشتهاند وی ابتدا از آن حضرت درخواست نمود از جنگ با معاویه صرفنظر نماید، ولی آن حضرت نپذیرفت و او به سوی معاویه گریخت و از شرکت در سپاه معاویه و علی(ع) کنارهگیری کرد. ابن ابیالحدید مینویسد وی به اتفاق جریر بن عبدالله بجلی از علی جدا گردیدند و از کوفه به قرقیسا رفتند.
حکم بن عمرو غفاري
وي از کساني بود که وقتي حضرت علي(عليه السلام) از او براي شرکت در جنگ با مخالفانش کمک خواست از جنگ کناره گيري کرد و براساس روايتي که به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) نسبت ميداد به دعوت حضرت براي شرکت در جنگ جواب منفي داد؛ أبي حاجب ميگويد: من نزد حکم بودم که فرستاده علي بن ابي طالب آمد و گفت اميرمومنان ميگويد: «إنک أحق من أعاننا علي هذا الامر ؛ از شما بيش از سايران در اين جنگ انتظار ياري ميرود.» ولي حکم گفت: «إني سمعت خليلي ابن عَمِّک رسول الله (صلي الله عليه و آله) يقول إذا کان الامر هکذا أو مثل هذا أن اتخذ سيفا من خشب؛ من از دوستم پسر عمويت رسول خدا(صليالله عليه و آله) شنيدهام که ميگفت: هنگامي که وضعي مانند وضع حاضر پيش آمد [بجاي شمشير آهني] شمشير چوبي به دستت بگير». کنايه از اين که از جنگ کناره گيري کن و من کنارهگیری کردهام. وی با این جملات با نسبت دادن سخنی به رسولخدا(ص) سیره علی(ع) را مخالف سیره رسول خدا(ص) معرفی کرد.
قیس بن أبی حازم
قیس عثمانی بود و در جنگ جمل شرکت نکرده است؛ او معتقد بود خداوند در روز قیامت قابل رویت است، حدیثی نقل کرد مبنی بر اینکه: شما روز قیامت خدا را خواهید دید همان طور که ماه شب چهاردهم[لیله بدر] قابل رویت است، ولی متکلمان شیعه روایات او را نمیپذیرند و معتقدند او فاسق بوده؛ وی میگفت من خود شنیدم علی بر منبر کوفه خطبه میخواند و میگفت: بروید به جنگ باقی ماندههای جنگ احزاب، ازاینرو، نسبت به او خشمگین شده و کینه اش در دلم جای گرفت.
منبع: http://kayhan.ir/fa/news/72836
__________________________________________________
__________________________________________________