معرفت امام زمان(عج) از ديدگاه شيخ صدوق
یک شنبه 18 بهمن 1394 9:40 PM
اشاره:
گفتيم كه شيخ صدوق(ره) در «باب الامامة» از كتاب الهدايه خود پس از بيان مباني امامت و اصول اعتقاد شيعه در اين زمينه، به موضوع معرفت امامان پرداخته و در ذيل بابي با عنوان «باب شناخت اماماني كه پس از پيامبر خدا(ص) حجتهاي الهي بر مردم هستند» به تفصيل در اين زمينه سخن گفته است.
در قسمت اول اين مقاله به بررسي محتواي باب يادشده از كتاب الهدايه پرداخته و دو نكته از نكاتي را كه نويسندة كتاب،دانستن آنها را در باب معرفت امام(ع) لازم و واجب دانسته، بررسي كرديم. در اين قسمت از مقاله به بررسي ادامة اين نكات ميپردازيم.
3. اعتقاد به گواه بودن امامان(ع) بر مردم
شيخ صدوق(ره) در بيان سومين موضوعي كه هر مسلمان بايد دربارة امامان خود بدان معتقد باشد، چنين مينويسد:
واجب است كه معتقد باشد آنها گواهان بر مردمند.
پيش از بررسي آيات و رواياتي كه در اين زمينه وارد شده، يادآوري اين نكته ضروري است كه شاهد يا گواه بودن امامان بر مردم، فرع آگاهي و اطلاع آنها از اعمال مردم است. به بيان ديگر امامان آنگاه ميتوانند به نفع يا ضرر مردم در روز قيامت گواهي دهند كه در دنيا از اعمال آنها آگاه باشند.
با توجه به آنچه گفته شد،براي روشن شدن سومين فرع از فروع معرفت امام، لازم است كه دو موضوع را به صورت جداگانه بررسي كنيم؛ يكي آگاهي امامان از اعمال مردم و ديگري گواه بودن امامان بر اعمال آنها.
1ـ3. آگاهي امامان از اعمال مردم: در آيات و روايات متعددي بر اين نكته تصريح شده است كه پيامبر خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از رفتار و كردار مردمان آگاه بوده و از هر آنچه كه بر آنها ميگذرد باخبرند.
در يكي از آيات قرآن در اين زمينه چنين آمده است:
و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردّون إلي عالم الغيب، والشهادة فينبّئكم بما كنتم تعملون.2
و بگو: «[هر كاري ميخواهيد] بكنيد، كه به زودي خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست، و به زودي به سوي داناي نهان و آشكار بازگردانيده ميشويد؛ پس شما را به آنچه انجام ميداديد آگاه خواهد كرد.»
امينالاسلام طبرسي در ذيل آية يادشده ميفرمايد:
اين دستوري از سوي خداي سبحان به پيامبرش است كه به مكلفان بگويد: به هر آنچه خداوند شما را امر كرده عمل كنيد...؛ چرا كه خداوند به زودي عمل شما را ميبيند... برخي گفتهاند مراد از ديدن در اينجا دانستن و آگاه بودن است...؛ يعني خداي تعالي از كارهاي شما آگاه است و در برابر آنها به شما پاداش ميدهد. و پيامبر او نيز اعمال شما را ميبيند و از آن آگاه است و از اين رو نزد خداوند متعال به نفع شما گواهي ميدهد. همچنين مؤمنان نيز اعمال شما را ميبينند.
گروهي گفتهاند در اينجا منظور از مؤمنان، شهدا هستند و برخي گفتهاند منظور از آنها فرشتگان و حافظاني هستند كه اعمال مردم را مينويسند. اما اصحاب ما [اماميه] روايت كردهاند كه اعمال اين امت در هر روز دوشنبه و پنجشنبه بر پيامبر(ص) عرضه ميشود و ايشان از آنها آگاه ميشود. همچنين اين اعمال بر امامان هدايت(ع) نيز عرضه ميشود و آنها نيز از اعمال مردم مطلع ميشوند و مراد از «مؤمنان» در اين آيه نيز همانها هستند.3
موضوع يادشده در جوامع روايي شيعه نيز مورد توجه قرار گرفته است، تا آنجا كه بسياري از محدثان بابي از كتاب خود را به نقل رواياتي كه در اين زمينه وارد شده، اختصاص دادهاند.4
بر اساس رواياتي كه در اين باب نقل شده است، اعمال مردم هر صبح و شام به حضور حجت و امام عصر عرضه ميشود و ايشان از اعمال خوب و پسنديده مردم شاد و از اعمال ناشايست آنها اندوهگين ميشوند.
در اينجا براي روشنتر شدن موضوع به برخي از رواياتي كه در اين زمينه از امامان معصوم(ع) نقل شده است، اشاره ميكنيم:
1. ابوبصير در روايتي از امام صادق(ع) چنين نقل ميكند:
اعمال نيك و بد همة بندگان هر صبحگاه بر پيامبر(ص) عرضه ميشود؛ پس مراقب باشيد. اين سخن خداي تعالي است كه: «و بگو [هر كاري ميخواهيد] بكنيد، كه به زودي خدا و پيامبرش در كردار شما خواهند نگريست.5
در روايت ديگري «سَماعه» نقل ميكند كه روزي امام صادق(ع) فرمود:
چرا فرستادة خدا(ص) را اندوهگين ميسازيد؟
در اين هنگام مردي پرسيد: چگونه ما او را اندوهگين ميسازيم؟ و آن حضرت در پاسخش فرمود:
مگر نميدانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه ميشود و چون گناهي در آن ببيند اندوهگين ميشود؟ پس فرستاده خدا را اندوهگين نكنيد و او را شادمان سازيد.6
اينكه در روايات يادشده تنها از عرضة اعمال مردم بر پيامبر خدا(ص) و آگاهي آن حضرت از رفتار و كردار آنها سخن به ميان آمده است، هرگز به معناي انحصار ويژگي يادشده به آن حضرت نيست؛ زيرا اين ويژگي از آن حجتهاي الهي در هر عصر است و امامان معصوم(ع) نيز ـ چنانكه خود در موارد متعددي بيان فرمودهاند ـ چون پيامبر خاتم(ص) از اين ويژگي برخوردارند.
«مُعلّي بن خُنَيس»، يكي از اصحاب امام صادق(ع) نقل ميكند كه آن حضرت در تفسير اين سخن خداي تبارك و تعالي كه «إعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون» فرمود:
اعمال بندگان در هر پنجشنبه بر پيامبر خدا(ص) و ائمه(ع) عرضه ميشود.7
يكي از اصحاب امام رضا(ع) نيز ميگويد:
روزي به امام رضا(ع) عرض كردم: براي من و خانوادهام به درگاه خدا دعا كنيد و آن حضرت فرمود:
مگر دعا نميكنم؟! به خدا سوگند كه اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه ميشود.
راوي ميگويد: اين مطلب بر من سنگين آمد، پس امام(ع) به من فرمود:
مگر تو كتاب خداي عزوجل را نميخواني كه ميفرمايد: «و بگو: [هر كاري ميخواهيد] بكنيد، كه به زودي خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست؟» به خدا كه آن [مؤمن] علي بن ابيطالب است.8
امام مهدي(ع) نيز در يكي از توقيعات شريف خود كه خطاب به شيخ مفيد(ره) صادر شده است، به آگاهي و اطلاع كامل خود بر احوال شيعيان اشاره كرده، ميفرمايد:
ما بر احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.9
در اينجا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا در برخي روايات گفته شده كه اعمال مردم هر شبانه روز بر پيامبر(ص) يا ائمه(ع) عرضه ميشود و در برخي ديگر گفته شده كه اعمال مردم هر پنجشنبه بر اين حضرات عرضه ميگردد؟ در پاسخ بايد گفت اين دو دسته روايات هيچ منافاتي با يكديگر ندارند؛ زيرا احتمال دارد افزون بر عرضة روزانة اعمال مردم بر حجتهاي خدا، در هر پنجشنبه نيز اعمال يك هفته مردم به صورت يك جا بر آنها عرضه شود.10
2ـ3. گواه بودن امامان بر اعمال مردم: چنانكه در روايات نقل شده از امامان معصوم(ع) آمده است، حجتهاي خداوند (پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع)) شاهد و گواه بر اعمال مردم بوده و در روز قيامت به نفع يا ضرر آنها شهادت ميدهند.
محدثان بزرگوار شيعه موضوع يادشده را نيز مورد توجه قرار داده و بسياري از آنها بابي از كتاب خود را به نقل روايات مرتبط با اين موضوع اختصاص دادهاند.11 مهمترين دليل بر اين ويژگي حجتهاي الهي، آية شريفة قرآن است كه ميفرمايد:
و كذلك جعلناكم أمّةً وسطاً لتكونوا شهداء علي النّاس و يكون الرّسول عليكم شهيداً.12
و بدينگونه شما را امتي ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد.
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه شريفه ميفرمايد:
ما هستيم امت ميانه و ماييم گواهان خدا بر آفريدگانش و حجتهاي او در زمينش [...] پس فرستادة خدا گواه و ناظر بر ماست به سبب آنچه از سوي خداي عزوجل به ما ابلاغ كرده است. و ما گواهانيم بر مردم. پس هر كه ما را تصديق كند، روز قيامت تصديقش كنيم و هر كه ما را تكذيب كند، روز قيامت تكذيبش كنيم.13
«سليمبن قيس» نيز در همين زمينه از امام علي(ع) چنين نقل ميكند:
خداوند ما را پاكيزه داشته و از خطا حفظ كرده است. او ما را گواه بر آفريدگان خويش و حجت خود در زمين ساخته است. او ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده است. نه ما از قرآن جدا ميشويم و نه قرآن از ما.14
4. اعتقاد به «باب الله» و «سبيل الله» بودن امامان
شيخ صدوق(ره) در ادامة بيان لوازم معرفت امام(ع) يا ويژگيهاي امامان معصوم(ع)، نقش محوري ائمه در شناخت خداوند و ارتباط با او را مورد توجه قرار داده و آنها را به عنوان درهاي خداوند (ابواب الله)، راه به سوي او (سبيل الله) و راهنمايان بر او (ادلّاء عليه) معرفي ميكند:
[واجب است كه معتقد باشد امامان] درهاي خدا، راه به سوي او و راهنمايان به او هستند.
از عبارت ياد شده به دست ميآيد كه امامان معصوم(ع) در مسير وصول انسان به خدا چند نقش اساسي را بر عهده دارند: نخست اينكه انسانها را به راه خدا رهنمون شده و آنها را در اين مسير راهنمايي ميكنند؛ دوم اينكه خود، راهي به سوي خدا شده و سالكان طريق الي الله را ياري ميدهند كه با بهرهگيري از اين راه روشن، بيهيچ خطا و اشتباه به هدف خود برسند و سرانجام چون دري گشوده به سوي پروردگار ره پيمويان طريق هدايت را به سراي نجات و رستگاري داخل ميسازند.
اين ويژگيها همه از شئون ولايت معصومان(ع) و نشاندهندة نقش مهم و اساسي آنها در هدايت انسانهاست. هدايتي كه گاه جنبة تشريعي و ظاهري داشته و از طريق نشر آموزههاي دين اسلام صورت ميگيرد و گاه جنبة تكويني و باطني داشته و از طريق تأثير بر نفوس انجام ميشود.
ويژگيهاي يادشده نيز چون ديگر ويژگيهاي امامان معصوم(ع) هم ريشة قرآني داشته و با آيات قرآن قابل اثبات است و هم ريشة روايي داشته و به استناد روايات ميتوان آنها را اثبات كرد.
قرآن كريم، آنگاه كه از به امامت رسيدن تعدادي از انبياي بنياسرائيل ياد ميكند، «هدايت به امر» را يكي از ويژگيهاي مقام «امامت» بر شمرده، ميفرمايد:
و جعلناهم أئمة يهدون بأمرنا و أوحينا إليهم فعل الخيرات و إقام الصلوة و ايتاء الزكوة و كانوا لنا عابدين.15
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به امر ما هدايت ميكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستندة ما بودند.
و جعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا باياتنا يوقنون.16
و چون شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخي از آنان ر اپيشواياني قرار داديم كه به امر ما [مردم را] هدايت ميكردند.
چنانكه ملاحظه ميشود، خداوند متعال در اين آيات انبياي بزرگواري چون ابراهيم، اسحاق، يعقوب و موسي را پس از سالها مجاهدت، صبر و پايداري و رسيدن به مقام يقين به عنوان «اماماني كه به امر او هدايت ميكنند» بر ميگزيند و آنان را به اين شرافت مفتخر ميسازد.
اما «هدايت به امر» كه اين همه ارزش و اهميت دارد چيست و از چه ويژگيهايي برخوردار است؟ علامه طباطبايي در ذيل نخستين آية ياد شده مينويسد:
اين هدايت كه خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدايت به معناي راهنمايي نيست؛ چون ميدانيم كه خداي تعالي ابراهيم را وقتي امام قرار داد كه سالها داراي منصب نبوت بود ـ همچنان كه توضيحش در ذيل آيه «إني جاعلك للناس إماماً»17 گذشت معلوم است كه نبوت جداي از منصب هدايت به معناي راهنمايي نيست پس هدايتي كه منصب امام است معنايي غير از رساندن به مقصد نميتواند داشته باشد، و اين معنا يك نوع تصرف تكويني در نفوس است، كه با آن تصرف راه را براي بردن دلها به سوي كمال و انتقال دادن آنها از موقفي به موقفي بالاتر هموار ميسازد. و چون تصرفي است تكويني و عملي است باطني، لاجرم مراد به امري كه با آن هدايت صورت ميگيرد، نيز امري تكويني خواهد بود، نه تشريعي كه صرف اعتبار است، بلكه همان حقيقتي است كه آية شريفة زير آن را تفسير ميكند: «إنما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون فسبحان الذي بيده ملكوت كلّ شيء18؛ چون به چيزي اراده فرمايد، كارش اين بس كه ميگويد: «باش»؛ پس [بيدرنگ] موجود ميشود. پس [شكوهمند] و پاك است آن كسي كه ملكوت هر چيزي در دست اوست، و به سوي اوست كه بازگردانيده ميشويد.»
و ميفهماند كه هدايت به امر خدا از فيوضات معنوي و مقامات باطني است كه مؤمنان به وسيلة عمل صالح به سوي آن هدايت ميشوند و از رحمت پروردگارشان برخوردار ميگردند.
و چون امام به وسيلة امر هدايت ميكند ـ با در نظر گرفتن اينكه «باء» در «بأمر» باء سببيت و يا آلت است ـ ميفهميم كه خود امام پيش از هر كس برخوردار از آن هدايت است و از او به ساير مردم منتشر ميشود، و بر حسب اختلافي كه در مقامات دارند، هر كس به قدر استعداد خود از آن بهرهمند ميشوند.
از اينجا ميفهميم كه امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهري و باطني است. همچنان كه پيغمبر رابطة ميان مردم و خداي تعالي است، در گرفتن فيوضات ظاهري، يعني شرايع الهي كه از راه وحي نازل گشته و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر ميشود.
همچنين ميفهميم كه امام دليلي است كه مردم را به سوي مقاماتش راهنمايي ميكند، همچنانكه پيامبر دليل است كه مردم را به سوي اعتقادات حقه و اعمال صالح راه مينمايد. البته بعضي از اولياي خدا تنها پيغمبرند و بعضي تنها امامند و بعضي داراي هر دو مقام هستند؛ مانند ابراهيم و دو فرزندش(ع).19
با تأمل در عبارات ياد شده در مييابيم كه ائمه معصومين(ع) هم از طريق هدايت تشريعي و ظاهري و هم از طريق هدايت تكويني و باطني مردم را به سوي خداوند رهنمون شده و آنها را در رسيدن به مقصدشان ياري ميدهند؛ هدايت تشريعي و ظاهري از طريق نشر حقايق دين و بيان معارف اعتقادي، اخلاقي و فقهي اسلام و هدايت تكويني و باطني از طريق تأثير در نفوس، هموار كردن راه تكامل، دادن توفيق درك حقايق يا همان شرح صدر و همچنين باز كردن چشم بصيرت آدمي در شناختن راههاي انحرافي و مسلكهاي سياسي و اعتقادي گوناگون و تشخيص صراط مستقيم از مسير ضلالت و گمراهي.
در روايات نقل شده از پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) بر اين نكته كه اهل بيت عصمت و طهارت(ع) نيز از مقام هدايت به امر برخوردارند، تصريح شده است، چنانكه در روايتي كه «جابربن عبدالله انصاري» از پيامبر اكرم(ص) نقل ميكند، ميخوانيم:
رسول خدا(ص) روزي به من فرمود: «اي جابر! هنگامي كه فرزندم محمد [باقر(ع)] را ديدار كردي سلام مرا به او برسان، همانا او همنام من و شبيهترين مردم به من است؛ علم او علم من و حكم او حكم من است. هفت نفر از فرزندان او امناي معصوم و امامان هستند. هفتمين از آنها مهدي آنهاست كه زمين را از قسط و عدل پر ميكند. همچنان كه از جور و ظلم پر شده بود. آنگاه رسول خدا(ص) اين آيه را تلاوت فرمود: «و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت ميكردند، و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستندة ما بودند».20
قرآن كريم در آياتي ديگر به شكلي بسيار زيبا و لطيف، ذويالقربي يا اهل بيت پيامبر(ص) را به عنوان راهي به سوي پروردگار معرفي كرده و اعلام نموده است كه هر كس كه ميخواهد راهي به سوي پروردگارش بجويد، چارهاي جز دست يازيدن به مودت ذويالقربي يا اهل بيت پيامبر(ص) ندارد.
خداوند متعال در يك جا پيامبرش را خطاب قرار داده و به آن حضرت ميفرمايد، به مردم بگو من در برابر رسالت خود، پاداشي جز دوستي خويشاوندانم از شما درخواست نميكنم:
قل لاأسئلكم عليه أجراً إلّا المودّة في القربي.21
بگو: «به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي دربارة خويشاوندان».
و در جاي ديگر به پيامبرش ميفرمايد به مردم بگو آنچه من در برابر رسالتم از شما خواستم براي خود شماست:
قل ما سألتكم من أجرٍ فهو لكم إن أجري إلّا علي الله و هو علي كلّ شيءٍ شهيدٌ.22
بگو: «هر مزدي كه از شما خواستم آن از خودتان! مزد من جز بر خدا نيست، و او بر هر چيزي گواه است».
سرانجام در آية ديگري تصريح ميكند:
قل ما أسئلكم عليه من أجرٍ إلّا من شاء أن يتّخذ إلي ربّه سبيلاً.23
بگو: «بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نميكنم، جز اينكه هر كس بخواهد راهي به سوي پروردگارش [در پيش] گيرد».
در دعاي شريف ندبه كه بر اساس اسناد معتبر از امام صادق(ع) نقل شده است،24 پس از اشاره به آيات ياد شده ميخوانيم:
فكانوا هم السبيل إليك و المسلك إلي رضوانك.25
پس ايشان (اهل بيت) همان راه به سوي تو و طريق به سوي رضوان تو بودند.
در بسياري از روايات و زيارات نقل شده از معصومان(ع) نيز به نقش محوري حجتهاي الهي در شناخت خدا و ارتباط با او اشاره شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
امام باقر(ع) در روايتي ميفرمايد:
ال محمد، درهاي خدا، راه او، دعوتكنندگان به سوي بهشت، رهبريكنندگان به سوي آن و راهنمايان به آن تا روز قيامت هستند.26
امام صادق(ع) در ذيل آية شريفة:
به خانهها از در [وروديِ] آنها درآييد، و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار گرديد.27
ميفرمايد:
اوصيا [ي پيامبر(ص)] درهاي خداوند هستند كه از طريق آنها بايد وارد شد و اگر ايشان نبودند خداوند عزّ و جلّ شناخته نمي شد و خداوند تبارك و تعالي به [وجود] آنها [در روز قيامت] بر آفريدگانش احتجاج ميكند.28
آن حضرت در روايتي ديگر نيز در اين زمينه ميفرمايد:
ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوتكنندگان به راه او هستيم. به واسطة ما خدا شناخته ميشود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم خدا پرستيده نميشد.29
آن حضرت همچنين در روايت زيبايي كه از امام علي(ع) نقل ميكند، به بياني ديگر به نقش محوري امامان در هدايت انسانها به سوي خدا و نجات و رستگاري آنها اشاره كرده، ميفرمايد:
ابن كوّاء (يكي از سران خوارج) خدمت اميرمؤمنان(ع) رسيد و گفت: «اي امير مؤمنان! [اين آيه] «و بر اعراف30 مرداني هستند كه هر يك [از آن دو دسته] را از سيمايشان31 ميشناسند»32 [به چه معناست؟] پس آن حضرت فرمود: ما بر اعراف هستيم و يارانمان را از سيمايشان ميشناسيم. ما همان اعراف33 هستيم كه خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نميشود. و ما همان اعراف هستيم كه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ در روز قيامت بر صراط ما را [به مردم] ميشناسند. پس به بهشت نرود مگر كسي كه ما را بشناسد و ما هم او را بشناسيم و به دوزخ نرود مگر كسي كه ما را انكار نمايد و ما نيز او را از خود ندانيم. اگر خداوند ـ تبارك و تعالي ـ ميخواست خودش را [مستقيماً] به مردم ميشناسند، اما ما را درهاي خود، صراط خود، راه خود و مسيري كه از آن داخل شوند، قرار داد. پس هر كس از ولايت ما سرپيچي كند يا ديگري را بر ما ترجيح دهد، از راه درست (صراط)، سخت منحرف شده است.34
در شرح اصول كافي در ذيل روايت ياد شده نكاتي مطرح شده كه توجه به آنها ما را در فهم بهتر مفاد روايت ياري ميدهد:
مقصود از اين روايت اين است كه اهل هر زماني به بهشت داخل نميشوند مگر اينكه آنها امامشان از عترت طاهره(ع) را بشناسند؛ يعني به حق ولايت و صدق امامت آنها معرفت داشته باشند وامام نيز آنها ـ را به تصديق و پيروي بشناسد. دليل اين موضوع را با دو بيان ميتوان تقرير كرد: نخست اينكه، داخل شدن به بهشت براي هيچيك از افراد اين اين امت امكانپذير نيست مگر با پيروي از شريعت نبوي و عمل به آن، و اين محقق نميشود مگر با معرفت شريعت و معرفت كيفيت عمل به آن و اين تنها با بيان صاحب و برپا دارندة شريعت و ارشاد و تعليم او امكانپذير است. موضوع ياد شده نيز تحقق نميپذيرد مگر اينكه مأموم امام خود، حقانيت امامت او و صدق ولايت او را بشناسد تا بتواند از او پيروي كند و امام نيز مأموم را بشناسد تا او را هدايت كند. بنابراين داخل شدن در بهشت متوقف بر اين است كه امام مأمومين خود را بشناسد و مأمومين نيز امام خود را.
دوم اينكه، معرفت امامان، معرفت حقانيت امامت و صدق ولايت آنها، ركني از اركان دين است و هيچ كس داخل بهشت نميشود مگر اينكه اين ركن را به درستي برپا دارد.35
حسن ختام اين بحث را فرازي از زيارت حضرت صاحبالامر(ع) قرار ميدهيم؛ آنجا كه ميخوانيم:
سلام بر تو اي در [گشودة] خدا كه جز از آن نتوان به خدا رسيد؛ سلام بر تو اي راه خدا؛ آن راهي كه هر كس غير آن را بپويد نابود ميشود.36
با توجه به آنچه گفته شد، به روشني درمييابيم كه چرا در اسلام اين همه بر ضرورت شناخت امام عصر(ع) تأكيد شده است تا آنجا كه فرمودهاند:
هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است.37
و از همة ما خواستهاند پيوسته دعا كنيد كه خداوند حجتش را به شما بشناساند؛ چرا كه اگر حجت او را نشناسيم از دين گمراه ميشويم:
بارالها! حجت خود را به من بشناسان كه اگر حجتت را به من نشناساني از دينم گمراه ميگردم.38
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. شيخ صدوق، كتاب الهداية، ص31ـ32.
2. سورة توبه (9)، آية 105.
3. طبرسي؛ ابوعلي فضل بن حسن، مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج5، 69.
4. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، ج1، ص219 و 220، باب «عرض الاعمال علي النبي صلي الله عليه و اله وسلم و الأئمة عليهم السلام»؛ صفار قمي، ابوجعفر محمدبن حسن، بصائرالدرجات في فضائل آل محمد(ص)، ص424ـ 428، باب «عرض الاعمال علي الائمة الأحياء و الأموات»، ص429ـ431، ج23، ص333ـ335،باب «عرض الأعمال عليهم السلام و أنهم اشهدا علي الخلق».
5. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ج1، ص219، ح1؛ تعرض الأعمال علي رسول الله صلّي الله عليه و آله أعمال العباد كلّ صباح أبرارها و فجارها فاحذروها و هوقول الله تعالي: «إعملوا فسيري الله عملكم و رسوله»..
6. همان، ح3؛ ما لكم تسؤون رسول الله(ص)؟ أما تعلمون أنّ أعمالكم تعرض عليه فإذا رأي فيها معصيةً ساءه ذلك فلاتسؤوا رسول الله و سرّوه..
7. صفار قمي، ابوجعفر، محمدبن حسن، همان، ص427،ح2؛ هو رسول الله صلّي الله عليه و آله و الأئمة. تعرض عليهم أعمال العباد كلّ خميس..
8. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ح4؛ أولست أفعل و الله إنّ أعمالكم لتعرض عليّ في كلّ يوم و ليلةٍ؛ أما تقرء كتاب الله عزّ و جلّ: «قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون»؟ قال: «هو و الله عليّبن أبي طالب».
9. طبرسي،احمدبن علي، الإحتجاج، ح2، ص 497؛ مجلسي، محمدباقر، همان، ج53، ص175؛ فإنّا نحيط [يحيط] علماً [علمنا] بأنبائكم و لايعزك ب عنّا شيءٌ من أخباركم.
10. ر.ك: مازندراني، مولي محمدصالح، شرح اصول الكافي، ج5، ص291.
11. ر.ك: براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: كليني، محمدبن يعقوب، همان، ج1، ص82ـ83 باب في أنّ الأئمة عليهم السلام انّهم شهداء لله في خلقه بما عندهم من الحلال و الحرام؛ مجلسي، محمدباقر، همان، ج23، ص333، باب عرض الأعمال عليهم عليهم السلام و أنّهم الشهداء علي الخلق.
12. سورة بقره (2) آيه 142.
13. كليني، محمدبن يعقوب،همان، ص190، ح2؛ نحن الأمّة الوسطي و نحن شهداء الله علي خلقه و حججه في أرضه [...] فرسول الله صلّي الله عليه و آله الشّهيد علينا بما بلّغنا عن الله عزّوجلّ و نحن الشّهداء علي النّاس فمن صدّق صدّقناه يوم القيامة و من كذّب كذّبناه يوم القيامة..
14. همان، ص191، ح5؛ إنّ الله طهرّنا و عصمنا و جعلنا شهداء علي خلقه و حجّته في أرضه و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقة و لا يفارقنا.
15. سورة انبياء (21)، آية 73.
16. سورة سجده (32)، آية 24.
17. سورة بقره (2)، آية 124.
18. سورة يس (36)، آية 82 و 83.
19. طباطبايي، سيدمحمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص304؛ همچنين ر.ك: ج1، ص226ـ276، ذيل آيه 124 سوره بقره.
20. بحراني الحسيني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج4، ص65؛ إنّ رسول الله صلّي الله عليه و اله و سلّم قال لي يوماً يا جابر إذا ادركت ولدي محمداً فاقرئه منّي السلام أما إنّه سميّي و أشبه الناس بي، علمه علمي و حكمه حكمي بسعبة من ولده أمناء معصومون أئمة ابرار السابع منهم مهديّهم الذي يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت جوراً و ظلماً ثمّ تلا رسول الله صلّي الله عليه و اله و سلّم: «جعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا و أوحينا إليهم فعل الخيرات و أقام الصلوة و إيتاء الزكوة و كانوا عابدين».
21. سورة شوري (42) آيه 23.
22. سورة سبا (34)، آيه 47.
23. سورة فرقان (25)، آيه 57.
24. ر.ك: مهديپور، علياكبر، با دعاي ندبه در پگاه جمعه، ص40ـ55.
25. ابن طاووس، سيد علي بن موسي، مصباح الزائر، ص447؛ همو، إقبال الأعمال، ص296؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، ج102،ص105؛ قمي، شيخ عباس، مفاتيحالجنان.
26. مجلسي، محمدباقر، همان، ج2، ص104؛ ال محمد أبواب الله و سبيله و الدعاة إلي الجنة و القادة إليها و الأدلّاء عليها إلي يوم القيامة.
27. سوره بقره (2)، آيه 189؛ و أتوا البيوت من أبوابها و اتّقوا الله لعلّكم تفلحون.
28. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ص193، ح2.
29. مجلسي، محمدباقر، همان، ج26، ص260، ح38؛ نحن العالمون (القائمون) بأمره و الداعون إلي سبيله، بناعرف الله و بنا عبد الله،نحن الأدلّاء علي الله و لولانا ما عبد الله.
30. «اعراف» در اينجا به معناي «قسمتهاي بالاي حجاب است كه حائل بين دوزخ و بهشت است، به طوري كه اعرافيان در آنجا هم دوزخيان را ميبينند و هم بهشتيان را» (ر.ك: طباطبايي، سيدمحمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج5، ص145)
31. «سيما» در لغت به معناي علامت است. (ر.ك: طباطبايي، سيد محمدحسين، همان)
32. سورة اعراف (7) آيه 48.
33. «اعراف» در اين قسمت از روايت،معادل «عرفاء» (جمع عريف) و به معناي كسي كه ياران خود را ميشناساند يا معروف مي كند. (ر.ك: مازندراني، موسي محمدصالح، همان، ج5، ص145)؛ جاء ابن الكوّاء إلي أميرالمؤمنين(ع) فقال: يا اميرالمؤمنين «و علي الأعراف رجال يعرفون كلّاً بسيماههم»؟ فقال: نحن علي الأعراف نعرف أنصارنا بسيماهم، و نحن الأعراف الذي لايعرف الله عزّوجل إلّا بسبيل معرفتنا و نحن الأعراف يعرّفنا الله عزّوجلّ علي الصراط فلايدخل الجنّة إلّا من عرفنا و عرفناه و لايدخل النار إلّا من أنكرنا و أنكرناه،إنّ الله تبارك و تعالي لو شاء لعرّف العباد نفسه و لكن جعلنا أبوابه و صراطه و سبيله و الوجه الذي يؤتي منه، فمن عدل عن و لايتنا أو فضّل علينا غيرنا، فإنّهم علي الصراط لناكبون... .
34. كليني، محمدبن يعقوب، همان، ج1، ص باب معرفة الامام و الرو اليه، ح9؛ همچنين ر.ك: نهجالبلاغه ترجمة محمدمهدي فولادوند،خطبه 152، ص190.
35. مازندارني، موسي محمدصالح، همان، ص145.
36. قمي، شيخ عباس، مفاتيحالجنان، زيارت دوم حضرت صاحبالامر(ع)؛ السلام عليك يا باب الله الذي لا يؤتي إلّا منه السلام عليك يا سبيل الله الذي من سلك غيره هلك.
37. همان، ج8، ص368.
38. صدوق، محمدبن عليبن حسين، كمالالدين و تمامالنعمة، ج2، ص512.
ماهنامه موعود شماره 66
ابراهيم شفيعي سروستاني