0

صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه

 
salamat595
salamat595
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 19536
محل سکونت : مازندران

صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه
یک شنبه 18 بهمن 1394  9:37 PM

بخش اول: دلایل صلح
الف: از منظر جبهه معاویه:
هدف اصلی معاویه «وصول كم هزینه به هدف» (یعنی همان حكومت) بود؛ زیرا می‌دانست صاحب اصلی حكومت امام حسن(علیه السلام) است و برای به دست آوردن حكومت باید ـ هر چند در ظاهر ـ صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترین راه آن صلح بود. به این ترتیب معاویه از نتایج نگران كننده جنگ كه بارها به آن تاكید داشت و عواقب درگیری با فرزند رسول الله كه جایگاه معنوی و اعتقادی مهمی میان مردم داشت، در امان می‌ماند. 
تاریخ هم نشان می‌دهد هدف معاویه «سلطه» بود كه با صلح بهتر تأمین شد. وی در خطبه‌اش در نخیله گفت: «من با شما جنگیدم كه سلطه خود را بر شما ثابت كنم و این را خدا (با صلح) به من داد و شما ناراضی بودید.» (شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج 4، ص 16.)

صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه

در كنار هدف اصلی، وی پنداشته بود كناره‌گیری امام حسن از حكومت به نفع او، در افكار عمومی به معنای كناره‌‌گیری از خلافت تلقی خواهد شد و او به عنوان خلیفه قانونی معرفی خواهد شد. مؤید این نظر بیعتی است كه معاویه از مردم به عنوان خلافت خود می‌گرفت. 
دستاورد دیگر این بود كه در صورت رد صلح از سوی امام و ادامه جنگ و شهادت امام، هیچ دستاویزی برای قیام‌های مخالفان و... نمی‌ماند. 
روشن است كه با پذیرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن (علیه السلام) و به بیان دیگر پذیرش «ترك مخاصمه» دستاورد رفع مسئولیت در صورت قتل امام، از بین می‌رفت. درباره حس سود جویانه و رسیدن به خلافت هم كه امام حسن بارها حتی نزد خود معاویه موضوع واگذاری موقت حكومت و تفكیك حكومت و خلافت را مطرح می‌كرد. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ص 44، ج 10، ص 138و امالی، شیخ طوسی، دارالثقافة، قم، 1413 ق، ص 561.) در مورد هدف اصلی «وصول كم هزینه معاویه به حكومت» سخن خواهیم گفت.
 
ب. دلایل صلح از منظر جبهه امام:
جریان‌شناسی دقیق دو طیف متعارض (صالحان و ناصالحان) نشان می‌دهد، «دنیازدگی و عدم دینداری»، مردم در نهایت موجب پذیرش صلح از سوی امام حسن شد؛ لذا آن حضرت این دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبیر «عبید الدنیا» از آنان یاد می‌كند. (بحارالانوار، ج 44، ص 21.) 
نقاط اوج این رویكرد را می‌توان در استقبال نكردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن یافت، به گونه‌ای كه امام حسن فرمود: «... شگفتا از مردمی كه پی در پی نه حیا دارند، نه دین... اف بر شما ای بردگان دنیا...» (همان، به نقل از الخرائج و الجرائح، راوندی، موسسه امام مهدی، قم، 1409 ق، ج 2، ص 575.) 
همین طور در سردادن شعار زندگی، وقتی كه امام فرمود: معاویه ما را به چیزی فراخوانده است كه عزت و عدالت در آن نیست. اگر زندگی دنیا را می‌خواهید، می‌پذیریم و این خار در چشم را تحمل می‌كنیم و اگر مرگ را بخواهید آن را در راه خدا ارزانی می‌داریم.» راوی می‌گوید: همه فریاد زدند: «بل البقیة و الحیاة.» (بحارالانوار، ج 44، ص 21.) مباحث مترتب بر دنیاگرایی مردم را مرور می‌كنیم.
 
1. آثار دنیاگرایی و دین نداشتن در رفتار مردم:
این آثار در قالبهای مختلف خود را نشان داد كه به واقع برخی محققان این آثار و معلولها را به جای علت صلح مطرح می‌كنند. برخی از این آثار عبارتند از: 
پیمان‌شكنی: 
وقتی سپاه قیس بن سعد قبیله به قبیله به معاویه پیوستند، امام فرمود: «... (پس از شهادت پدرم) با من به اختیار بیعت كردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا می‌داند كه چه تصمیمی داشتم، ولی از شما سرزد آنچه سر زد.» (الفتوح، ج 4، ص 290.)
خیانت به امام: 
رویكرد دنیاگرایی مردم ـ به ویژه خواص ـ را در قیام و صلح حسنی در آیینه خیانتهایشان باید دید، چنان كه معاویه در آغازین لحظات اكثر آن را جذب كرد از جمله فرماندهی از قبیله كنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر به معاویه پیوست و امام فرمود: من بارها به شما گفته‌ام كه شما وفا ندارید و بنده دنیایید.» (بحارالانوار، ج 44، ص 20.)
مصمم نبودن به مبارزه: 
برای نمونه وقتی جاریة بن قدامه نزد حضرت آمد و تقاضای حركت به سمت دشمن كرد. امام فرمود: اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان می‌كردم؛ ولی نصف یا یك دهم مردم این عقیده را ندارند.» (همان، ج 34، ص 18 و ر.ك. به: سیره پیشوایان، ص 110؛ حقایق پنهان، ص 216 و 213.)
 
2. بازتاب دنیاگرایی مردم در جبهه امام:
تنها ماندن امام حسن(علیه‌السلام): 
حضرت بارها با این حقیقت تلخ روبه‌رو شد از جمله: در آغاز جنگ، وقتی به پل منیع رسید، حجر بن عدی از سوی حضرت، مردم را در مسجد جمع كرد و كوشید آنان را به جنگ تهییج كند. اما همه سكوت كردند؛ به گونه‌ای كه عدی بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سكوت شما زشت است. آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمی‌دهید. (مقاتل الطالبیین، ص 59؛ امالی طوسی، ص 559.)
امام در برابر اعتراضها به صلح هم می‌فرمود: «سوگند به خدا! حكومت را به معاویه نسپردم؛ مگر اینكه یارانی نیافتم.» (احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 71، بحارالانوار، ج 44، ص 147، بحارالانوار، ج 85، ص 212). حتی در دعاهای امام نیز این مطلب هست.
 
ناامیدی از وصول به هدف با اقدام نظامی: 
هدف اصلی نظام امامت جامعه‌سازی و صیانت از جامعة النبی است. جنگ و صلح اموری فرعی‌اند كه در مسیر جامعه‌سازی، به دلیل تعارض بنای جامعه جدید با منافع گروه‌هایی كه از وضع سابق بهره می‌برند، پیش می‌آید وگرنه ائمه فارغ از این امور مشغول جامعه‌سازی اسلامی و تحقق مدینة النبی می‌شدند.
امام حسن(علیه السلام)هم در این مسیر ناچار به جنگ شد و پس از تنهایی، ناامیدی از ادامه وصول به هدف با اقدام نظامی پیش آمد. امام هنگام امضای صلح نامه فرمود: «اینك پیش آمد من، به ناامیدی از حقی كه زنده دارم و باطلی كه بمیرانم، رسید.» (علل الشرایع، شیخ صدوق، مكتبة الداوری، قم، ص 221. و ر.ك.به: تاریخ طبری، ج 3، ص 165؛ الفتوح، ج 3 و 4، ص 292 ـ 294؛ اعلام الوری؛ ج 1، ص 403.)
 
پذیرش گزینه صلح: 
این بخش از تصمیم امام پیامد طبیعی حوادث قبلی و ناامیدی از وصول به هدف با جنگ بود. روایاتی كه امام حسن در آنها می‌گوید «اگر یارانی داشتم، صلح نمی‌كردم...» گویای این است كه امام صلح را به عنوان استراتژی اتخاذ نكرد؛ بلكه طبق وضعیت موجود ناچار به استفاده از آن شد. (نمونه‌ای در پاسخ امام به زید بن وهب جهنی: ر.ك.به: احتجاج، ج 2، ص 69.)
 
بخش دوم: آثار صلح
آیا منافعی كه امام از ترك جنگ به دست می‌آورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود؟ آیا دستاورد امام حسن(علیه السلام)از این اقدام بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟
در صورت مرجوح بودن دستاوردهای امام، آن حضرت نباید صلح را بپذیرد. آثار آینده نشان می‌دهد كه در هر دو صورت دستاوردهای امام راجح بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور كنیم.
 
1. بقای نظام امامت:
 اصلی‌ترین اثر صلح بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «اردت ان یكون للدین ناعی»؛  خواستم حافظی برای دین باقی بماند. (حیاة الامام الحسن بن علی، باقر شریف قرشی، دارالبلاغة، بیروت، 1413 ق، ج 2، ص 269؛ حقایق پنهان، ص 215.)
 
2. بقای شیعیان:
 امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمی‌كردم، روی زمین از شیعیان ما كسی نمی‌ماند.» (بحارالانوار، ج 44، ص 1، و موارد دیگر. ر.ك.به: همان، ص 106، 57؛ و ج 85، ص 212؛ حلیة الاولیأ، ج 2، ص 36؛ حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 178.)
 
3. حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر:
 در آن موقعیت روم شرقی آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلی موجب وصول آنان به هدف نابودی اساس اسلام می‌شد. (سیره پیشوایان، ص 97.)
امام هم می‌فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین كنده شود... خواستم دین خدا حفظ شود.» (حقایق پنهان، ص 197؛ به نقل از حیاة الامام الحسن، باقر شریف قرشی، ج 2، ص 280 و ر.ك.به: همان، ص 276.) 
هر چند این سخن عام است و ممكن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره می‌كرد كه مصلحت و حكمت این كار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. از جمله نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در این كار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.» (بحارالانوار، ج 44، ص 54 و ر.ك.به: احتجاج، ج 2، ص 67.)
 
4. ترجیح امنیت بر اختلاف: 
امام هنگام كوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، كینه‌ورزی و دشمنی كه شما خواهانید، بهتر است.» (الفتوح، ج 3، ص 289 و 295.)
 
5. تامین عزت واقعی: 
صلح هر چند در ظاهر عقب‌نشینی بود؛ اما به واقع عامل عزت شیعیان و شكست‌ناپذیری ابدی آنان شد؛ لذا امام در برابر سلیمان بن صرد كه به عنوان مذل المومنین به امام سلام می‌دهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوب‌تر است از اینكه عزیز باشید و كشته شوید.» (الامامة و السیاسة، ص 163 و ر.ك.به: موارد دیگر: همان 166، تاریخ ابن عساكر، ترجمه الامام الحسن، ص 171.)
 
در پرتو آثار

این آثار نشان می‌دهند كه:
1. اقدام نظامی و تداوم جنگ فاقد دستاورد معین و قابل اعتنا بود و صلح تاكتیكی (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ راجع بود. همین‌طور در مقایسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بیشتر بود؛ زیرا یكی از دستاوردهای امام، از ترك مخاصمه حفظ اصل موجودیت نظام امامت و شیعیان بود و اگر چنین نمی‌كرد. اینها از بین می‌رفت آنچه معاویه به دست آورد وصول به حكومت بود كه البته دوام چندانی هم نیاورد و با قیام امام بعدی از همین نظام امامت در خطر، به طور كلی متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجودیت شیعه، هر چند به گونه‌ای حداقلی، بقای خود را تضمین كرد و شیعیان در فرصت‌های مناسب آینده به بازسازی خود پرداختند.
 
2. ادعای ناكار آمدی صلح به دلیل وفادار نماندن معاویه به شرایط و اعمال استبداد علیه شیعیان (حقایق پنهان، ص 198.) صحیح نیست؛ چون تأمین هدف اصلی [تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پیامبر] به عصرهای بعد هم مربوط می‌شود. این هدف با این صلح تامین شد و اقلیت شیعه و اصل امامت با حفظ موجودیت خود از این تنگة سخت گذشت؟
 
3. ادعای برابری صلح با شكست و ذلت (برداشت حجر بن عدی، بحارالانوار، ج 44، ص 57.) هم درست نیست؛ چون با حفظ امامت و تشیع، خطر نابودی كامل آنها از بین رفت و چه پیروزی از این بالاتر. (همان، پاسخ امام به حجر.)
 
4. تدبیر صلح در برابر خطراتی كه اساس تشیع، اسلام و امامت را تهدید می‌كرد، نشان می‌دهد كه این تصمیم از روی جهل و كم‌كاری هم نبود. (برداشت ابوسعید از صلح، همان، ص 1.) امام هم با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبیه آن به داستان سوراخ كردن كشتی و... توسط حضرت خضر و شكایت موسی... فرمود: «وقتی من از جانب خدا امام مسلمانانم، نباید در جنگ و صلح مرا به نادانی متهم كنید؛ گرچه حكمت و علت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه شود.» (همان.)
 
5. اتهام نداشتن خط مشی ثابت توسط ائمه هم درست نیست؛ زیرا هدف اصلی حفاظت از نظام پیامبر و جامعه‌سازی اسلامی در سایه حفظ امامت است كه طبق شرایط به شیوه‌های مختلفی اجرا می‌شود. صلح یا جنگ هدف نیستند تا ائمه متهم به تشتت و پراكندگی هدف‌ها شوند؛ بلكه شیوه‌های وصول به هدف‌اند. از این رو شهید مطهری معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جای امام حسین بود، كار امام حسین را می‌كرد و اگر امام حسین به جای امام حسن بود، كار امام حسن را می‌كرد.» (سیری در سیره ائمه اطهار، 60.)
 
6. این كار از روی روحیه سازش‌كاری و ترس و راحت كردن خود هم نبود؛ لذا امام در پاسخ عبدالله بن زبیر فرمود: گمان می‌كنی من از روی ترس و زبونی با معاویه صلح كردم؟... وای بر تو! هرگز ترس و ناتوانی در من راه ندارد. علت صلح من وجود یارانی همچون تو بود كه ادعای دوستی با من داشتند و در دل نابودی مرا آرزو می‌كردند. (حیاة الامام الحسن بن علی، ج 2، ص 280 و ر.ك.به: سیره پیشوایان، ص 93 ـ 94.)
 
نتیجه
دلیل عمده پیشنهاد صلح از سوی معاویه «وصول كم هزینه به حكومت» بود و عامل عمده در پذیرش صلح از سوی امام عدم همراهی و فداكاری مردم ـ به ویژه خواص ـ بود كه ناشی از دنیاگرایی و راحت طلبی آنان می‌شد و به بروز رفتارهایی چون پیمان‌شكنی، خیانت و... انجامید. بازتاب این رفتارها به ترتیب تنها ماندن امام، ناامیدی از وصول به هدف به وسیلة جنگ و پذیرش ترك مخاصمه بود. آثار صلح (بقای نظام امامت، شیعیان، دین،...) هم نشان داد كه دستاورد امام به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. همین اثار گویای این است كه: صلح كارآمد، برابر با پیروزی، از روی هوشیاری، براساس حفظ خط مشی اصلی، شجاعت و رعایت مصالح امت اسلامی بود. همین صلح، آثاری را در پی داشت كه قیام حماسی امام حسین(علیه السلام)آن را تكمیل كرد و بقای اسلام را تضمین نمود.
 
معرفی چند اثر برای مطالعه بیشتر
1. حقایق پنهان، پژوهشی از زندگی سیاسی امام حسن مجتبی، احمد زمانی.
2. صلح امام حسن پر شكوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، شیخ راضی آل‌یاسین، ترجمه سید علی خامنه‌ای.
3. فصلنامه فرهنگ كوثر، ش 55 (ویژه نامه امام حسن(علیه السلام"، ش 56.
4. سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری.
محمد عابدی

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh mhzahraee
دسترسی سریع به انجمن ها