16 شاهد تاریخی از خیانتهای آمریكا
دوشنبه 12 بهمن 1394 4:09 PM
تاریخ جهان مملو از شواهدی است كه بازگو كننده بدعهدی آمریكا به سایر كشورها است. در این بین پیشینه روابط كشورهای عضو شورای امنیت و بدعهدی آمریكا به آنها میتواند حائز اهمیت باشد. نمونههایی در تاریخ وجود دارد كه گویای خیانت آمریكا نسبت به چهار كشور انگلیس، روسیه، فرانسه و چین است. این نمونهها به خوبی نشان میدهد كه ایالات متحده هیچ التزامی نسبت به انجام تعهدات خود ندارد و خود را مقید به وفای به عهد نمیبیند. این نوشتار به دنبال آن است تا با نگاهی اجمالی به روابط میان آمریكا و چهار كشور عضو شورا، خیانت آمریكا نسبت به این چهار كشور را بازگو كند.
تاریخ جهان مملو از شواهدی است كه بازگو كننده بدعهدی آمریكا به سایر كشورها است. در این بین پیشینه روابط كشورهای عضو شورای امنیت و بدعهدی آمریكا به آنها میتواند حائز اهمیت باشد. این در حالی است كه این پنج كشور امروزه خود را به عنوان مجریان صلح و امنیت جهانی معرفی میكنند. به بیان دیگر نمونههایی در تاریخ وجود دارد كه گویای خیانت آمریكا نسبت به چهار كشور انگلیس، روسیه، فرانسه و چین است. این نمونهها به خوبی نشان میدهد كه ایالات متحده هیچ التزامی نسبت به انجام تعهدات خود ندارد و خود را مقید به وفای به عهد حتی نسبت به متحدان خود نیز نمیبیند.
مطلبی كه در ادامه میآید در شهریورماه در پایگاه مركز اسناد انقلاب السلامی منتشر شده است اما با توجه به رخدادهای اخیر در فضای سیاسی و بینالملل، این مطلب دوباره بازنشر داده میشود تا با نگاهی اجمالی به روابط میان آمریكا و چهار كشور عضو شورا، بدعهدی ایالات متحده نسبت به این چهار كشور را بازگو كند.
خیانت آمریكا به انگلیس
در طول تاریخ، انگلیس همواره متحد آمریكا به شمار میآمده است. این دو كشور در جنگ دوم جهانی در یك جبهه دیده میشدند. اما با این وجود نمونههایی از بدعهدی آمریكا نسبت به این متحد همیشگیاش دیده میشود. در ادامه به مواردی از خیانتهای آمریكا به انگلیس اشاره میشود.
1- بدعهدی آمریكا به انگلیس در جنگ جهانی دوم
در طول جنگ دوم جهانی و ماجرای فتح نورماندی، انگلستان از آمریكا خواست تا سریعا وارد عمل شده و با اعزام نیرو و تسلیحات نظامی، بریتانیا را در فتح نورماندی یاری كند. مشخص بود كه فتح نورماندی میتوانست بزرگترین ضربه را به آلمان زده و روند پیروزی متفقین را سرعت بخشد. اما آمریكا علیرغم درخواست انگلستان، در ورود به جنگ تعلل كرد تا جایی كه انگلستان در ساحل نورماندی بسیاری از نیروهای خود را از دست داد. آنگاه آمریكا وارد جریان شده و نقش فاتحان را بازی كرد.
2- پیمان شكنی آمریكا در بحران سوئز
نمونه دیگر پیمانشكنی آمریكا به انگلستان در ماجرای بحران سوئز رخ داد. در این جریان آمریكا به خوبی دریافته بود كه در اختیار گرفتن كانال سوئز از سوی انگلستان مساوی با گسترش نفوذ این كشور در منطقه خواهد بود. لذا با ورود سریع به جریان جنگ در سال 1956 میلادی، فشار سیاسی و مالی به انگلیس وارد آورد تا آتش بس سازمان ملل را در تاریخ ۶ نوامبر بپذیرد. بدین ترتیب نیروهای انگلیس ناچار شدند تا در ماه دسامبر همان سال مصر را ترك گویند.
3- تهاجم به یكی از مستعمرههای انگلیس
در سال 1983 میلادی آمریكا در تهاجم به كشور كوچك گرانادا كه در آن زمان تحت سیطره بریتانیا بود، یك بار دیگر خیانت خود نسبت به انگلستان را نشان داد. این حمله كه نقض فاحش قوانین بینالمللی و تجاوز به استقلال، حاكمیت ملی و تمامیت ارضی یك كشور به شمار میآمد نمونه دیگری از خیانت آمریكا به متحد همیشگیاش بود. زیرا انگلستان در گرانادا صاحب نفع بود. در واقع این منطقه به عنوان مستعمره بریتانیا به شمار میآمد.
4- فریب انگلیس توسط آمریكا در كودتای 28 مرداد
شاهدی دیگر بر بدعهدی آمریكا به انگلستان به سال 1332 شمسی و كودتای 28 مرداد برمیگردد. در این كودتا دولت مصدق با همكاری سیا و امآی6 سقوط كرد. با سقوط دولت مصدق و بازگشت شاه به كشور، به نظر میرسید كه انگلستان و آمریكا به تقسیم منافع در ایران خواهند پرداخت اما ایالت متحده آنچنان كه پیش از این نیز بارها نشان داده بود به سرعت انگلستان را از صحنه خارج كرده و بیشترین سهم از كنسرسیوم نفت را به خود اختصاص داد. بدین ترتیب بار دیگر انگلستان را كه متحد اصلیاش در جریان كودتا به حساب میآمد فریب داد.
خیانت آمریكا به روسیه
تاریخ از مواردی حكایت میكند كه نشانگر سیاست ریاكارانه آمریكا نسبت به روسیه است. درحالی كه این دو كشور به همراه انگلیس و فرانسه از متحدان اصلی در جنگ جهانی دوم بودند. از سوی دیگر دوران چهل ساله جنگ سرد الگویی از روابط را میان آمریكا و اتحاد جماهیر شوروی توسعه بخشید كه ویژگی بارز آن رقابت و رویارویی در تمامی عرصههای سیاسی، نظامی امنیتی و حتی اقتصادی و فرهنگی بود.
1-رویارویی آمریكا با انقلاب بلشویكی در شوروی
بعد از وقوع انقلاب بلشویكی در سال 1917، دولت آمریكا نسبت به «روسیه شوروی» خصومت داشت، از این رو، تحریمهای را بر ضد این كشور اعمال كرد. واشنگتن به همین حد بسنده نكرد و به اقدامات مخفیانه علیه شوروی نیز روی آورد و حمایت مالی از دشمنان آن را در دستوركار خود قرار داد. آمریكا در سال 1918 نیز نیروهای نظامی خود را عازم صربستان كرد تا از منافع خود در مقابل قزاقها دفاع كند. علاوه بر این، آمریكاییها به خاطر نگرانی از گسترش قلمرو ژاپن تا مرزهای روسیه، تعدادی نیرو به شمال روسیه و صربستان اعزام كردند. این موضوع خود نمونه بارز تجاوز به خاك شوروی محسوب میشد. آمریكاییها كه از خصم و دشمنی خود علیه بلشویكها دست بردار نبودند به صورت قانونی یا مخفی به دشمنان بلشویكها به ویژه «ارتش سفید» كه حامی رژیم گذشته یعنی امپراطوری تزارها بود و از مخالفان سرسخت انقلابیون بلشویك به شمار میآمد، كمك میكردند.
2- فعالیت جاسوسی آمریكا در شوروی
از اواخر دهه 1940، آمریكا هواپیماهایی را با هدف جمعآوری اطلاعات در امتداد مرزهای شوروی به پرواز درمیآورد. علاوه بر آن، ماهوارهها، زیردریاییها، امواج رادیویی، ایستگاههای شنود الكرونیكی و تجهیزات پیشرفته فراوانی با ماهیت صنعتی و نظامی مقادیر زیادی از اطلاعات را ردوبدل میكردند. بسیار پیش میآمد كه هواپیماهای آمریكایی به عمد و بدون هیچ دلیل منطقی برفراز قلمروی شوروی رانده میشدند. یكی از مهمترین فعالیتهای جاسوسی آمریكا در آسمان شوروی مربوط به سال 1950 میشود. در این سال یكی از هواپیماهای جاسوسی آمریكا با ده خدمه توسط شوروی شناسایی شد و بدین ترتیب این ماموریت لو رفت. اگرچه هیچیك از هواپیماهای جاسوسی آمریكا بمبی بر خاك اتحاد جماهیر شوروی پرتاب نكرد ولی بسیاری از آنها حامل مردانی بودند كه اجرای ماموریتهای خصمانه را بر عهده داشتند.
3- وقوع انقلابهای رنگین در جمهوریهای شوروی با حمایت آمریكا
آمریكا با دخالت در جمهوریهای شوروی، آنها را علیه روسها برمیانگیخت. نمونه بارز این دخالت در نوامبر 2003 میلادی رخ داد. در این تاریخ انتخابات مجلس در گرجستان برگزار شد كه نتیجه آن به سود دولت بود. پس از این انتخابات، آمریكا با حمایت گروههای مخالف وارد جریان شد. ساكاشویلی و اپوزیسیون متحد این رایگیری را نپذیرفتند و از مردم گرجستان دعوت كردند تا در تظاهراتی علیه دولت شركت كنند و به نافرمانی مدنی علیه مقامات بپردازند بدین ترتیب آمریكا و اپوزیسیون متحد شدند تا شواردنادزه رئیس جمهور وقت را بركنار كرده و انتخابات را مجدداً برگزار كنند. در نهایت مخالفان موفق به كنار زدن شواردنادزه شدند. علاوه بر این شواهدی در دست است كه نشان میدهد آمریكا در ناآرامیهای قرقیزستان و انقلاب نارنجی كه پس از انتخابات سال 2004 در اوكراین به وقوع پیوست نیز دست داشته است.
4- طرح آمریكا برای استقرار موشك در لهستان
در مارس 2007، آمریكا اعلام كرد قصد دارد تاسیسات دفاع ضدموشكی بالستیك در لهستان و نیز یك ایستگاه رادار در جمهوری چك بر پا كند. گفتنی است كه هر دوی این كشورها از اعضا پیمان ورشو هستند كه در دوران جنگ سرد، رقیب ناتو به شمار میآمدند؛ پیمانی كه روسیه بنیانگذار آن بود. روسها این سیستم جدید را تهدیدی بالقوه محسوب كردند. مقامات روسیه با اشاره به اینكه این اقدام به روابط دوجانبه میان آمریكا و روسیه لطمه خواهد زد، متذكر شدند كه آمریكا با خلف وعده و شكستن پیمانها به دنبال برهم زدن نظم جهانی است.
بدعهدی آمریكا به چین
روابط چین و ایالات متحده را شاید بتوان پیچیدهترین و پرتناقضترین روابط درمیان قدرتهای بزرگ دانست، روابطی كه با تاثیرپذیری ازمتغیرهای متعدد و درمواردی بسیارمتضاد همواره دچار نوسان و در مقاطعی پیش بینی ناپذیر بوده است. در دوران جنگ سرد و در واقع از اوایل دهه ۱۹۷۰، روابط چین و آمریكا بر پایه همكاری استراتژیك شكل گرفت. در آن زمان عامل اصلی شكلگیری این روابط، سیاست جهانی شوروی سابق بود. با این حال شواهدی از بدعهدی آمریكا به چین وجود دارد كه نشانگر بیوفایی آمریكاییها است.
1- حمایت آمریكا از ژاپن در مقابل چین
هنوز مركب امضای ژاپن بر تسلیم بدون قید و شرط پس از جنگ جهانی دوم خشك نشده بود كه ایالات متحده استفاده از سربازان ژاپنی را دوشادوش نظامیان آمریكایی برضد چین آغاز كرد. این درحالی بود كه چینیها در دوران جنگ با دادن اطلاعاتی مهم درباره ژاپن و مراقبت از خلبانان آمریكایی كه هواپیمایشان سرنگون شده بود با آمریكاییها همكاری نزدیك كرده بودند. اما هیچ یك از اینها مانع از بدعهدی آمریكا به چین نشد. بدین ترتیب ایالات متحده برای مهار كردن چین، اتحاد خود با ژاپن را استوارتر و از افزایش قدرت نظامی این كشور حمایت كرد.
2- تجاوز نظامی آمریكا به چین
پس از جنگ جهانی دوم هواپیماهای آمریكایی كه خود را دوست چین معرفی میكردند با نقض قوانین بینالمللی به پرواز اكتشافی بر فراز قلمروی چین میپرداختند. چینیها ادعا میكردند كه هواپیماهای یاد شده بارها نیروهایشان را بمباران كرده و چندین مرتبه شهرهای كوچك چین را بمباران كردهاند. این در حالی بود كه چینیها در طول جنگ دوم جهانی بارها به كمك آمریكاییها شتافته بودند. علاوه بر این پیاده نظام آمریكا نیز در خاك چین دارای موضع بود به طوری كه در سال 1946 حدود صدهزار نظامی آمریكایی در چین حضور داشتند. توجیه آمریكا درباره حضور افرادش در چین، خلع سلاح ژاپنیها بود حال آن كه خود با آنان همكاری میكرد.
3- دخالت آمریكا در جنگ داخلی چین
از اواسط دهه 1950 میلادی جنگی داخلی در چین میان ملیگراها و كمونیستها درگرفت. آمریكا در این بین سیاست آتشافروزی خود را پی گرفت. تا سال 1961 آمریكا به طور مستقیم در جنگ داخلی چین دخالت كرده و آتش جنگ را شعلهور میكرد. این كشور بهوسیله سازمان سیا به طور مكرر در چین فعالیت میكرد و حتی با ارسال جنگافزار برای طرفین جنگ، به گسترش دامنه جنگ در چین دامن میزد. این اقدام آمریكا علاوه بر اینكه نقض قوانین بینالمللی بود، خیانت به متحد سابقش نیز محسوب میشد.
4- فعالیت جاسوسی آمریكا در چین
طی سالهای جنگ سرد، آمریكا با فعال كردن سرویسهای اطلاعاتی خود به جاسوسی در داخل مرزهای چین پرداخت. عملیات جاسوسی در چین ابعاد وسیعی داشت كه از ارسال هواپیما و ماهواره تا استفاده از دستگاه شنود را دربرمیگرفت. یك نمونه از جاسوسیهای آمریكا به سال 1952 میلادی برمیگردد. به طور مكرر گروههای كوچك آمریكایی به سبك كوماندوهایی كه از هواپیما با چتر نجات فرود میآمدند به منظور جاسوسی و خرابكاری به خاك چین اعزام میشدند. در نوامبر 1952 هواپیمای جاسوسی دو افسر سیا به نامهای جان داونی و ریچارد فكتو توسط چینیها شناسایی شد و دو افسر آمریكایی به اسارت درآمدند. بدین ترتیب بخشی از عملیات جاسوسی آمریكا در چین كشف شد.
علاوه بر این سازمان اطلاعات چین فاش ساخت كه در ژانویه 1953 یازده خلبان آمریكایی درحالی كه مشغول انجام دادن ماموریت جاسوسی در آسمان چین بودند شناسایی و سرنگون شدهاند. بسیاری دیگر از پروازهای سیا بر فراز چین را كه صرفا به منظور جاسوسی بود، هواپیماهای یو2 در ارتفاع بسیار بالا و نیز هواپیماهای بدون سرنشین انجام میدادند. اینگونه پروازها از اواخر دهه 1950 شدت یافت و تا 1971 همچنان ادامه داشت.
خیانتهای آمریكا به فرانسه
فرانسه یكی دیگر از اعضای اصلی شورای امنیت است كه به همراه انگلستان، آمریكا، چین و روسیه از حق وتو در شورا بهرهمند است. این كشور یكی از متحدان قدیمی آمریكا به خصوص در جنگ جهانی دوم محسوب میشود اما در طول تاریخ موارد عدیدهای از بدعهدی و خلف وعده آمریكا نسبت به فرانسه وجود دارد كه بیش از پیش ثابت میكند آمریكا حتی به دوستان نزدیك خود نیز رحم نمیكند.
1- فعالیتهای جاسوسی آمریكا علیه فرانسه
بر اساس اسناد منتشرشده، سازمان امنیت ملی آمریكا فعالیتهای جاسوسی زیادی را علیه شركتهای فرانسوی انجام داده است. ویكیلیكس در مورد جاسوسی آمریكا از مكالمات رهبران فرانسوی به مدت یك دهه، اسنادی را منتشر كرده است كه نشان میدهد آمریكاییها مكالمات مقامات فرانسوی را شنود میكردهاند. علاوه بر آن ایالات متحده فعالیتهای بسیاری از شركتهای فرانسوی را نیز كنترل میكرده است. شركتهای فرانسوی كه هدف جاسوسی سازمان امنیت آمریكا یا «اِن اِس اِی» قرار گرفتهاند شامل شركتهای فعال در حوزه مخابرات، شركتهای تولیدكننده انرژی الكتریكی، گاز، نفت، انرژی هستهای، انرژیهای قابل بازیافت، شركتهای فعال در حوزه بهداشت و سلامت و محیطزیست هستند.
2- كارشكنی در اقتصاد فرانسه
شواهد و مداركی موجود است كه نشان میدهد آمریكا اقدامات فراوانی به منظور تحلیل قدرت اقتصادی فرانسه انجام داده است. این اقدامات گاه به طور مستقیم و گاه غیرمستقیم به اقتصاد فرانسه صدمه زده است. براساس اسنادی كه در سال 2015 توسط ویكی لیكس منتشر شدهاند، سازمان امنیت ملی آمریكا (NSA) مرتباً قراردادهای مالی شركتهای فرانسوی كه بالای 200 میلیون دلار ارزش داشتند را بهصورت مخفیانه با شكست مواجه میكرده است. براساس این اسناد كاخ سفید مجری اصلی ناكام ماندن قراردادهای تجاری و اقتصادی فرانسه طی سالیان اخیر بوده است.
3-حمایت آمریكا از كودتا علیه دولت فرانسه
الجزایر یكی از مستعمرات مهم فرانسه بود كه پس از پایان جنگ جهانی دوم، زمزمه استقلالطلبی در این كشور آغاز شد و به انقلاب سال ۱۹۵۴ بر ضد فرانسه منجر شد. روابط دو طرف آن قدر به هم پیوسته بود كه پیشنهادهای اصلاحطلبانه فرانسه در فرونشاندن آتش انقلاب در الجزایر مفید واقع نشد و با مخالفت سخت مسلمانان الجزایر و بعضی از فرانسویهای افراطی روبرو شد و تا به آن حد پیش رفت كه به سقوط جمهوری چهارم فرانسه و روی كار آمدن ژنرال دوگل و جمهوری پنجم انجامید. همه پرسی سال ۱۹۵۹ استقلال كامل الجزایر را نشان میداد و ژنرال دوگل با وجود مخالفت شدید نظامیان و ملیون افراطی فرانسه، با استقلال الجزایر موافقت كرد.
در این بین ناگهان آمریكا وارد جریان شد و با حمایت از چهار افسر افراطی فرانسوی كه در راس آنها ژنرال شال قرار داشت تلاش كرد تا مانع استقلال الجزایر شود. این كودتای نظامی كه تنها چهار روز طول كشید رویارویی مستقیم با شال دوگل رئیس جمهور فرانسه محسوب میشد. كلیه شواهد حاكی از آن بود كه سیا به دو دلیل در این كودتای نظامی نقش داشته است: 1- نگرانی از اینكه استقلال الجزایر باعث قدرتگیری كمونیسم شود. 2- امید به اینكه كودتا سقوط ژنرال دوگل را تسریع بخشد. بدین ترتیب آمریكا بار دیگر در مقابل سیاستهای فرانسه ایستاد.
4-مشاركت آمریكا در طرح قتل رئیس جمهور فرانسه
در سال 1966 میلادی سازمان سیا با برقراری ارتباط با برخی مخالفان دوگل، توطئهای را برای به قتل رساندن رئیس جمهور فرانسه پی ریزی كرد. براساس مذاكرات میان افراد سازمان سیا و فرانسویان مخالف دوگل، قرار بر این شد كه روزی كه دوگل مهمان سربازان قدیمی فرانسه است قاتلی مزدور با انگشتری زهرآلود در صف سربازان یاد شده قرار گیرد و هنگام دست دادن با دوگل خار موجود در انگشتر زهرآگین را در دستان رئیس جمهور فرو كند. گرچه به دلایل متعدد این طرح به انجام نرسید اما مدارك و شواهدی در دست است كه نشان میدهد آمریكا به دنبال طرح به قتل رساندن رئیس جمهور فرانسه بوده است.
آنچنان كه در این نوشتار آمد، براساس شواهد متقن تاریخی آمریكا نسبت به هر چهار عضو شورای امنیت سازمان ملل خیانت كرده است. این كشور با شیوه امپریالیستی به دنبال گسترش نفوذ خود در جهان بوده و از هیچگونه پیمان شكنی و بدعهدی حتی نسبت به دوستان خود نیز ابایی ندارد. آنچه برای آمریكا مهم است نه حفظ صلح بلكه دستیابی به اهداف امپریالیستی است. در این بین شورای امنیت سازمان ملل نیز به عنوان وسیلهای برای دستیابی به این مهم در اختیار آمریكا قرار دارد.