پاسخ به:مسیرهای انقلابی
دوشنبه 19 بهمن 1394 1:49 PM
ميدان آزادی (شهياد سابق): | |
از اين ميدان اتوبوسهايی بود كه آدم را ميبرد هرجايی دورتر از آزادی، يا حتي فرودگاهی كه سوار هواپيماهايش ميشدی و ميرفتی فرسخها دورتر. راه برای رفتن زياد بود. اما مردم نخواستند بروند. ماندند و خونهايشان نام شاه را از اين ميدان شست. جنگيدند و يك روز با هم آزادی را جشن گرفتند. |
ميدان انقلاب (24 اسفند سابق): | |
هر روز صبح كه از خانه بيرون ميزنی، دلت ميخواهد خورشيد را ببينی يا چشم بچرخانی و منظرهای را ببينی كه حالت خوب شود، نه اينكه چشم باز كنی و هيبت سياه و سنگی كسی را ببينی كه جايش آن بالا در مسير ديدها نيست، بايد انقلاب كنی. |
مدرسهی رفاه (خيابان ايران): | |
توی دنيا چهار ديواریهای كوچكی هستند كه يك دنيا شور در دل خود انباشته دارند. چهار ديواری كوچكی كه چند روز اشتياق و شور مردم را به چشم خود ديد و ديوارهايش در امتداد دستهای مشتاق ديدار، از خيابان ايران تا آسمان قد كشيد. |
ساختمان نيمهكاره: | |
چه كسي فكرش را میكرد خانهای با شور و شعور ساخته شود و تنه به تنهی همهي كاخهای عالم بزند؟ ساختمانی كه روزی هزار هزار ايرانی از پلههايش بالا ميرفتند تا با فريادهايشان آجر به آجر بنايی را بسازند كه عالم و آدم متحير از نمای زيبايش شود. |
دستهای خونی: | |
بيا يكبار از اول مرور كنيم؛ كسی فرياد میزد و ظلم ظالمان روزگار را مورد عتاب قرار میداد و از آن طرف، گلولهای سينهاش را به ظلم ميدريد. خونی كه ميريخت، شهيدی اوج ميگرفت و دستی ديگر به عظمت خونش آغشته میشد و روی ديوارهای شهر منتشر میشد. آن دستها، آنپنجهها و آن خونها، آيه آيههای عظمت خالق بودند كه رنگ سرخشان روزگار ظالمان را تيره و تار كرد. |