با این حساب تعداد کل شهدای انقلاب از سال 42(که 15 خرداد آن مبدا نهضت اسلامی و آغاز کشتار وسیع مردم تلقی می شود) تا سال 57 بالغ بر 3164 تن میگردد.
البته این رقم فقط شامل آنهایی است که در بنیاد شهید پرونده دارند و با توجه به گستره جغرافیایی این بنیاد و نیز گذشت بیش از دو دهه از انقلاب در آن مقطع، ممکن است فقط نام تعداد بسیار کمی از شهدا ضبط نشده باشد.
این در حالی است که برخی آمارهای اغراق آمیز نظیر آمار70 هزار شهید توسط کمیسیون ویژه دوره اول مجلس شورای اسلامی بیان شد که بر اساس شایعات بوده و بیان چنان ارقام غلوآمیزی در بحبوحه انقلابها امری طبیعی و معمول است.
آمار شهدای تهران
از مجموع شهدای انقلاب در دوره پانزده ساله یعنی 3164 تن بیشترین آنها مربوط به تهران بزرگ(شامل شهر ری، تهران و شمیران) برابر با 731 شهید میباشد که حدود 14 درصد کل کشور است. ولی عمده شهدای تهران بزرگ در تهران مرکزی و جنوب شهر که منطقه محروم است بودهاند.
تعداد شهدای 15 خرداد
از این تعداد 32 شهید متعلق به روز 15 خرداد 1342 در 19 نقطه مختلف تهران است که همگی مذکر بودند و عمده آنها در جنوب شهر واقع میشد. گرچه شایعات و روایات برخی کتب تا 15 هزار شهید را در این روز مطرح کردهاند. حمید روحانی در کتاب نهضت امامخمینی مینویسد: «در روز 15 خرداد در قم صدها کشته و زخمی بر جای مانده» و درباره 15 خرداد تهران آورده است: «رگبار گلوله تانکها و توپها از کشتهها پشته ساخته و در خیابانها و کوچههای تهران جوی خون جاری شد» و در مورد صدها تن از دهقانان ورامین که به سوی تهران میآمدند میگوید که این صدها «تن به خاک و خون کشیده شدند» و «قتل عام شدند» نه تنها در کتابها و نشریات داخلی حتی در گزارش برخی فرستادگان نهادهای بینالمللی حقوق بشر مانند خانم. لافو ورون تعداد 15000 کشته در تظاهرات سرکوب شده سال 42 مطرح گردیده است
.
آمار شهدای 17 شهریور
64 تن از مجموع شهدا نیز متعلق به حادثه میدان ژاله تهران «میدان شهدا» در روز 17 شهریور 57 معروف به جمعه سیاه میباشند که از این تعداد دو نفر مونث «یک زن و یک دختربچه» هستند. البته در همان روز 17 شهریور در 15 نقطه دیگر تهران نیز مجموعاًً 24 نفر در درگیریها کشته شدند که یک نفر آنها زن بود. بنابراین تعداد کل شهدای 17 شهریور سال 57 در سراسر تهران 88 نفر است که فقط 64 تن متعلق به واقعه میدان ژاله هستند.
جالب اینجاست که این آمار بنیاد شهید با آمار اعلام شده رژیم پهلوی تاحدودی مطابقت دارد و همدیگر را تأیید میکنند. وزیر کشور وقت اعلام کرده است 86 نفر کشته و 205 نفر زخمی شدهاند. اما هیچکس آمار کشتههای 17 شهریور را از زبان حکومت باور نکرد و شایعات وسیع در همان روزها حاکی از رقم بیش از سه هزار شهید بود و حتی برخی رقم بیش از چهارهزار و یا ده هزار شهید را هم ذکر کرده و گفتهاند فقط یکصد کودک کمتر از دوسال کشته شدهاند. میشل فوکو نیز که یک هفته پس از واقعه 17 شهریور به منظور تهیه گزارشی درباره اوضاع ایران به این کشور سفر کرده بود از کشته شدن 2 تا 3 هزار نفر سخن گفته است. و در نوشته دیگری هم میگوید: «در 17 شهریور چهارهزار نفر کشته شدند ولی از ترس در مردم خبری نبود.»
شهدای راهپیمایی، شکنجه و عملیات چریکی
در فاصله سالهای میان واقعه سیاهکل «در بهمن 1349» تا مهرماه 1356 که راهپیماییهای خیابانی آغاز شد 341 چریک و اعضای مسلح گروههای سیاسی جان خود را از دست دادند. از این شمار 177 تن در درگیریها کشته شدند. 91 نفربرخی بدون محاکمه و برخی دیگر هم پس از محاکمه پنهانی» در دادگاههای نظامی اعدام شدند. 42 نفر زیر شکنجه جان باختند 15 نفر دستگیر شدند و هرگز دیده نشدند 7 نفر دیگر خودکشی کردند تا به چنگ ماموران امنیتی نیفتند 9 نفر هم هنگام فرار از پای درآمدند. البته رژیم شاه برای جلوگیری از اعتراض جهانی و محکومیت از سوی نهادهای حقوق بشر به اعدام زندانیان سیاسی، اعلام کرد این نه نفر که به گروه بیژن جزنی معروف بودند هنگام فرار روی تپههای اوین تیرباران شدهاند ولی این ادعا دروغ بود.
در بین 341 چریک کشته شده، 172 نفر از فدائیان (50 درصد)، 73 نفر از مجاهدین خلق (21 درصد پیش از تغییر دادن ایدئولوژی) و 38 نفر (11 درصد) از گروههای کوچک مارکسیست، 30 نفر (9 درصد از مجاهدین مارکسیست بعد از تغییر ایدئولوژی) و 28 نفر دیگر (8 درصد) از گروههای کوچک اسلامی بودند. آمار گفته شده را میتوان بسط داد و تکمیل کرد. پیش از واقعه سیاهکل چهارتن به نامهای صادق امانی، رضا صفار هرندی، محمد بخارایی و مرتضی نیکنژاد به جرم ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر پس از محاکمه در تاریخ 26 خرداد 1344 اعدام شدند. در 21 فروردین 1344 (10 آوریل 1965) نیز رضا شمسآبادی از افراد گارد سلطنتی که جزو محافظان کاخ مرمر بود شاه را در هنگام پیاده شدن از اتومبیل و ورود به کاخ به مسلسل بست. شاه جان سالم بدربرد ولی شمسآبادی با تیراندازی محافظان شاه کشته شد، اگر رقم این5 نفر را هم به 341 تن بیفزاییم میتوان گفت که از زمان تبعید امام خمینی در آبان 1343 که فعالیتهای چریکی شروع شد تا مهر ماه 1356 که راهپیماییهای عمومی آغاز گردید جمعاًً 346 تن در تمام دوره مبارزات چریکی جنبش مسلحانه اعم از مسلمان و مارکسیست، در جریان مبارزه، اعدام یا در درگیریهای مسلحانه کشته شدند.
با توجه به اینکه در قیام پانزده خرداد سال 42 نیز 32 نفر کشته شدند. روز 16 خرداد 42 یک تن در مقابل پامنار و روز 17 خرداد نیز یک تن در نقطهای نامعلوم و در 11 آبان 42 فردی به نام محمد اسماعیل رضایی در زندان کشته شدند و در همان روز تاج محمدرضا طیب در پادگان حشمتیه تیرباران شد و غلامرضا تختیقهرمان کشتی ایران در 16 فروردین 1346 به قتل رسید.
البته نباید فراموش کرد که کمی و بیشی آمار قربانیان هیچ تغییری در این اصل به وجود نمیآورد که "کشتن یک بیگناه نیز برابر کشتن همه مردم است چنانکه اگر هرکه نفسی را حیات بخشد مانند آن است که همه مردم را حیات بخشیده است"
یك نتیجه گیری سودمند
بررسی این آمارها نشان می زمانی كه زمانیكه اعتمادی به رسانه ها و مسوولان رژیم شاه وجود نداشت، حتی آمار درست وزارت كشور و دادگستری آن رژیم كه با آمار بنیاد شهید برخاسته از انقلاب اسلامی مطابقت دارد، توسط مردم باور نمی شده و آمار 40 برابری نقل می شده است.
به نظر می رسد در حوادث اخیر نیز اگر مسوولان رسانه ملی و نهادهای ذیربط به جای تكذیب انفعالی زیر سوال بردن آمار منتشره از سوی معترضان ورسانه های بیگانه كه ممكن است مخدوش نیز باشد ، خود پیگیر و دنبال كننده اصلی تعداد قربانیان اعم از كشته، مجروح و زندانی شوند و با توجه به توصیه رهبر انقلاب با هیچ گروهی مسامحه نكنند، می توان به بازگشت اعتماد مردم امیدوار بود.