19 بهمن؛ روزی که «همافران» کمر رژیم را شکستند
بیعت تاریخی
بدنه ارتشی که شاه به زعم خود، برای حفاظت از رژیمش سازماندهی کردهبود، شامل سربازان، درجهداران و افسرانی میشد که از متن جامعه برخاسته بودند و خود را تافته جدا بافته از مردم نمیدانستند. این، واقعیتی بود که شاه، هیچگاه نتوانست آن را درک کند و بفهمد. او به افرادی دستور شلیک به مردم را میداد که در مقابل خود، برادران و خواهرانشان را میدیدند و با آنها احساس همبستگی میکردند. با وجود تلاشهای فراوان رژیم برای جدا کردن ارتش و نیروهای نظامی از مردم، بیشتر پرسنل نظامی، افرادی معتقد و متدین بودند. شاه، پس از واقعه 17 شهریور و به شهادت رساندن هزاران نفر از مردم بیدفاع در میدان ژاله(شهدا) دستور داد به تمام نیروهای ارتش، 900 تومان پاداش بدهند. او، گمان میکرد که میتواند با این شیوه، زمینه فاصله گرفتن ارتش از مردم را فراهم آورد، اما صدها نفر از افسران و درجه داران، پولهایی را که شاه به آنها داده بود، به نماینده امام(ره) تحویل دادند. خودداری نظامیان از شلیک کردن به مردم در شهرهای مختلف و فرار سربازان از سربازخانهها، به فرمان امام(ره)، نشان داد که برداشت و تحلیل شاه و اطرافیانش، درباره کیفیت ارتباط ارتش و مردم، چقدر سطحی بوده است. در این میان، پیوستن همافران به مردم، به عنوان بخش مهمی از نیروی هوایی رژیم، نقطه عطفی در پیوستن نیروهای نظامی و انتظامی به انقلاب محسوب میشد؛ رویدادی که زمینه پیوستن رسمی و کامل ارتش را به مردم ایجاد کرد.
همافران چه کسانی بودند؟
بیعت همافران با امامخمینی(ره)، یکی از مهم ترین وقایعی بود که در روزهای اوجگیری انقلاب اسلامی، روی داد. همافران، کادرهای متخصص و فنی نیروی هوایی بودند که دورههای تخصصی نگهداری هواپیما و تعمیرات آن را، در کشورهای غربی و عمدتاً، در آمریکا طی میکردند. دانش فنی آنها به گونهای بود که میتوانستند افزون بر نیروی هوایی، به عنوان کارشناسان فنی، در مراکز مختلف دولتی و غیردولتی به کار مشغول شوند. با این حال، سیاست رژیم پهلوی درباره آنها، جلوگیری از ارتقای شغلی و رسیدن به درجه افسری بود. این تبعیض آشکار، باعث شد همافران پیش و بیش از سایر پرسنل ارتش، نسبت به انقلاب و مبارزه با رژیم، انگیزه و رغبت داشته باشند. ارتباط همافران با مراکز آموزش عالی، مانند دانشگاهها، باعث آشنایی هرچه بیشتر آنها با انقلاب و خواست عمومی مردم، برای سرنگونی رژیم پهلوی شدهبود. به همین دلیل، تعدادی از همافران، پیش از اوجگیری انقلاب اسلامی، به خاش و سایر مناطق جنوبی و شرقی کشور، تبعید شدهبودند. پس از بازگشت امام(ره) به میهن، همافران، مانند سایر اقشار و گروههای جامعه، در پی سازماندهی حرکتی بودند که بتواند روند پیروزی انقلاب اسلامی را سرعت ببخشد.
روز بیعت تاریخی
«محمدحسن نورشاهی»، یکی از همافرانی که در جریان بیعت با امام(ره) حضور داشت، درباره چرایی و چگونگی سازماندهی مراسم بیعت با امامخمینی(ره) در مدرسه علوی، میگوید:«جلسهای در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب، با مرحوم آیتا...طالقانی داشتیم و ایشان به ما گفتند که اگر قصد دارید کاری انجام دهید، باید اقدامی باشد که یک سر و گردن از پیرزنی که عصازنان به خیابان آمده است، بالاتر باشد. این سخنان، در حقیقت یک نوع حرکت روانی و کار تهییجکننده محسوب میشد و پس از آن بود که تصمیم گرفتیم روز ۱۹ بهمن، رژه رسمی برگزار کنیم.» انجام اینکار چندان ساده نبود. رژیم هنوز ساقط نشده بود و فرماندهان، هنوز همان فرماندهان منصوب شاه بودند. پایگاههای نیروی هوایی در شهرهای مختلفی مانند اصفهان و همدان مستقر بود و اطلاع دادن برگزاری این برنامه به تمام همافران، مشکل به نظر میرسید. اما همافرانی که در تهران مستقر بودند، توانستند به سرعت همکارانشان را با خبر کنند. صبح روز 19 بهمن، 500 نفر از همافران، با لباس رسمی نیروی هوایی، به مدرسه علوی رفتند تا با امام(ره) دیدار کنند. فضای مدرسه محدود بود و نمیتوانست تمام همافران را در خود جای بدهد، به همین دلیل، 500 همافر، به نمایندگی از تمام همافران، به مدرسه آمدند. مقام معظم رهبری که در آن روز در مدرسه علوی حضور داشتند، درباره نحوه حضور همافران در مدرسه و بیعت آنها با امام(ره)، میگویند:«من فراموش نمیکنم؛ در خیابان ایران، نزدیک به مقر امام عزیز و عظیم و بزرگوار - این بنده صالح خدا - آنجایی که آن روز، دل همه ایران در آنجا میتپید و همه عاطفهها و روحها، از سراسر کشور، به آنجا پر میکشید؛ آنجایی که همه مردمی که در سراسر دنیا، از حادثه ایران اندک خبری داشتند – همه محافل سیاسی، همه قدرتهای بزرگ، همه دولتهای مستضعف، همه روشنفکران، همه علاقهمندان به اسلام، همه انقلابیون عالم - متوجه بودند، ببینند آنجا چه میگذرد؛ آن محلی که مخصوص تبلیغاتِ مربوط به آن روزها بود؛ خبر دادن به مردم و توجیه ذهنهای مردم، که ما به آن می گفتیم دفتر تبلیغات و بنده آنجا مشغول کار بودم، دیدم یک همهمه فوقالعادهای است.
نگاه کردم؛ از حیرت به یک حالتی دچار شدم که واقعاً در مقابل حوادث آن روز، از همه حوادثی که تا آن روز بنده دیده بودم - یا از بیشتر آنها - حیرتانگیزتر بود. دیدم عده کثیری از پرسنل نظامی نیروی هوایی، در گروههای منظم و صفکشیده، کارتهای شناساییشان را در آوردند، سر دست گرفتند و آشکارا و با شجاعت دارند به طرف بیت امام راهپیمایی میکنند. همه عکس این را انتظار میبردند، همه غیر از این را تصور میکردند؛ خیال میکردند که نظامیها در مقابل مردم، در حساسترین لحظات و آخرین لحظات، خواهند ایستاد؛ اما حقیقت غیر از این بود و این برادران ملت و فرزندان ملت و بزرگشدگان آغوش ملت که جزو مردم بودند، معلوم بود که سرنوشتشان جز همکاری با مردم و قرار گرفتن در کنار مردم، چیز دیگری نخواهد بود. البته، آن سران مزدور یا افراد پست و ضعیف و بیارزشی که نمیتوانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند یا مقاومت میکردند، یا میگریختند، یا کارشکنی میکردند، یا لااقل حضور پیدا نمیکردند؛ اما عناصر مؤمن و قاطع - این جوانها، این آگاهترها - دلشان با مردم بود. حالا از همه هم شجاعتر و گستاختر، برادران نیروی هوایی بودند که آمده بودند حساسترین کار را انجام بدهند؛ یعنی آمده بودند در مقابل امامشان و رهبرشان، رژه بروند، اعلام وفاداری کنند و بگویند فرمانده ما شما هستید. این حادثه، به قدری عجیب و هیجانانگیز بود که اینها بیاختیار همه را به دنبال خودشان راه میانداختند. من با عجله رفتم در مقر امام، در دبستان علوی، که فاصله کوتاهی داشت با آنجایی که ما بودیم. آمادگیهایی به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها، آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باوری که همیشه از اول شروع نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در اداره این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند؛ آنها را نصیحت کردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا کردند؛ طوماری نوشته بودند، آن را تحویل گرفتند و برای آنها دعا کردند و آنها رفتند و این کمر دستگاه را شکست.»(بخشی از بیانات در تاریخ 19/11/1363)
واکنش رژیم به این حرکت شجاعانه همافران، هجوم به مقر آنها در پایگاه نیروی هوایی، در شب 21 بهمنماه سال 1357 بود؛ هجومی که با دفاع مردم از همافران، به شکست انجامید و روز بعد از آن، یعنی 22 بهمنماه، رژیم پهلوی سرنگون شد.