پاسخ به:چگونه انگلیسی یاد بگیریم
یک شنبه 4 بهمن 1394 10:33 AM
ورودی چيست؟
به طور خلاصه مي توان گفت ورودي يعني «جملاتي که شما آنها را ميخوانيد يا ميشنويد». ورودي برعکس خروجي است، که به معناي «ساختن جملات هنگام نوشتن يا صحبت کردن» است.
مدل فراگيري زبان
آيا تا کنون به اين نکته دقت کردهايد که چگونه ميتوانيد اينقدر راحت به زبان مادريتان صحبت کنيد؟ وقتي ميخواهيد چيزي بگوييد جملات و عبارتهاي صحيح خودبخود در زبان شما جاري ميشود. بخش اعظم اين فرآيند نا آگاهانه است: چيزي خودبخود در ذهن شما پديدار ميشود، حال شما اگر مايل بوديد ميتوانيد آن را به زبان بياوريد. مدل زير نشان ميدهد که چگونه چنين چيزي ممکن است:
1- شما ورودي کسب ميکنيد – يعني جملهاي را ميخوانيد يا ميشنويد. اگر معني اين جملات را فهميديد، آنها در حافظه شما ذخيره ميشوند.
2- وقتي که شما ميخواهيد چيزي بگوييد يا بنويسيد (وقتي که ميخواهيد خروجي بسازيد يا توليد کنيد)، مغز شما به دنبال جملهاي که قبلاً خوانده يا شنيدهايد ميگردد – جملهاي که با معني آنچه که ميخواهيد بيان کنيد جور در بيايد. سپس آن جمله را تقليد ميکند (همان جمله يا مشابه آن را ميسازد) و در نهايت شما جملهي «خودتان» را ميگوييد. اين فرآيند ناآگاهانه است، يعني مغز شما آن را خودبخود انجام ميدهد.
اين مدل بسيار ساده است. مغز شما واقعاً به دنبال جملات کامل نميگردد، بلکه تنها به بخشها يا اجزايي از جملات نياز دارد و ميتواند با استفاده از اين اجزا جملاتي بسيار پيچيده و طولاني بسازد. بنابراين مغز شما از چندين جمله (که قبلاً شنيده و بخاطر سپرده) براي ساختن جملهي اصلي استفاده ميکند.
به عنوان مثال فرض کنيد شما قبلاً اين جمله را شنيده باشيد: «يک گربه زير ميز است». مغز شما به سادگي ميتواند جملات مشابهي مانند «يک کتاب زير ميز است» يا «يک مداد زير صندلي است» را بسازد. زيرا مغز شما قبلاً با کلمات کتاب، مداد و صندلي آشنا بوده است و به سادگي توانسته است آنها را جايگزين کند. همچنين مغز شما ميتواند با استفاده از کلمات بيشتري جملهي اوليه را تغيير دهد، مثلاً «يک گربهي سياه بزرگ زير ميز من است».
بنابراين هر چقدر جملات بيشتري در اختيار مغز قرار بگيرد (ورودي)، به همان نسبت مغز شما ميتواند جملات پيچيدهتر، طولاني تر و بيشتري بسازد يا توليد کند (خروجي).
مدل فراگيري زبان که در بالا توضيح داده شد، «فرضيهي ادراک» (يا «فرضيهي ورودي») ناميده ميشود که توسط پروفسور استيفن کراشن (از دانشگاه کاليفرنياي جنوبي) ارائه شده است. اين مدل فرآيند يادگيري زبان اصلي (مادري) توسط يک کودک را بيان ميکند. يک کودک به صحبتهاي والدين و افراد ديگر گوش ميکند. مغز او جملات را دريافت و جمعآوري ميکند و روز به روز در توليد يا ساخت جملات خودش ماهرتر ميشود و تا سن 5 سالگي ديگر ميتواند نسبتاً روان صحبت کند.
اما همين مدل براي فراگيري يک زبان خارجي هم مصداق دارد. در واقع ما فکر ميکنيم که اين تنها راه صحيح فراگيري يک زبان ميباشد.
اين مدل چه اهميتي براي زبانآموزها دارد؟
اينجا آنچه که از نظر فراگيري يک زبان خارجي در اين مدل اهميت دارد، بيان ميشود:
مغز انسان جملات را بر اساس جملاتي که قبلاً ديده يا شنيده است (ورودي)، ميسازد. بنابراين براي پيشرفت شما در فراگيري يک زبان خارجي لازم است که مغزتان را با حجم زيادي از ورودي پـر کنيد. اين ورودي بايستي جملات صحيح و قابل درک براي شما باشد. قبل از اينکه بتوانيد به يک زبان خارجي صحبت کنيد يا بنويسيد، مغز شما بايد به اندازهي کافي جملات صحيح در آن زبان را دريافت کرده باشد.
خروجي (تمرين نوشتن و صحبت کردن) از اهميت کمتري برخوردار است. زيرا به اين طريق نميتوانيد مهارتهاي زبانتان را افزايش دهيد. در واقع بايد بخاطر داشته باشيد که شما ممکن است انگليسيتان را با خروجي زودهنگام و کم دقت تخريب کنيد. همچنين اين امکانپذير است که مهارتهاي خروجي خوبي را بدون تمرين خروجي (نوشتن و صحبت کردن) کسب کنيد.
شما خيلي هم به قواعد گرامري نياز نداريد. شما زبان مادريتان را بدون مطالعهي دستور زبان فرا گرفتيد. بنابراين شما ميتوانيد به همين طريق يک زبان خارجي را هم بياموزيد. (البته اين اصلاً به اين معني نيست که نبايد گرامر آموخت. مطالعهي گرامر در جاي خود ميتواند بسيار سودمند باشد. منظور ما اين است که بايد به ورودي اهميت بيشتري نسبت به گرامر قائل شد.)
چگونه «ورودي» ميتواند وضعيت انگليسيتان را دگرگون کند؟
اگر شما چند کتاب انگليسي بخوانيد خواهيد ديد انگليسي شما بهتر شده است و از لغات و قواعد دستوري جديد در نوشتهها و ايميلهايتان استفاده خواهيد کرد. هنگام نوشتن و صحبت کردن خواهيد ديد که عبارتهاي انگليسي خود بخود در ذهن و زبان شما جاري خواهد شد و شما را شگفتزده خواهد کرد!
استفاده از زبان انگليسي براي شما آسان خواهد بود، زيرا مغز شما به آساني چيزهايي را تکرار ميکند که بارها و بارها ديده است. با خواندن تنها يک کتاب انگليسي هزاران جملهي انگليسي به مغزتان وارد خواهيد کرد و اين جملات ديگر بخشي از وجود شما خواهند بود.
شما قطعاً در امتحان بعديتان متوجه خواهيد شد که زبانتان تقويت شده است. مثلاً در پرسشهاي چند گزينهاي «احساس» خواهيد کرد که کدام گزينه صحيح است. شما ممکن است دقيقاً ندانيد که «چرا» آن گزينه صحيح است، اما ميدانيد که صحيح است. شما آن را ميدانيد چونکه بارها و بارها آن را خواندهايد.
اصلاً آيا ميدانيد فرق بين يک زبانآموز و يک انگليسيزبان (بومي) چيست؟ يک انگليسيزبان «احساس» ميکند که چه چيزي صحيح است. او ميتواند بدون اينکه به قواعد گرامري توجه کند، بگويد که يک جمله به نظر درست ميآيد يا غلط.
اين کار براي او آسان است، چونکه در طول زندگيش شمار بسيار زيادي جملهي انگليسي شنيده و خوانده است. در واقع تنها تفاوت بين يک زبانآموز و يک انگليسيزبان «حجم ورودي» است. شما هم ميتوانيد مانند يک انگليسيزبان باشيد، به شرط اينکه بتوانيد حجم زيادي از ورودي را در ذهنتان وارد کنيد.