0

رموز بیخودی اقبال لاهوری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

در معنی اینکه کمال حیات ملیه این است که ملت مثل فرد احساس خودی پیدا کند و تولید و تکمیل این احساس از
جمعه 25 دی 1394  7:35 PM

کودکی را دیدی ای بالغ نظر

کو بود از معنی خود بی خبر

ناشناس دور و نزدیک آنچنان

ماه را خواهد که بر گیرد عنان

از همه بیگانه آن مامک پرست

گریه مست وشیر مست و خواب مست

زیر و بم را گوش او در گیر نیست

نغمه اش جز شورش زنجیر نیست

ساده و دوشیزه افکارش هنوز

چون گهر پاکیزه گفتارش هنوز

جستجو سرمایه ی پندار او

از چرا ، چون ، کی ، کجا ، گفتار او

نقش گیر این و آن اندیشه اش

غیر جوئی غیر بینی پیشه اش

چشمش از دنبال اگر گیرد کسی

جان او آشفته می گردد بسی

فکر خامش در هوای روزگار

پر گشا مانند باز نو شکار

در پی نخجیرها بگذاردش

باز سوی خویشتن می آردش

تا ز آتشگیری افکار او

گل فشاند زرچک پندار او

چشم گیرایش فتد بر خویشتن

دستکی بر سینه می گوید که من

یاد او با خود شناسایش کند

حفظ ربط دوش و فردایش کند

سفته ایامش درین تار زرند

همچو گوهر از پی یک دیگرند

گرچه هر دم کاهد ، افزاید گلش

«من همانستم که بودم» در دلش

این «من» نو زاده آغاز حیات

نغمهٔ بیداری ساز حیات

 

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها