0

رموز بیخودی اقبال لاهوری

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

حکایت بوعبید و جابان در معنی اخوت اسلامیه
جمعه 25 دی 1394  7:33 PM

شد اسیر مسلمی اندر نبرد

قائدی از قائدان یزد جرد

گبر باران دیده و عیار بود

حیله جو و پرفن و مکار بود

از مقام خود خبردارش نکرد

هم ز نام خود خبردارش نکرد

گفت می خواهم که جان بخشی مرا

چون مسلمانان امان بخشی مرا

کرد مسلم تیغ را اندر نیام

گفت خونتریختن بر من حرام

چون درفش کاویانی چاک شد

آتش اولاد ساسان خاک شد

آشکارا شد که جابان است او

میر سربازان ایران است او

قتل او از میر عسکر خواستند

از فریب او سخن آراستند

بوعبید آن سید فوج حجاز

در وغا عزمش ز لشکر بی نیاز

گفت ای یاران مسلمانیم ما

تار چنگیم و یک آهنگیم ما

نعره ی حیدر نوای بوذر است

گرچه از حلق بلال و قنبر است

هر یکی از ما امین ملت است

صلح وکینش ، صلح وکین ملت است

ملت ار گردد اساس جان فرد

عهد ملت می شود پیمان فرد

گرچه جابان دشمن ما بوده است

مسلمی او را امان بخشوده است

خون او ای معشر خیرالانام

بر دم تیغ مسلمانان حرام

 
 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها