0

✉✉ گرشاسپ‌نامه اسدی توسی ✉✉

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

صفت جریزه دیو مردمان
جمعه 25 دی 1394  2:51 PM

رسیدند نزدیک کوهی بلند

که بود از بلندش بر مَه گزند

بسی کان گوهر بدان کوهسار

همان دیو مردم فزون از شمار

گروهی سیه چهر و بالا دراز

به دندان پیشین چو آن ِ گراز

نه بر کوهشان مرغ را راه بود

نه نیز از زبانشان کس آگاه بود

به دریا زدندی چو ماهی شناه

به کشتی رسیدندی از دور راه

همه روز از الماس تیغی به کف

بدندی به هر جای جویان صدف

چو کشتی پدید آمدی هر کسی

شدندی به کف درّ و گوهر بسی

خریدندی آهن به درّ و گهر

نجستندی از بُن جز آهن دگر

ندانست کس بازشان راه است

کشان رأی چندان به آهن چراست

چو کشتی مهراج و ایران گروه

بدیدندی از تیغ آن بُزز کوه

گهرهای کانی از اندازه بیش

ببردند با هدیه هر یک به پیش

به گوهر بسی ز آهن آلات و ساز

ز هر کس خریدند و ، گشتند باز

دو لشکر از ایشان توانگر شدند

همه پاک با درّ و گوهر شدند

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها