0

✉✉ گرشاسپ‌نامه اسدی توسی ✉✉

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

به کشتی نشستن
جمعه 25 دی 1394  2:50 PM

چو سه روز بگذشت و شد راست باد

به کشتی نشستند و رفتند شاد

به دریا و خشکی ز کشتی کشان

هر آن کس که داد از شگفتی نشان

برفتند سیصد هزاران فزون

بدیدند از جانور گونه گون

چه برسان پرّنده و چارپای

چه هم گونه دیو مردم نمای

یکی را سه رو ، پای و چنگل هزار

یکی بهره را سر دو و چشم چار

یکی را دُم ماهی و چنگ شیر

دهان از بَرِ سینه و چشم زیر

یکی را تن اسپ و خرطوم پیل

رخش لعل و اندام همرنگ نیل

یکی را سر گاو و یشک نهنگ

یکی را تن مردم و شاخ رنگ

همه زین نشان گونه گون جانور

نمودند در آب با یکدگر

چنین تا کُهی کآن نه بس دور بود

سَر مرز او نزد فیصور بود

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها