0

✉✉ گرشاسپ‌نامه اسدی توسی ✉✉

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

شگفتی دیگر جزیره
جمعه 25 دی 1394  2:50 PM

دو هفته خوش و شاد بگذاشتند

وز آن جا سپه باز برگاشتند

رسیدند نزد جزیری فراز

همه خار و خاره نشیب و فراز

ز هر سو درو مار چون خیل مور

زمین شوره ، آبش همه تلخ و شور

در آن شوره خرّم یکی گلستان

گلش هر یک از نیکوی دلستان

تو گفتی که رضوان ز باغ بهشت

ز هر گل کجا یافت آن جا بکشت

در آن گلستان چشمه ای روشن آب

خوش آبی به بویندگی چون گلاب

به گرد سپهدار مهراج گفت

که این چشمه دارد شگفتی نهفت

بفرمود تا چادری پیش اوی

ببردند پُر ز آن گل مشکبوی

کشیدند از افراز آن چشمه باز

همان گه زد آن چشمه جوش از فراز

ز جوشش سبک آتشی بر فروخت

بسوزید گل پاک و ، چادر نسوخت

سپهدار از آن کار پرسید چند

که هست ایزدی یا طلسمست و بند

بدو گفت مهراج کاندر جهان

نداند درستی کسی این نهان

کز آب آتش از چه فروزد همی

رهد چادر و گل بسوزد همی

بدان چشمه ژرف هم در شتاب

شدند آشنا بر کسان زیر آب

بگشتند و جستند هر سو پدید

کس از روی نیرنگ چیزی ندید

 

 

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها