اتفاق مذاهب در موضوع موعود آخر الزمان
سه شنبه 22 دی 1394 5:55 PM
جو حاكم در دوران حكومت هاى بنى اميه و بنى عباس و نظير آنها سبب گرديد كه بسيارى از حقايق اسلامى به دست فراموشى سپرده شود و در ميان مسلمانان ترويج نشود و در مقابل بسيارى از چيزها كه در مسير سياست آنها قرار مى گرفت به وجود آمد و تبليغ شد. نظير مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.
جلال الدين عبدالرحمان سيوطى (1) در حالات «يزيدبن عبدالملك بن مروان » كه بعد از «عمر بن عبدالعزيز» به حكومت رسيد مى نويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربن عبدالعزيز رفتار كنيد، اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم دربارى) را پيش او حاضر كردند و همه آنها شهادت دادند كه بر خلفا حساب و عذابى نيست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بى بندو بارى) برگشت .
«زمانى كه منصور عباسى از مالك بن انس امام مذهب مالكى خواست كتاب «موطا» را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط كرد كه بايد در كتابت از على بن ابى طالب(ع) حديثى نقل ننمايى! و نيز (2)به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهاى «ابن عباس » اجتناب كن » به هر حال در اثر جريانهاى اشاره شده و (3) انزواى امامان: و شهادت، تبعيد و زندانى شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهل بيت(ع) سبب گرديد كه مساله مهدويت در ميان برادران اهل سنت به دست فراموشى سپرده شود و اين مقدار كه در كتابها نقل شده و محفوظ مانده از كرامات بلكه از معجزات است كه خداوند خواسته است حجت بر همه اهل اسلام تمام شود. امروز كه وضع زمان عوض شده اميد است دانشمندان اسلامى اين حقايق را ترويج كرده و وظيفه الهى خويش را در رابطه با اين حقيقت ادا نمايند.
با توجه به آنچه گذشت در اين مقاله سعى شده است كه با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود كه شيعه و اهل سنت درباره امام زمان(ع) متفق القول اند وحدت نظر دارند. به عبارت ديگر:
اهل سنت نيز مانند شيعه مى گويند: مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(ع) است و در سال 255 هجرى در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور كرده و حكومت جهانى واحدى تشكيل خواهد داد.
پس به طور خلاصه مى توان گفت در اين مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسى به اثبات مى رسد: در گفتار اول اثبات مى شود: مهدى موعود «كه آمدنش به طور متواتر از رسول الله(ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسكرى: است و يك شخص مجهول و نامعلومى نيست.
در گفتار دوم با بررسى اقوال تنى چند از بزرگان اهل سنت كه همه آنها ولادت امام زمان(ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و يقين بيان داشته اند معلوم مى شود كه شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بى اساس بوده است.
چنانكه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از كتب برادران اهل سنت جمع آورى شده و نگارنده از اين كار دو نظر داشته است يكى اينكه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذرى نياورند و نگويند كه اين مطالب در كتابهاى ما نيست ديگر آنكه مطالعه كنندگان شيعه مذهب را سبب تحكيم اعتقاد باشد و بدانند آنچه كه آنها عقيده دارند مورد تصديق اهل سنت نيز مى باشد. اين مزيت به نظر من سبب نزديك شدن اهل سنت و شيعه نسبت به يكديگر خواهد گرديد.
مهدى شخصى ، نه مهدى نوعى
برادران اهل سنت در رابطه با مهدى موعود « مى گويند: ما به مهدى نوعى عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منكر موعود نيستيم . احاديثى كه از رسول خدا(ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولى مى گوييم، او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه كسى است اما در آينده متولد مى شود و بعد از برزگ شدن قيام مى كند و حكومت جهانى واحد تشكيل مى دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين (ع)است. (4)
مثلا شبراوى شافعى در الاتحاف (5) مى گويد: شيعه عقيده دارد مهدى موعود كه احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده ، همان پسر حسن عسكرى خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد كرد ولى صحيح آن است كه او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ مى شود واو از اشراف آل البيت الكريم است.»
«ابن ابى الحديد» در شرح نهج البلاغه (6) ذيل خطبه 16 مى گويد:
«اكثر محدثين عقيده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه(ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انكار ندارند و در كتب خود به ذكر او تصريح كرده اند و شيوخ مابه او اعتراف كرده اند. فقط فرق آن است كه او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد.
ناگفته نماند كه: اهل سنت بر اين گفته خود دليلى از احاديث يا آيات نياورده اند. فقط شهرتى است كه در ميان ايشان به وجود آمده است و اين از نتايج منزوى شدن اهل بيت(ع)و برگشتن خلافت اسلامى از آنهاست چنانكه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهى احاديث منقوله در كتب اهل سنت عينا عقيده شعيه را مى رساند و در آن احاديث مى خوانيم كه: مهدى موعود(ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازده گانه و نهمين فرزند امام حسين(ع) و چهارمين فزرند امام رضا(ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(ع) است.
و نيز روايات اهل سنت مى گويند كه آن حضرت در سال 255 هجرى در نيمه شعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدى موعود شكى ندارند و هر دو عقيده به مهدى شخصى دارند. منتها، دوران هاى تاريك و انزواى اهل بيت و عصر حكومت سياه بنى اميه و بنى عباس مانع از آن شد كه اهل سنت چيزى را كه در كتابهاى خود نوشته و نقل كرده اند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدى شخصى(ع) باشند.
ما اينك بعضى از دلايلى را كه دلالت بر مهدى شخصى دارند از كتب برادران اهل سنت نقل كرده و درباره آنها توضيح مى دهيم:
1- محمد صالح حسينى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل كرده مى گويد:
«دخلت على النبى (ص) فاذاالحسين على فخذه و هو يقبل عينيه و فاه و يقول: انت سيد ابن سيدانت امام ابن امام، نت حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبك تا سعهم قائمهم.» (7)
«يعنى داخل محضر رسول خدا(ص) شدم ناگاه ديدم كه حسين(ع) بر روى زانوى آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسين را مى بوسيد و مى فرمود: تو آقايى فرزند آقايى، تو امامى، پسر امامى، تو حجتى فرزند حجتى. پدر نه نفر حجتى از صلب تو كه نهم آنها قائم آنهاست.
اين حديث شريف صريح است در اينكه مهدى موعود(ع) نهمين فرزند امام حسين(ع) است على هذا متولد هم شده است. بنابراين حديث نمى شود گفت معلوم نيست مهدى چه كسى است و هنوز متولد نشده است.
«عبدالله بسمل » نيز همين حديث را عينا نقل كرده است. (8)
2- «ابوالمويد موفق خوارزمى حنفى » (متوفاى 568) آن را با كمى تفاوت از «سليم بن قيس » از «سلمان محمدى » چنين نقل مى كند:
«قال دخلت على النبى(ص) واذاالحسين على فخذه و هو يقبل عينيه و يلثم فاه و يقول انك سيدابن سيدابوسادة انك امام ابن امام ابوائمة، انك حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبك تاسعهم قائمهم (9)
«مهدى موعود(ع) در كلام رسول خدا(ص) به احسن وجه تعيين شده و آن نهمين فرزند امام حسين(ع) است.»
3- حافظ شيخ سليمان حنفى قندوزى حديث فوق را در ينابيع المودة باب 54 ص 168 و نيز در باب 56 ص 258 از كتاب مودة القربى تاليف سيد على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى 786) نقل كرده است و نيز در باب 77 ص 445 باز از مودة القربى و در باب 94 ، ص 492 از خوارزمى به دو سند از سلمان فارسى و امام سجاد(ع) از پدرش امام حسين(ع) نقل كرده كه دومى چنين است:
«عن على بن الحسين عن ابيه الحسين بن على: دخلت على جدى رسول الله(ص) فاجلسنى على فخذه و قال لى: ان الله اختار من صلبك يا حسين تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و كلهم فى الفضل و المنزلة عندالله سواء»
«امام مى فرمايد: به محضر جدم رسول الله(ص) داخل شدم مرا روى زانوى خويش نشانيد و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختيار كرده كه نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضيلت و مقام پيش خداوند يكسانند».
بنابراين مهدى(ع) يك مهدى معين و نهمين فرزند امام حسين(ع) است.
ناگفته نماند كه كتاب «مودة ذوى القربى » تاليف سيد على بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى 786) حاوى چهارده فصل است كه شيخ سليمان حنفى همه آن كتاب را در «ينابيع الموده » آورده و آن را باب پنجاه و ششم اين كتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان «المودة العاشرة فى عدد الائمه و ان المهدى منهم » حديث مبارك فوق را چنانكه گفته شد - در ص 258 از سليم بن قيس هلالى از سلمان فارسى از رسول الله(ص) نقل كرده است.
پس بنابر آنچه ما به دست آورده ايم حديث فوق در كتابهاى «مقتل خوارزمى » در «ارجح المطالب » «مناقب مرتضوى » ، «مودة ذوى القربى » و «ينابيع المودة » نقل شده است و دلالت بر مهدى شخصى دارد يعنى مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسين(ع) است.
4- حموئى جوينى شافعى از عبدالله بن عباس نقل كرده كه گفت:
«سمعت رسول الله(ص) يقول انا و على و الحسن و الحسين و تسعة من ولدالحسين مطهرون معصومون » (10)
«شنيدم كه حضرت مى فرمود من ، على ، حسن ، حسين ، و نه نفر از فرزندان حسين همه پاك شده از طرف خدا و معصوم هستيم ».
و نيز همين حديث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل كرده است (11) وهمچنين در «ينابيع المودة » (12) از كتاب «مودة القربى » (مودت دهم) واز فرائدالسمطين (13) نقل شده است.
از اين حديث نيز روشن مى شود كه مهدى موعود(ع) فرزند نهم امام حسين(ع) است و اگر بگويند چه مانعى دارد كه فرزند امام حسين باشد ولى بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مى گوييم به قرينه روايات گذشته و روايات آينده، نه نفر پشت سر منظورند. يعنى امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين(ع) است.
5 - شبراوى شافعى مصرى (متوفاى 1172) در كتاب «الاتحاف بحب الاشراف » (14) وابن صباغ مالكى در «فصول المهمة » (15) نقل مى كنند كه:دعبل بن على خزاعى مى گويد: چون به محضر حضرت رضا(ع) رسيدم و در ضمن قصيده خود اين دو شعر را خواندم كه : خروج امام لا محالة خارج يقوم على اسم الله و البركات يميز فينا كل حق و باطل و يجزى على النعماء النقمات
حضرت رضا(ع) با گريه سرش را بلند كرد و فرمود: اى دعبل! در اين دو شعر جبرئيل به زبان تو سخن گفته است آيا مى دانى آن امام كدام است كه قيام مى كند؟ گفتم: نمى دانم، فقط شنيده ام كه امامى از شما اهل بيت قيام كرده زمين را پر از عدل خواهد كرد.
«فقال: يا دعبل الامام بعدى محمد ابنى و بعده على ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غيبة المطاع فى ظهوره و لو لم يبق من الدنيا الايوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيملاء الارض عدلا كما ملئت جورا».
«اى دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غيبت مورد اطاعت خواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز ، خدا آن روز را بلند خواهد كرد تا خروج نموده و زمين را پر از عدل و داد گرداند همانطور كه از ظلم پر شده باشد.»
شايان ذكر است كه اين حديث را شيخ الاسلام حموئى در فرائدالسمطين از ابوالصلت عبدالسلام هروى (16) و حافظ قندوزى حنفى از فوائد حموئى شافعى (17) نقل كرده است
6- شيخ الاسلام حموئى جوينى شافعى در فرائد السمطين (18) از حسين بن خالد نقل كرده كه [امام] على بن موسى الرضا(ع) فرمود كسى كه ورع ندارد، دين ندارد و كسى كه تقيه ندارد ايمان ندارد و «ان اكرمكم عندالله اتقيكم » يعنى عمل كننده تر به تقيه. گفته شد يابن رسول الله تا كى تقيه كنيم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر كسى تا قبل از خروج قائم تقيه را ترك كند از مانيست .
«فقيل له يابن رسول الله و من القائم منكم اهل البيت؟ قال: الرابع من ولدى ابن سيدة الاماء يطهر الله به الارض من كل جور و يقدسها من كل ظلم و هوالذى يشك الناس فى ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره »
«گفته شد يابن رسول الله كداميك از شمااهل بيت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من ، پسر خانم كنيزان . خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلم پاك و از هر ستم خالى مى گرداند. او همانست كه مردم در ولايت وى شك كنند و او صاحب غيبت است و چون خروج كند زمين بانورش روشن مى گردد.»
او همانست كه زمين براى وى پيچيده شود و براى وى سايه اى نباشد و او همان است كه منادى درباره وى از آسمان ندا مى كند. ندايى كه خدا آن را به گوش همه اهل زمين مى رساند. منادى مى گويد:بدانيد حجت خدا در نزد كعبه ظهور كرده تابع او شويد كه حق در او و با اوست و آن است قول خداى عزوجل كه مى فرمايد:
«ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين » (19)
اين حديث مانند حديث سابق دلالت بر مهدى معين دارد.
حافظ قندوزى همين حديث را از فرائد السمطين نقل كرده و مى گويد:
«قال الشيخ المحدث الفقيه محمد بن ابراهيم الجوينى الحموئى الشافعى فى كتابه فرائد السمطين عن دعبل الخزاعى ... » (20)
7- ابن صباغ مالكى در «الفصول المهمه » (21) كه آن را در معرفت ائمه نگاشته است مى گويد:
«و روى ابن الخشاب فى كتابه مواليد اهل بيت يرفعه بسنده الى على بن موسى الرضا(ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابى محمد الحسن بن على و هو صاحب الزمان القائم المهدى »
«ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادى در كتاب خود كه سندش را به امام رضا(ع) رسانده كه آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدى موعود) از فرزندان ابى محمد حسن بن على عسكرى است و او صاحب الزمان و قائم مهدى است ».
8 - شيخ الاسلام حموئى شافعى در فرايدالسمطين (22) و موفق بن احمد خوارزمى حنفى در كتاب «مقتل الحسين » (23)(ع) نقل مى كنند از ابى سلمى كه شترچران رسول خدا(ص) بود (24) مى گويد: از رسول خدا(ص) شنيدم كه مى فرمود: در شب معراج از خداى جليل خطاب آمد:
«آمن الرسول بما انزل اليه من ربه » (25)
گفتم: «والمومنون » خطاب رسيد: راست گفتى اى محمد ، كدام كس را در ميان امت خود گذاشتى؟ گفتم:بهترين آنها را خطاب رسيد: على بن ابى طالب را؟ گفتم: آرى پروردگارا! خطاب رسيد: يا محمد! من توجه كردم به زمين، توجه كاملى و تو را از اهل زمين اختيار كردم. نامى از نام هاى خود رابراى تو مشتق كردم. من ياد نمى شوم، مگر آنكه تو هم با من يادشوى .منم محمود و تويى محمد.
بعد دفعه دوم به زمين نظر كردم از آن «على » را برگزيدم و نامى از نامهاى خود براى او مشتق كردم و منم اعلى و اوست على يا محمد! من تو را و على ، فاطمه و حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را از شبح نور آفريدم (26) و ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه كردم . هر كه قبول كرد در نزد من از مؤمنين است و هر كه انكار نمود نزد من از كفار است. اى محمد! اگر بنده اى از بندگان من مرا عبادت كند تا از كار افتد و يا مانند مشك خشكى گردد. پس در حال انكار لايت شما پيش من آيد ، او را نمى آمرزم تا اقرار به ولايت شما كند. اى محمد! آيا ميخواهى اوصياى خود را ببينى؟ گفتم: آرى بار خدايا ، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر:
«فالتفت فاذا انا بعلى و فاطمه والحسن و الحسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و المهدى فى ضحضاح من نور قياما يصلون و هو - يعنى المهدى - فى وسطهم كانه كوكب درى و قال يا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتك و عزتى و جلالى انه الحجة الواجبة لا وليائى والمنتقم من اعدائى ».
«من به طرف راست عرش خدا نگاه كردم ناگاه ديدم: على ، فاطمه ، حسن ، حسين ، محمد بن على ، باقر ، جعفربن محمد صادق ، موسى بن جعفر كاظم ، على بن موسى الرضا، محمد بن على جواد ، على بن محمد هادى ، حسن بن على عسكرى و مهدى در دريايى از نور ايستاده و نماز مى خوانند و مهدى در وسط آنها مانند ستاره درخشانى بود. خدا فرمود: اى محمد ! اينها حجتها هستند، مهدى منتقم عترت توست . به عزت و جلال خودم قسم او حجتى است كه ولايتش بر اولياى من واجب است و او انتقام گيرنده از دشمنان من است ».
حافظ حنفى قندوزى ، اين حديث شريف را در «ينابيع المودة » (27) از خوارزمى نقل كرده و مى گويد: حمويى نيز در فرائد آن را نقل كرده است و در ينابيع به جاى «والمهدى » عبارت «و محمد المهدى بن الحسن » آمده است. اين حديث گذشته از دلالت بر مهدى شخصى حاوى اسامى مبارك همه امامان صلوات الله عليهم اجمعين - است.
9- «موفق بن احمد خوارزمى » در «مقتل الحسين » (28) و «شيخ الاسلام حمويى شافعى » در «فرائدالسمطين » (29) «سعيد بن بشير» از على ابن ابى طالب(ع) نقل كرده اند كه فرمود:
قال رسول الله(ص)انا واردكم على الحوض و انت يا على الساقى و الحسن الرائد (30) والحسين الامر و على بن الحسين الفارط و محمد بن على الناشر و جعفر بن محمد السائق و موسى بن جعفر محصى المحبين و المبغضين و قامع المنافقين و على بن موسى معين المؤمنين و محمد بن على منزل اهل الجنة فى درجاتهم و على بن محمد خطيب شيعته و مزوجهم الحور العين والحسن بن على سراج اهل الجنة يستضئون به والمهدى شفيعهم يوم القيامه حيث لاياذن الله الا لمن يشاء و يرضى ».
من پيشتر از شما وارد (31)حوض كوثر مى شوم تو يا على ساقى كوثر هستى و حسن مدير آنست ، حسين فرمانده آن مى باشد، على بن الحسين سابق برديگران در رسيدن به آن ، امام باقر مقسم آن ، جعفر صادق سوق دهنده به آن ، موسى بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زايل كننده منافقان ، على بن موسى يار مؤمنان ، محمد بن على جواد نازل كننده اهل بهشت در درجاتشان و على بن محمد هادى ، خطيب شيعه و تزويج كننده حورالعين به آنهاست، حسن بن على عسكرى چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنايى آن روشنايى مى گيرند و مهدى موعود شفاعت كننده آنهاست در مكانى كه خدا اجازه شفاعت نمى دهد مگر به كسى كه بخواهد و از او راضى باشد».
اين حديث مبارك نيز كه برادران اهل سنت به صورت قبول ، آن را نقل كرده اند حاوى نامهاى پاك دوازده امام: است.
10- حافظ سليمان قندوزى از جابربن يزيد جعفى نقل كرده مى گويد: شنيدم جابر بن عبدالله انصارى مى گفت: رسول خدا(ص) به من فرمود:
«يا جابر! ان اوصيايى و ائمة المسلمين من بعدى اولهم على ، ثم الحسن ، ثم الحسين، ثم على بن الحسين ، ثم محمد بن على المعروف بالباقر ستدركه يا جابر فاذالقيتة فاقرئه منى السلام ، ثم جعفربن محمد، ثم موسى بن جعفر ، ثم على بن موسى ، ثم محمد بن على ، ثم على بن محمد، ثم الحسن بن على ،ثم القائم، اسمه اسمى و كنيه كنيتى ابن الحسن بن على ذاك الذى يفتح الله على يديه مشارق الارض و مغاربها ذاك الذى يغيب عن اوليائه غيبة لا يثبت على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان » (32)
«اى جابر! اوصياى من و امامان مسلمين بعد از من اول آنها على بن ابى طالب است. بعد از او حسن ، بعد از او حسين ، بعد از او على بن حسين ، بعد از او محمد بن على معروف به باقر . اى جابر! تو او را درك خواهى كرد و چون به خدمتش رسيدى سلام مرا برسان ، بعد از او جعفر بن محمد ، بعد از او موسى بن جعفر ، بعد از او على بن موسى ، بعد از او محمد بن على، بعد از او على بن محمد ، بعد از او حسن بن على، بعد از او قائم آل محمد كه نامش نام من و كنيه اش كنيه من است پسر حسن بن على ، او همانست كه خدا با دست وى شرق و غرب زمين را فتح مى كند، او همانست كه از دوستان خويش مدت زيادى غايب مى شود، تا حدى كه در اعتقاد به امامت او باقى نمى ماند مگر آنان كه خداوند قلوبشان را با ايمان امتحان كرده است »
جابر مى گويد: گفتم يا رسول الله! آيا مردم در زمان غيبت از وجود وى منتفع مى شوند؟ فرمود: آرى به خدايى كه مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غيبت از نور ولايتش روشنايى مى گيرند. چنانكه مردم از آفتاب بهره مى برند با آنكه زير ابرهاست. اى جابر! اينكه گفتم از مكنونات سر خداست و از علم مخزون خدا مى باشد آن را اظهار مكن مگر به كسى كه اهليت دارد.
در اينجا بدليل ضيق مجال به ذكر موارد يادشده اكتفا كرده و طالبان را براى مطالعه بيشتر در اين زمينه به كتاب «اتفاق در مهدى موعود» از همين نگارنده ارجاع مى دهيم.
________________________________________
1- جلال الدين عبدالرحمان سبوطى ، تاريخ الخلفاء ص 246
2- امام الصادق و المذاهب الاربعه ج 2 ، ص 555 به نقل از مقدمة البيض ابن عبدالبر، ص 9
3- مقدمه موطا، ص 12، از عبدالوهاب و عبداللطيف
4- منظور ما از «مهدى نوعى » همين است و گر نه اهل سنت نيز آن حضرت را فاطمى و حسينى مى دانند
5- بشراوى ، الاتحاف ، باب خامس ص 180 ذيل فصل الثانى عشر من الائمه ابوالقاسم محمد
6- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 281
7- محمد صالح حسينى ترمذى ، مناقب مرتضوى باب دوم ص 139
8- عبدالله بسمل ، ارجح المطالب فى عد مناقب اسدالله الغالب، ط لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر ص 436
9- مقتل الحسين ، خوارزمى ، ج 1، الفصل السابع فى فضائل الحسين، ص 146
10- فرائدالسمطين ، ج 2، ص 132 ، حديث 430
11- همان مدرك، 2، ص 313، حديث 563
12- ينابيع المودة باب 58 ، ص 258
13- فرائد السمطين، باب 77 ، ص 445
14- الاتحاف بحب الاشراف ، ط ادبيه مصر، ص 146، 165
15- فصول المهمه، فصل 8 ، ص 265
16- فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 337 ، حديث 591
17- ينابيع المودة ، باب 80 ، ص 454
18- فرائد السمطين ، ج 2، ص 336 ، حديث 590
19- ما اگر بخواهيم از آسمان مشيت آيت قهرى نازل گردانيم كه همه به جبر گردن زير بار ايمان فرود آرند» (سوره شعراء، آيه 4)
20- ينابيع المودة ، باب 80، ص 454 و باب 86 ، ص 471
21- فصول المهمه ، فصل ثانى عشر ، ص 309 ، 310
22- فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 319 ، حديث 571
23- مقتل الحسين ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن ، و الحسين ، ص 96
24- ابن اثير در «اسدالغابه » مى گويد: ابوسلمى چوپان شتران رسول خدا(ص) بود ، نامش را «حريث » گفته اند. ابن حجر نيز در «الاصابه » چنين گفته است:ناگفته نماند حديث فوق را در فرائد از خوارزمى نقل كرده است.
25- سوره بقره ، آيه 285
26- در نسخه فرائد «شبح » و در نسخه مقتل خوارزمى «من سنح نور من نورى » است .
27- ينابيع المودة ، باب 93 ، ص 487
28- مقتل الحسين ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن و الحسين ، ص 94
29- فرائد السمطين ، ج 2 ، ص 321 ، حديث 572
30- در لفظ مقتل الحسين «الزائد» با «زاء» است يعنى دوركننده دشمنان از حوض
31- «وارد» كسى است كه قبل از قافله وارد محلى مى شود نظير «فارسلوا واردهم فادلى دلوه ».
32- ينابيع المودة ، باب 94 ، ص 494