نگرشی بر دوران غیبت صغری و نقش نواب خاص
یک شنبه 20 دی 1394 9:55 PM
در قسمت اول مقاله حاضر مفاهیم «غیبت صغری» و «غیبت کبری» و تفاوت های این دو بیان گردید. همچنین در مورد مفاهیم «نیابت عام» و «نیابت خاصه» مطالبی بیان شد. در ادامه نیز باختصار وضعیت خلفای دوران غیبت صغری مورد بررسی قرار گرفت. در این قسمت از مقاله به بررسی شیوه برخورد خلفای عباسی با موضوع تولد امام عصر علیه السلام، و بعد از آن با نواب آن حضرت پرداخته و پرسش هایی را که در این ریشه مطرح است پاسخ میگوییم.
خلفای دوران غیبت صغری عبارت بودند از:
1. المعتمد بالله (279 -256 ق ) 2. معتضد بالله (289 -279 ق ) 3. مکتفی بالله ( 295 -289 ق ) 4. مقتدر بالله ( 320 - 295 ق ) 5. قاهر بالله ( 322 - 320 ق ) 6.راضی بالله (329 - 322 ق )
هنگامی که انسان با ذهنی بسیط و ساده، کلام و گفتار مورخان را مورد مطالعه قرار میدهد; خوشبینی قابل ملاحظهای نسبتبه این خلفا حاصل میشود و چنین تصور میشود که اینان، محب اهل بیت بودند و در حق آنها نیکی و خوبی میکردند.
در چندین مورد، خود مورخان ، این مطلب را با صراحت اعلام داشته اند. «ابن طقطقا» مؤلف کتاب «الفخری» که شیعی مذهب و نقیب علویان در حله، نجف و کربلا بوده است و نسب او با بیست واسطه به حسن بن علی، علیه السلام، میرسد (1) ،درباره معتضد مینویسد:
«معتضد به عموزادگان خود; یعنی آل ابوطالب نیکی روا میداشت.» (2)
اگر یک مورخ شیعه ، چنین برداشتی از تاریخ داشته باشد، به طریق اولی، مردم عادی و مورخان غیر شیعه، برداشتی بهتر از آن نخواهند داشت، همان طوری که در «الکامل» و «مروج الذهب» و تواریخ دیگر مشاهده میگردد.
درکتابهای «تاریخ عمومی» که مورد بررسی قرار دادیم، درباره این خلفای ششگانه، گزارشی که حاکی از دشمنی اینان با عموم شیعیان و خط مشی ولایت و امامت باشد، مشاهده نمیگردد. مورخان درباره بعضی از خلفا و عملکرد آنان نسبتبه شیعیان و آل علی ،علیهمالسلام، سکوت کرده و گزارشی نداده اند و درباره برخی از آنها، اخباری نقل کردهاند که دال بر طرفداری آنها از اهل بیت است.
همان طوری که ذکر شد، درباره «معتضد» نوشته اند که او دستور داد بر معاویه در منابر لعن کنند و یا اینکه اموالی که محمد بن زید علوی از سهم امام و غیره، جهت تقویت شیعیان فرستاده بود، به صورت علنی در بین علویان تقسیم گردد. مورخان درباره «راضی» می نویسند که او عقاید حنابله را تخطئه کرد و در مقابل آنان از علی ،علیه السلام، و اهل بیت و شیعیان دفاع نمود. همچنین کارهایی در زمان اینها صورت میگرفت که به نفع شیعیان تمام میشد. مثل به قتل رسیدن «حلاج» در زمان «مقتدر» و «شلمغانی» در زمان راضی که از مدعیان دروغین نیابتبودند و فعالیت آنان باعث پراکندگی و تزلزل و انحراف شیعیان و منجر به تضعیف «نواب خاص» میگردید.
تاریخ عمومی و بعضی قرائن دیگر نشان میدهند که اینان با شیعیان زندگی مسالمت آمیز داشته و هیچ نوع سختگیری و فشاری را به آنان روا نمیدانستند.
لیکن نمیتوانیم گفتار مورخان را بپذیریم، زیرا وقتی که به روایات و احادیث بیان کننده دوران غیبت صغری و خلفای آن دوره مراجعه میکنیم، درست عکس و نقطه مقابل تاریخ را گزارش میدهد و چهره دیگری ارائه مینماید که ذهنیت انسان را نسبت به آنان تغییر میدهد. برای روشن شدن موضوع ، احادیث زیر را با دقت مطالعه کنید:
1. حکومت عباسی برای یافتن امام مهدی ،علیه السلام، تلاش زیادی کرد و به همین خاطر، حاکمان آن زمان، زندگی امام حسن عسکری، علیه السلام، را به طور دقیق تحت کنترل خود داشتند و لذا تولد حضرت مهدی علیه السلام، به صورت مخفی صورت گرفت. شیخ مفید، در آغاز شرح حال امام زمان ، علیه السلام، مینویسد:
«ولادت آن حضرت به دلیل مشکلات آن زمان و جستجوی شدید حکومت و کوشش آنان برای یافتن آن حضرت، مخفی ماند.» (3)
وقتی که «معتمد» شنید، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام، بیمار است; پنج تن از خدمتگزاران خویش را که «نحریر» خادم مخصوص خلیفه هم، در میان آنان بود به همراه چند نفر پزشک و قاضی القضات نزد امام حسن عسکری ، علیه السلام، فرستاد و به وزیرش دستور داد که ده تن از اصحاب مطمئن خود را احضار کند و به منزل حضرت بفرستد تا شبانه روز در آنجا بمانند. همه این اشخاص آنجا بودند تا آن حضرت وفات نمود و شهر سامرا یکپارچه عزادار شد. سلطان ماموری را به خانه حضرت فرستاد، مامور اتاقها را بررسی کرد و هر چه در آنجا بود، مهر و موم نمود و در جستجوی فرزند او برآمد و دستور داد تا زنانی که آبستنی را تشخیص میدادند، آوردند و کنیزان آن حضرت را بازرسی کردند و یکی از کنیزها که احتمال آبستنی داشت، در اتاقی نگه داشتند و بر او نگهبان گماردند. بعد از دفن آن حضرت، سلطان و مردم به جستجوی فرزندش برخاستند و منزلها و خانه ها را بسیار تفتیش نمودند و بعد از مایوس شدن از آبستنی آن کنیز، اموالش را بین مادرش و برادرش جعفر تقسیم کردند. (4)
و همچنین هنگامی که برخی از شیعیان قم، برای دادن وجوهات خویش، به سامرا آمده بودند،آنان خبر وفات امام حسن عسکری، علیه السلام، را شنیدند، بعضی ها آنها را به نزد جعفر راهنمایی کردند. شیعیان نیز بعد از آزمایش ، از تحویل اموال به جعفر خودداری کردند و به پیکی که امام زمان ، علیه السلام، فرستاده بود، وجوهات را تحویل دادند.
پس از آن، جعفر، خبر این امر را به معتمد عباسی داده و او نیز دستور داد تا به جستجوی مجدد خانه امام حسن عسکری علیه السلام، و حتی خانه همسایگان بپردازند. در آن هنگام بود که کنیزی به نام «صیقل» که گویا به خاطر حفظ جان امام زمان ،علیه السلام، ادعای بارداری کرده بود، دستگیر کردند و به مدت دو سال نگاه داشتند، تا آنکه به باردار نبودن وی مطمئن شده و او را رها ساختند. (5)
2. شیخ طوسی در «تهذیب» روایتی نقل میکند، حاکی از آن است که مرقد مطهر امام حسین ،علیه السلام، در سال273 ق در دوران خلافت معتمد، در اثر خرابکاری ویران شد و همچنین مقارن آن از طرف حکومت دستور داده شد تا مرقد مطهر علی ، علیه السلام، نیز خراب گردد.
وقتی انسان جزئیات این حدیث - بویژه در مورد ویران کردن قبر علی ،علیه السلام - را میخواند ، لرزه بر اندامش حکمفرما میشود و نهایت کینه و دشمنی اینان را نسبتبه علی ،علیه السلام، درمییابد. (6)
3. روایات بصراحت بیان میکنند که در زمان خلافت معتضد اختناق بی سابقه ای بر جامعه ، بویژه نسبت به شیعیان حکمفرما بود و از روزگاران سختبه شمار میرفت.
شیخ طوسی حدیثی را درباره حمل اموال به سوی محمد بن عثمان، نایب دوم امام زمان ،علیه السلام، نقل میکند و میگوید:
حامل اموال نامه ای همراه نداشت که به محمد بن عثمان بدهد، بلکه بدون نامه ، اموال را تحویل داد.
سپس میگوید:
«لان الامر کان حادا جدا فی زمان المعتضد و السیف یقطر دما لما یقال»زیرا این واقعه در زمان معتضد عباسی و موقعی بود که کار شیعیان بسیار سختشده بود; و چنانکه میگویند از شمشیر دشمن خون میچکید. (7)
دکتر «جاسم حسین» مینویسد: «دوران معتضد (289-279 ق)به عنوان دوره پیگرد و سرکوبی امامیه مشخص میشود. » (8)
ما نمونه هایی از کارهایی را که در دوره معتضد انجام گرفته ، ذکر میکنیم تا این موضوع واضح گردد.
4. «حسین بن حسن علوی» میگوید: مردی از ندیمان «روز حسنی» و مرد دیگری که همراه او بود، به او گفتند: اکنون او (یعنی حضرت صاحب الزمان ،علیه السلام)، اموال مردم را [به عنوان سهم امام] جمع میکند و وکلایی دارد و وکلای آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند، نام بردند.
این خبر به گوش عبیداله بن سلیمان (9) وزیر رسید، وزیر، همت گماشت که وکلا را بگیرد، سلطان گفت: جستجو کنید ببینید خود این مرد (امام ،علیه السلام) کجاست، زیرا این کار سختی است.
عبیداله بن سلیمان گفت: وکلا را میگیریم، سلطان گفت: نه ، بلکه اشخاصی را که نمیشناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها میفرستیم ، هر کس از آنها پولی قبول کرد، او را میگیریم; در همان موقع توقیعی از ناحیه مقدسه امام زمان ، علیه السلام، صادر شد که هیچ کس از وکلا چیزی از مردم نپذیرند و از آن امتناع ورزند و خود را بیاطلاع نشان دهند. مردی ناشناس به عنوان جاسوسی نزد محمدبناحمد (قطان) آمد و در خلوت به او گفت: مالی همراه دارم که میخواهم آن را به امام برسانی، محمد گفت: اشتباه کردی، من از این موضوع خبری ندارم، جاسوس همواره مهربانی و حیلهگری میکرد، ولی محمد بن احمد تجاهل مینمود; به همین ترتیب هر جاسوسی نزد وکلای حضرت فرستادند، وکلا از پذیرفتن آنان و اموالشان خودداری کردند; زیرا مطلب قبلا به اطلاع آنها رسیده بود. (10)
احتمال دارد حضرت در دستگاه عباسی افرادی را مامور کرده بودند تا اخبار را به وی و نواب ایشان اطلاع دهد و این خبر از طریق آنها به حضرت رسید و احتمال دارد از طریق غیب، حضرت مطلع گردیدند. ولی بعید نیستحضرت و نواب خاص جاسوسانی را در دستگاه عباسی گماشته باشند.
5. «احمد بن نظر» از قنبری که از فرزندان قنبر، غلام حضرت رضا ، علیهالسلام، بود، روایت کرده که گفت: با کسی درباره جعفر کذاب صحبت میکردیم و طرف من جعفر را دشنام داد. من گفتم: غیر از جعفر، اکنون امامی نیست. آیا تو غیر از جعفر را دیده ای؟ گفت: من ندیدهام، ولی کسی را میشناسم که او را دیده است. گفتم: او کیست؟ گفت: کسی است که جعفر او را دوبار دیده است و او داستانی دارد. سپس گفت: رشیق دوست مادرانی (11) نقل میکرد که ما سه نفر بودیم. روزی معتضد خلیفه عباسی ما را خواست و امر کرد که هر یک سوار اسبی شده و اسبی دیگر با خود ببریم، و جز آذوقه مختصری، چیزی حمل نکنیم و گفت: به سامرا میروید، سپس نشانی محله و خانهای را داد و گفت: وقتی به آن محله و خانه رسیدند، غلام سیاهی را میبینید که دم در نشسته است، فورا وارد خانه شوید و هر کس را در آن خانه دیدید، بکشید و سر بریدهاش را برای من بیاورید.
ما هم وارد سامرا شدیم و همان طوری که نشانی داده بود، خانهای را پیدا کردیم و دیدیم که: خادم سیاهی در دهلیز نشسته و بند شلواری را میبافد، پرسیدم: این خانه کیست و چه کسی در داخل آن است؟ گفت: صاحبش! به خدا قسم خادم توجهی به ما نکرد و از ما چندان نترسید. ما هم یکباره وارد خانه شدیم، دیدیم مثل اینکه خانه امیر لشکری است. در جلو اطاق پردهای دیدیم که بهتر و بزرگتر از آن ندیده بودیم و گویی تا آن موقع دست کسی به آن نرسیده بود. وقتی پرده را بالا زدیم، دیدیم خانه بزرگی است که دریایی در آن است و در انتهای خانه ، حصیری انداخته اند که فهمیدیم روی آب است و شخصی که از همه کس زیباتر بود، بالای آن ایستاده، نماز میخواند و توجهی به ما ندارد و هم اعتنا به آنچه با خود داشتیم نمیکند. احمدبن عبدالله بر ما پیشی گرفت و رفت که وارد خانه شود ولی در آب فرو رفت و مضطرب شد و دست وپا زد تا من دستش را گرفته و او را از آب بیرون آمد ، غش کرد و مدتی به این حال باقی ماند .بعد از او رفیق دوم من هم جلو رفت و دچار همان سرنوشتشد . من مبهوت ماندم ، ناچار به صاحبخانه گفتم: از شما عذر تقصیر به پیشگاه خدا میبرم . به خدا قسم نمیدانستم موضوع چیست ؟ و نمیفهمیدم برای دستگیری چه کسی میآیم ؟ اکنون به سوی خدا توبه میکنم . ولی او به آنچه من میگفتم توجهی نکرد، و از حالتی که داشتبیرون نیامد. این وضع او ، ما را به وحشت انداخت، ناچار برگشتیم ، معتضد منتظر ما بود و به دربان گفته بود هر وقت ما آمدیم ، نزد وی ببرد، دربان هنگام شب ما را نزد او برد. معتضد پرسید: چه کردید؟ ما هم آنچه دیده بودیم برای او نقل کردیم. گفت: آیا قبل از من کسی شما را دیده و این ماجرا را به کسی گفته اید؟ گفتیم:نه، گفت: من دیگر ، از سعی خود درباره او مایوسم. سپس قسم های شدید یاد کرد که اگر این مطلب به کسی برسد، گردن شما را میزنم. ما هم ، تا او زنده بود، جرات نکردیم جریان را به کسی بگوییم. (12)
6. از کیفیت نقل و انتقال اموال و تحویل آن به محمد بن عثمان عمری، فهمیده میشود که چه اندازه حکومت مراقب بوده و آنان را تعقیب میکرده تا ردپایی پیدا کند و نایبان حضرت را دستگیر نماید.
ابوجعفر محمد بن عثمان برای آنکه از دست جاسوسان حکومت، در امان باشد، با وکلای سایر بلاد به طور مستقیم تماس نمیگرفت. اموالی که از نواحی مختلف به سوی او سرازیر میشد، حاملان اموال نمیدانستند تحویل گیرنده چه کسی است و محمد بن عثمان را نمی شناختند، همان گونه که تجار اموال را به وسیله افراد موثق به همکاران خود تسلیم میکنند، آنچنان اموال به او تسلیم میشد، و به وکلای خود دستور داده بود به حاملان اموال نامه ندهند و همچنین در هنگام تحویل ، مطالبه قبض ننمایند. (13)
در اینجا این سؤال پیش میآید، کسی که فرمان قتل امام زمان ، علیهالسلام، را صادر میکند و چنان سختگیری شدیدی را در نقل اموال به سوی «نواب خاص» دارد و طرح مخفیانه برای دستگیری وکلای حضرت با همکاری وزیرش میریزد به چه مناسبتی دستور میدهد اموال و سهم امام به طور آشکار میان علویان تقسیم گردد؟! بلی ممکن است چنین دستوری را داده باشد تا از آن طریق افراد و وکلای امام زمان، علیه السلام، را شناسایی بکند. بنابراین، حاکمان عباسی، هرکاری را انجام دادهاند که در نتیجه، به نفع شیعه تمام شده، از آن اهدافی داشته اند و برای رسیدن به اغراض و نیات پلید خودشان بوده است، نه بهخاطر خدمتبه اهل بیت ، علیهمالسلام، و شیعیان .
از روایاتی که منعکس کننده عکسالعمل «معتضد» در مقابل امامیه بود، معلوم میشود محمدبن عثمان که مدتی از نیابت آن بزرگوار، در آن دوره بوده، در چه شرایط زمانی هول انگیزی به فعالیت خود ادامه داده است و در عین حال، درکارهای خود موفق نیز بوده است. هنگام مطالعه زندگانی محمد بن عثمان این مسائل باید مدنظر خوانندهمحترم قرار بگیرد.
دکتر «جاسم حسین» در این زمینه چنین اظهار نظر میکند:
«موضع خصمانه عباسیان نسبت به وکلای سفیر دوم (محمدبن عثمان)، پس از مرگ عبیدالله بن سلیمان در سال 288 ق ادامه یافت. مسؤولیت او به پسرش قاسم تفویض شد. قاسم در خصومت با امامیه و به طور کلی با شیعه شهره بود. وی در طول خدمتش در این سمت همان سیاستهای پدر را در قبال امامیه دنبال کرد و حتی شرارت بیشتری از خود نشان داد. به روایت «ابن جوزی» قاسم بسیاری از علویان بیگناه را به بهانه گرایشهای قرمطی دستگیر و بازداشت میکرد که دستگیر شدگان تا سال 291 ق در زندان ماندند. از زمان حکومت معتضد به بعد، امام برای احتیاط، چندین بار محل اقامت خود را تغییر داد.» (14)
7. در ادامه خط مشی «معتضد»، در زمان «مقتدر» برای دستگیری وکلا و نزدیکان و دوستداران امام طرحهایی میریختند. یکی از آن طرحها، این بود که دستور داده شد کسانی که به زیارت مرقد امام حسین ،علیه السلام، و مقابر قریش، که مرقد امام هفتم و امام نهم در آنجا است، میروند، دستگیر شوند تا اطلاعات لازم از آنها کسب گردد، ولی این نقشه شوم، نقش برآب شد. مرحوم کلینی، این موضوع را در ضمن حدیثی چنین بیان میکند:
علی بن محمد در اینباره گوید:
«توقیعی از ناحیه مقدسه بیرون آمد که از زیارت مقابر قریش و حائر (کربلای معلی) نهی فرموده بود. بعد از چند ماه ، وزیر ، «باقطانی» را خواست و گفت: طایفه «بنیفرات» (15) و «برسی ها» را ملاقات کن و به آنها بگو: نباید مقابر قریش (کاظمین) را زیارت کنید; زیرا خلیفه دستور داده است، کسی که مقابر قریش را زیارت کند، در کمینش باشند و او را دستگیر کنند.» (16)
و همچنین در زمان «مقتدر» در سال 312 ق ، حسین بن روح ، به خاطر عللی که در بخش مربوط به زندگانی اوبیان خواهیم کرد، به مدت پنجسال زندانی شد و درسال317 ق آزاد گردید. دوران «راضی» هم ، که آخرین خلیفه دوران غیبت صغری بود، مملو از ظلم و ستم و خونریزی بود و به قدری بر نایب چهارم ، علی بن محمد سمری ، سخت گرفت که او نتوانستبه فعالیت خود ادامه دهد و غیبت کبری آغاز گردید. این موضوع را در زندگانی نایب چهارم بررسی کردهایم.
ما فقط نمونه هایی را باختصار ذکر کردیم، ولیکن موارد زیادی شبیه آنها وجود دارد که ما جهت اختصار از بیان آن خودداری نمودیم و ذکر همه آنها رساله مستقلی را میطلبد. اینها بروشنی جو حاکم بر آن زمان و عکس العمل خلفای آن دوره را نسبت به شیعیان ، نواب خاص وامام، علیه السلام، نشان میدهد.
پرسش
اگر خلفای حاکم در این دوره، چنین روش و خط مشی خصمانه و کینه توزان های داشتند، این سؤال مطرح میشود که: چرا نواب خاص امامزمان ،علیه السلام، و نیز کارگزاران و وکلای آنها در بغداد، که مرکز خلافت عباسیها بود، در غیر بغداد توسط دستگاه عباسی دستگیر و زندانی نشدند؟ و چرا خلفای عباسی آنها را قتل عام نکردند و از دم شمشیر نگذرانیدند و جلو فعالیت های آنها را به طور جدی و قطعی متوقف ننمودند؟
درست است که طبق گزارش ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبین»، تعداد زیادی از شیعیان و علویان و حتی بعضی از فقها و بزرگان زیر شکنجه های حاکمان ستمگر جان سپردند و شهید شدند، لیکن هسته و شبکه مرکزی نیابت و وکالت توانستند به فعالیت خود ادامه دهند و دچار چنین گرفتاری هایی نگردند. این سؤالی است که ذهن انسان را به خود مشغول کرده است و شاید یکی از نکات مهم در زندگانی نواب و وکلای آنها به شمار میرود.
پاسخ
حقیقت این است که دستگاه عباسی نتوانست به این تشکیلات منظم و منسجم پی ببرد و ماهیت «نیابت» با آن همه فعالیتهای عریض و طویل کشف نگردید. و به خاطر نداشتن اطلاعات دقیق از «نواب» و مکان آنها و کیفیت تلاشهای آنان، برای خلفا مقدور نشد، اقداماتی در جهت دستگیری و متوقف نمودن کارهای نایبان انجام بدهند.
یکی از نویسندگان مینویسد:
«شیوه تربیت سفیران ، بقدری دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسی به دست رژیم گرفتار نشد حتی در مدت 74 سال هیچیک از سفیران توسط جاسوسان رژیم شناخته نشد ! و در عین حال ، همه شیعیان مورد اعتماد، در تمام اقطار و اکناف جهان نایب امامشان را میشناختند و با آنها تماس میگرفتند و پرسش های خود را به آنان میدادند و پاسخهای لازم رابه خط حضرت ولیعصر،علیه السلام، دریافت میکردند. (17)
با مطالعاتی که در زندگانی نواب خاص امام زمان ،علیه السلام، و کارگزاران آنها و روش فعالیت آنان، صورت گرفته، به نظر میرسد، مسائل مندرج در ذیل ، علت فاش نشدن اسرار آنها گردید.
1. زندگانی نواب و وکلای آنها طوری تنظیم شده بود که توجه کسی را به خود جلب نمیکرد. زندگانی و تجارت آنها به شکل طبیعی و عادی بود. بدون اینکه اشعاری در خط مشی و زندگی آنان به مخالفتبا دولت مشاهده گردد. چنانچه در آینده ، در زندگانی «نواب» مطالعه خواهید کرد، اولین نایب ، عثمان بن سعید در زمان امام حسن عسکری ،علیه السلام، به صورت تاجر روغن ، زندگی میکرد و لقب «سمان» به خود گرفته بود و سهم امام را داخل ظروف روغن به امام میرسانید. در زمان غیبت صغری نیز ، زندگی خود را به همین روش ادامه داد، بدون اینکه کوچکترین تغییری در روش زندگی وی حاصل گردد. در نهایتسادگی و در خانههای محقر و کوچک زندگی می نمودند، و از خدام و کنیزکان و زندگی مفصل و رفت و آمد خبری نبود و هکذا وکلای آنها چنین بودند. پدر مرحوم صدوق ، علی بن بابویه قمی مغازهای در قم داشت و مثل تجار معمولی هر روز در محل کار حاضر و به کار خود مشغول میگشت.
2. نواب و وکلا، همه ، ملتزم به «تقیه» بودند و به صورت کامل تقیه را مراعات مینمودند. اگرزندگی حسین بن روح را مطالعه کنید، به زندگی همراه با تقیه آنان پی خواهید برد و خواهید دید که کار به جایی میرسد که حسین بن روح در مجامع عمومی نه تنها ابوبکر و عمر، بلکه عثمان را بر علی ،علیه السلام، مقدم داشته و افضل میداند.
3. شبکه «نیابت» و «وکالت» به قدری قوی و از آنچنان کارایی برخوردار بود که وکلا بلافاصله از نقشههای خلفا آگاه میشدند و نقشه آنها را با شکست مواجه میکردند. نیروهای اطلاعاتی را در همه جای ارکان حکومت گماشته بودند، که از اطلاعرسانی منسجمی برخوردار بودند. فعالیتهای اینها به قدری مخفیانه و حساب شده بود که دولت و حکومت از ناحیه اینها ، احساس خطر نمیکرد و در طول این مدت، هیچ بهانهای به دست دشمن ندادند تااز آن طریق در چنگال حکومت قرار گیرند. همانطور که بیان شد، محمدبنعثمان درسختترینشرایط با وکلای استانهای دوردست، مانند قم در تماس بودند و آن وکلا از طریق بازرگانانی که اطلاعی از رابطه محمدبن عثمان به عنوان نایب دوم و فرستادگان کالا نداشتند و فکر میکردند بین اشخاص روابط تجاری حاکم است، روابطشان را طوری تنظیم کرده بودند که فرستادگان، نامهای به حاملان اموال نمیدادند و هنگام تحویل اموال، مطالبه قبض نمیکردند. اینها همه حاکی از ارتباطات تشکیلاتی قوی و نیرومند است و این یکی از علتهای اساسی موفقیت آنها در دوران فعالیتشان به شمار میرود که با مطالعه زندگانی آنان، بیشتر روشن میشود.
4. رهبری غیر مستقیم و ازپشت صحنه امام زمان ،علیهالسلام، و استفاده از امدادهای غیبی در صورت لزوم و اقتضای مصلحت.
پینوشتها:
1. تاریخ فخری ، ص19.
2. همان ، فصل دوم ، 351.
3. مفید ، محمد بن محمد نعمان ، الارشاد ، ص 345.
4. کلینی ، محمدبن یعقوب ، اصول کافی، ج2، مولدابیمحمدالحسینبنعلی، علیهالسلام، ص 430.
5. صدوق ، محمد بن علی بن بابویه ، کمالالدین و تمام النعمة ، ج 2، ص476 ، ح26; حیات فکری،سیاسی امامان شیعه ، ص 215.
6. طوسی ، محمد بن حسن ، تهذیبالاحکام ، ج6، ص 111، حدیث 200.
7. طوسی ، محمدبن حسن، الغیبه ، ص296 .
8. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ،علیهالسلام، ص179.
9. اولین وزیر معتضد بود و کینه خاصی نسبتبه شیعیان داشت.
10. کلینی ، محمدبن یعقوب ، همان ، ج 2، بابمولدالصاحب، حدیث 30، ص467.
11. احتمالا احمد بن حسن مادرانی باشد.
12.طوسی ، محمدبن حسن ، همان ، ص 248، 218 و217 ; مجلسی ، محمدباقر ، بحارالانوار، ج 52 ، ص 51.
13.طوسی، محمد بن حسن، همان ، ص 294 ص 270 ، 338.
14. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ، علیهالسلام، ، ص 181.
15. علامه مجلسی میگوید: بنی فرات قبیله وزیر ابوالفتح فضل بن جعفر بن فرات است که از وزراء بنیعباس [احتمالا مقتدر] بود، و هم اوست که سلسله سند خطبه شقشقیه حضرت امیر، علیهالسلام، را تصحیح نمود. احتمال هم دارد که بنی فرات مردمی باشند که در کنار شط فرات منزل کردند. «برس» قریهای واقع میان دجله و کوفه است.[معلوم میشود این دو طایفه شیعه بودهاند] و مقصود از زیارت مقابر قریش ، زیارت کاظمین،علیهماالسلام، است ; همان ، ج 51 ، ص 312.
16. کلینی ، محمد بن یعقوب ، همان .
17. مطابق نظر ایشان ، دوران غیبت صغری 74 سال است .
مجله موعود –ش5