پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان
سه شنبه 24 آذر 1394 9:57 AM
بیا وقف کن از ثروت بی شمار
دلم گرفته ز دنیا و کوله بار غمش
که عنکبوت سیاهی تنیده پیچ وخمش
بسی گرسته و عریان بسی نحیف و خموش
چگونه مختصری سیر می کند شکمش؟
تو در تلاطم دریای ثروت غرقی
و هم جوار تو حتی نمی رسد به نمش
نشسته شبنمی از غم به گونه های یتیم
که فقر و دغدغه عمری کشانده تا عدمش
کجاست آنکه بگیرد به زیر بازویش ؟
کجاست دست کریمی بَرَد به یک قدمش؟
بیا و وقف کن از بیشمار مکنت خویش
کسی نبرده به همراه، از دولت و حشمش
خوشا که سفره درمانده را نوا باشی
دهد خدا به تو صدها برابر از کرمش
پريوش عصفوري