پاسخ به:طرح وقف، جوشش پایدار احسان
یک شنبه 22 آذر 1394 8:22 PM
1
یاد میاد اون قدیما، وقتی که خیلی کوچیک بودم و تازه خوندن و نوشتن یاد گرفته بودم، یه اتفاق جالب برام افتاد که مرتبط با موضوع وقفه؛ بد نیست به عنوان یه خاطره کوچولو نقل کنم، داستان از این قرار بود که:اون زمونا یه مسجد نزدیک خونه ما بود که هر شب با بچه های هم سن و سالم میرفتم اون مسجده، یه شب که زودتر از وقت نماز توی مسجد جمع شده بودیم، تصمیم گرفتیم کمی قرآن بخونیم تا وقت نماز بشه؛ چون تازه خوندن و نوشتن یاد گرفته بودیم، خیلی دوست داشتیم قرآن رو سریع بخونیم؛ قبل از باز کردن قرآن، من متوجه جلد اون شدم که روش نوشته بود: «وقف مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام گوگان»، منم که تا اون زمون نه لفظ وقف رو شنیده بودم و نه معنیشو میدونستم، بلند خوندم: «وقف مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام»، که بچه های دیگه هم صدای منو بشنون و اگر هم اشتباه تلفظ کردم، یکی پیدا شه و درستشو بگه، ولی بقیه بچه هام از من بلند تر تکرار کردن: «وقف...» منم پیش خودم گفتم حتما درستش همینه! تو همین فکر بودم که یکی از پیر غلامای مسجد و هیات که شاهد قضیه بود، ن زدیک ما شد و با آرامش گفت: «وقف» اشتباهه و درستش «وقف (ساکن)» بعدش نشست پیش ما و شروع به صحبت کرد: وقف یه مالیه که جزء اموال شخصی هستش ولی اون شخص همون مال شخصی خودشو برای رضای خدا برای استفاده مردم قرار میده که مردم از اون مال استفاده کنن، که ثواب خیلی خیلی زیادی داره، مثل همین مسجد، فرش، کتاب و ... که همگی وقف شدن، هر کس به اندازه وسع مالی خودش یه مالی رو وقف میکنه که هم تو این دنیا و هم تو جهان ابدی، از ثواب بسیار زیادی که داره، بهره مند بشه و هر کسی که از اون مال استفاده می کنه، برای کسی که وقف کرده؛ دعا می کنه و بعد براش حسنه مینویسن! خیلی از واقفین این مسجد مرحوم شدن ولی هنوز که هنوزه دارن از ثواب اموالی که وقف کردن استفاده میکنن. شما بچه هام می تونید از همین حالا با چیزای کوچیک که احتیاج ندارید یا استفاده کردید، مثل کتاب؛ شروع کنید که برکت زندگیتونو زیاد و پربار میکنه!تو حرفای خادم تموم شد، من به سرعت رفتم خونه و هر چی کتاب که دستم اومد، از کتابای خواهر و برادرام (که اکثرا کتب درسی بود)؛ ریختم تو یه گونی و به هزار زحمت اوردم پیش همون پیرغلام، اونم با دیدن گونی تعجب کرد و با ابهام درگونی رو بازد کرد، با دیدن محتویات گونی، نشست رو فرش و به شدت خندید در همین حین یکی از بانیان مسجد که از دوستان صمیمی پدرم بود و نسبتا مسن بود، نزدیک من شد و با دیدن محتویات گونی و خنده پیرغلام و چهره بهت زده من، متوجه اوضاع شد و اونم شروع به خندیدن کرد و به من گفت: کتابا رو ببر خونتون، من قول میدم که یه فرش بهت هدیه کنم که وقف مسجد کنی! من با خوشحالی گونی رو برداشتم و به سرعت و یواشکی بردم خونه و کتاب ها رو سر جاش گذاشتم و سریع برگشتم مسجد که نماز بخونم، آخه دیگه وقت نماز شده بود؛ وقتی بعد از نماز برگشتم خونه، کل قضیه رو برای خانواده تعریف کردم، افراد خانواده هم کلی خندیدن، پدر مهربانم گفت: حالا که اینطوریه من یه چیزی از عوض تو و قف مسجد می کنم (اما هنوز که هنوزه نفهمیدم چی وقف کرد از عوض من!)اون شب، موقع خواب؛ احساس سبکی می کردم، شاید یکی از آرام ترین و بهترین شب های زندگی من بود.
2
صاحبان خانه هاي مجلل را در بهشت ايمان راهي نيست. قارون هاي زمان، جز كفني از بوريا، هيچ نمي برند؛ مگر اينكه درختي بكاري به نيت سايه اي و خانه اي بسازي به نيت مكتبي و مسجدي بسازي به نيت دوگانه اي و خانه هاي دنيايت را در نامه اعمال آخرتت وقف كني تا خداوند، سند ايمان را به نام تو بزند.
3
اگر اهالي دنيا بر خانه هاي عنكبوت توهم شان باليدند و رفتند، اگر صاحبان قصرها در شكستن ايوان گناه شان مدفون شده اند، صاحبان آخرت، خانه هايشان را به ابديت وقف بخشيدند تا خانه ايمان ويران نشود.
آنگاه كه ماه و خورشيد قِران كنند و خستگي زمين، دل به عدالت قيامت دهد، خانه ها ويران شوند و مزارع آتش بگيرند و باغها ميوه وحشت دهند، صاحبان گوهر وقف را ثروتي است. چون دُرّ يتيم، قيمت خون دل بي كسان و مظلومان و ندايي خواهد پرسيد: كجايند آنها كه خانه قيامت برپا كردند و در پيشگاه بخشاينده، حساب ابديت بازكردند.
0
دوست من خدا