آشنایی اجمالی
ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی دورقی، فقیه، محدث و از رهبران اندیشمند و سرشناس شیعه
در اوایل قرن سوم است که نزد امامان بزرگوار از جایگاه والایی برخوردار بود. علی بن مهزیار از
یاران نزدیک امام هادی علیه السلام و وکیل آن گرامی در برخی نواحی بوده است. او همچنین به
افتخار همنشینی با امام رضا علیه السلام و وکالت امام جواد علیه السلام نائل آمده بود.
شیخ طوسی رحمه الله می نویسد: «علی بن مهزیار اهوازی از اصحاب مورد اعتماد حضرت هادی
علیه السلام است.» محدث قمی نیز درباره عظمت این شخصیت فرزانه می گوید: «ابو الحسن،
علی بن مهزیار اهوازی دورقی، جلالت و عظمت قدرش، زیاده از آن است که ذکر شود. از توقیعات
شریفه حضرت جواد علیه السلام به او معلوم می شود چه اندازه این معظم، جلیل الشأن بوده
است؛ در یکی از این توقیعات است که مرا مسرور کردی به آنچه ذکر کردی و همیشه مرا مسرور
می داری. خداوند تو را با بهشت مسرور سازد و از تو به سبب رضای من راضی شود.»
پدر او مسیحی و اهل هند بود که به دین اسلام مشرف شد و بعدا در یکی از روستاهای اهواز
سکنی گزید. علی بن مهزیار نیز همراه پدرش، در همان دوران نوجوانی به دین مقدس اسلام
گروید و دلش با نور اهل بیت علیهم السلام منور شد.
اوّل، حسن بن سعید اهوازی او را به محضر امام هشتم معرفی کرد و از محضر ایشان بهره ها برد.
پس از آن بزرگوار نیز در ردیف یاران خاص امام جواد علیه السلام قرار گرفت و بعد از شهادت
پیشوای نهم، با تلاشهای فراوان به خوشه چینی در مکتب امام هادی علیه السلام پرداخت و به
عنوان راوی مورد اعتماد و وکیل تام الاختیار حضرتش عمل می کرد.
علی بن مهزیار، نزد اهل بیت علیهم السلام به چنان مقامی رسید که امام جواد علیه السلام وی
را این گونه ستود: «لَسْتَ تَدْرِی کَیْفَ جَعَلَکَ اللّهُ عِنْدِی؛ [علی!] تو نمی دانی خداوند برای تو نزد
من چه مقامی قرار داده است! و آنگاه در ادامه می فرماید: «من گاهی اوقات با نام و نسب خودت
دعایت می کنم. من به تو علاقه و محبت زیادی دارم. جایگاه تو را می شناسم. خداوند، بهتر از این
موقعیت برایت روزی کند و به سبب رضایت من، از تو راضی باشد، تو را به خواسته ها و آرزوهایت
برساند و در فردوس اعلی به سبب رحمت و مغفرتش به تو منزل عطا کند که او شنوای دعاست.
خدا تو را حفظ و پاسداری کند و بدیها را در پرتو رحمتش از تو دور بدارد.»
بهر مهر تو به فردوس، براتم دادندوز جهنم به ولای تو نجاتم دادند
سرخوش از دوستی آل پیمبر گشتمباده از جام تجلی صفاتم دادند
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردندیعنی از نور ولاشان لمعاتم دادند
من همان روز ز اسلام شدم برخوردارکه به دل، نور ولای حضراتم دادند
گر شدم عالم و عارف به ولاشان، چه عجبمستحق بودم و اینها به زکاتم دادند