ضعف يقين
متن حديث:
عَنْ اَنَسِ بْنِ مالِكِ قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): اِنَّ مِنْ ضَعْفِ الْيَقينِ اَنْ تُرْضِى النّاسَ بِسَخَطِ الله تَعالى، وَ اَنْ تَحْمَدَهُمْ عَلى رِزْقِ اللهِ تَعالى وَ اَنْ تَذُمَّهُمْ عَلى مالَمْ يُؤْتِكَ اللهُ... اِنَّكَ اِنْ تَدَعُ شَيْئاً للهِ اِلاّ اَتاكَ اللهُ خَيْراً مِنْهُ، وَ اِنْ تَأْتى شَيْئاً تَقَرُّباً اِلَى اللهِ تَعالى اِلاّ اَجْزَلَ اللهُ لَكَ الثَّوابَ عَنْهُ. فَاجْعَلُوا همتّكم اَلاْخِرَةَ لايَنْفَدُ فيها ثَوابُ الْمَرْضِىِّ عَنْهُ، وَ لا يَنْقَطعُ فيها عِقابُ الْمَسْخُوطِ عَلَيْهِ.(1)
ترجمه حديث:
انس بن مالك روايت كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: بدرستى كه از ضعف يقين اين است كه در عوض خشم الهى مردم را از خود خشنود سازى و براى روزيهايى كه خداوند (به تو) داده، مردم را ستايش كنى و بر چيزى كه خداوند از تو بريده و قطع كرده، آنان را ملامت نمايى. چيزى را براى خدا ترك نمى كنى، جز اينكه خداوند بهتر از آن را به تو مى دهد و كارى را براى خشنودى او انجام نمى دهى، جز اينكه ثواب فراوان به تو مى دهد. پس همّت شما آخرت باشد، زيرا ثواب و پاداش بنده نيكوكار كه خداوند از او راضى است و عقاب و مكافات بدكار كه مورد خشم خداست پايان نمى پذيرد.
شرح حديث:
مطابق اين حديث حضرت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، شش مطلب بيان فرمود:
1- يكى از نشانه هاى ضعف يقين اين است كه انسان در عوض غضب الهى مردم را از خودش راضى كند; يعنى، انسان مردم را در مقدّرات خودش، مؤثرتر از خداوند - تبارك و تعالى - بداند. انسان بايد به ربوبيّت و ربّ العالمين بودن خدا معتقد باشد و ايمان قوى داشته باشد كه هر چه هست از اوست. قرآن در اين زمينه مى فرمايد: «تُؤْتِى الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ; به هركس بخواهى حكومت مى بخشى; و از هركس بخواهى، حكومت را مى گيرى هركس را بخواهى عزّت مى دهى; و هر كه را بخواهى خوار مى كنى.»(2) چون مى دانم روزى دهنده من، خداست; از هيچ كس نمى ترسم، پيش كسى سر خم نمى كنم. اگر او مرا يارى كند و تمام عالم مخالف من باشد نمى توانند كارى انجام دهند. پس اگر مى بينيم گاه بعضى، نزد مردمان فرو مايه سر فرو مى آورند، ناشى از ضعف يقينى است كه دامنگير انسان مى شود. البتّه يقين مراتبى دارد كه اين مراتب در عمل انسان مؤثّر است، زيرا عمل، بازتاب عقيده است يهمى به هر اندازه كه عقيده محكم باشد، عمل پاك تر است. غالباً آلودگى اعمال، به سبب آلودگى عقايد است. اين كه مى گويند: همه چيز حتى اخلاق و فروع دين را بايد در اصول عقايد درست كرد، براى همين است.
يقين سه مرتبه معروف دارد:
1- علم اليقين;
2- عين اليقين;
3- حق اليقين.
به عنوان مثال گاهى انسان از دود پى به وجود آتش مى برد كه اين را علم اليقين مى گويند; گاهى آتش را مى بيند كه اين عين اليقين است و گاهى آتش را با تمام وجود، حس مى كند كه، اين حق اليقين است; به عبارت ديگر، گاهى دليل عقلى است; گاهى شخص با چشم مى بيند; و گاهى تجربه هم مى كند.(3)
حال اگر در مورد مال يتيم - مثلا - چنين مراقبتى باشد كه در قرآن مى خوانيم: «اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ اَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً; كسانى كه اموال يتيمان را به ظلم و ستم مى خورند (در حقيقت) تنها آتش مى خورند»(4) و يا ايمان داشته باشد كه انفاق چيزى از انسان كم نمى كند، بلكه بر مال او مى افزايد. همان گونه كه در قرآن آمده است: «مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ فى سَبيلِ اللهِ كَمَثَلِ حَبَّة اَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فى كُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ; كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى هستند كه هفت خوشه بروياند; كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد; و خداوند آن را براى هركس بخواهد (و شايستگى داشته باشد) دو يا چند برابر مى كند.»(5) در اين صورت هيچگاه دست به گناه نمى زند.
مرتبه هاى بالاى يقين اين گونه است كه اگر بهترين ميوه ها را در كنارش بگذارى و آتش را در طرف ديگرش، هر دو به نظر او يكى است همان طور كه از آتش مى پرهيزد، از آن ميوه ها - كه مثلا مال يتيم است - مى گريزد.
اين جاست كه بايد پايه هاى ايمان را محكم كرد، يك مقدارش را بايد از خدا خواست و با استغاثه و تضرّع در نيمه هاى شب، از خدا يقين كامل بطلبيم و بگوييم: «يا واهِبَ الْيَقينِ! ارْزُقْنِى الْيَقينَ; عِلْمَ الْيَقينِ وَ عَيْنَ الْيَقينِ وَ حَقَّ الْيَقينِ». اگر اينها را به انسان بدهند و در مقابلش همه دنيا را از انسان بگيرند سهل است; و برعكس اگر همه دنيا را بدهند و انسان آنها را نداشته باشد جز درد و بدبختى چيز ديگرى نيست. حقيقت مطلب. همان يقين است كه بايد از طريق تعلّم و عمل به دست آورد، چون ايمان و عمل در يكديگر تأثير متقابل دارند لذا در قرآن در كنار ايمان، عمل صالح نيز ذكر شده است. خلاصه اگر انسان به حق اليقين برسد، بيمه شده است.
2- يكى از نشانه هاى ضعف يقين اين است كه تو گمان مى كنى آنان روزى دهنده اند لذا، سپاسشان مى گويى و ستايششان مى كنى. بعضى ها مى گويند: اگر فلانى نبود من بيچاره مى شدم يا از گرسنگى مى مردم و يا گاهى به صورت شرك آلودش مى گويند: اول خدا، دوم شما او را در كنار خدا قرار مى دهد، ولى به ترتيب; در حالى كه اصلا مقايسه شدنى نيستند، بنده كجا و مولا كجا! درست است كه، «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمَخْلُوقَ لَمْ يَشْكُرِ الْخالِقَ; كسى كه شكر مخلوق را نمى گويد شكر خالق را هم به جا نمى آورد»، اما اين كه بگويد: اين بنده را هم در كنار خدا داشته باشم تا به من كمك كند، شرك است.
3- عكس آن هم اين است كه انسان بگويد: فلان كس نان مرا بُريد. مردم را بر چيزى كه خدا از تو بريده است، مذمّت كنى. خدا براى مصلحتى، يا دليلى و يا مجازات تو، روزى ات را قطع كرده، و آن فرد وسيله بوده است.
در ادامه، حضرت سه مطلب را مطرح مى كند:
الف- اگر انسان چيزى را براى خدا رها كند خداوند بهتر از آن را به او مى دهد. مبادا گمان كنى چيزى را كه براى خدا مى دهى زيان مى كنى، نه تنها ضرر نمى كنى بلكه نفع هم مى برى.
ب- اگر هر كارى را براى خدا انجام دهى خداوند ثواب فراوان به تو مى دهد.
ج- همّت شما آخرت باشد كه ثواب و عقابش دايمى است.
قرآن مى فرمايد:
«اَلشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلا وَ اللهُ واسِعٌ عَليمٌ; شيطان شما را (به هنگام انفاق) وعده فقر و تهيدستى مى دهد; و به فحشا (و زشتى ها) امر مى كند; ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد، و خداوند قدرتش وسيع، و (به هر چيز) داناست.»(6) وقتى انسان مى خواهد انفاق كند شيطان دست او را مى گيرد و به او وعده فقر مى دهد، ولى بر عكس خدا وعده آمرزش و زيادتر كردن مى دهد.
و در جاى ديگر مى فرمايد: «يَمْحَقُ اللهُ الرِّبوا وَ يُرْبِى الصَّدَقاتِ; خداوند، ربا را نابود مى كند; و صدقات را افزايش مى دهد»!(7)
همچنين در جاى ديگر مى فرمايد: «يَعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ; آنها فقط ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند، و از آخرت (و پايان كار) غافلند»!(8)
مردم هميشه ظاهر دنيا را مى بينند امّا اسلام به باطن مى نگرد و مى گويد: انفاق باعث كمبود نيست; مثلا، در محاسبه ما، شهدا جزء امواتند، ولى قرآن مى فرمايد: بالاتر از محاسبات شما، محاسبات ديگرى نيز هست. اگر با محاسبات قرآن بسنجيد، نتيجه ها وارونه مى شود جايى كه فنا فرض مى شود مى بينند كه هستى است و جايى كه موت فرض مى شود حيات جاويدان را مى بينند. اين امر ميسّر نمى شود مگر با ديد ايمانى.
در دنيايى كه ما زندگى مى كنيم ظاهر بعضى منافع زودگذر، ضررهاى دراز مدت دارد و عكس آن هم صادق است، همه عقلا مى گويند: اگر منفعت دراز مدت، به عملى كوتاه مدت بسته است بايد آن عمل سختِ كوتاه مدّت را انجام داد. اگر شما با يك عمل جرّاحى، در آينده از دست مرض خلاصى مى يابيد بايد آن را قبول كنيد. انسان گاهى در مقابل غذاى چرب و لذيذ مى گويد: سرماخوردگى دارم. از اين رو از لذت يك ساعت، براى سلامت صدها ساعتِ بعد، صرف نظر مى كند. حال چرا ما در مورد آخرت به اين اصل عقلايى عمل نكنيم؟ آيا - العياذ بالله - به اندازه همين پرهيز و استفاده از عمل جراحى به آخرت باور نداريم؟ آيا همان گونه كه در دعاى كميل آمده است قبول داريم در آن جا عذابى است كه، «تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ يَدُومُ مَقامُهُ وَ لا يَخُفَّفُ عَنْ اَهْلِه...; عذاب جهنم مدتش طولانى و جاودانى است و از اهل آن تخفيف داده نمى شود»؟ آيا همان گونه كه قرآن فرموده است قبول داريم «اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَىْءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْل حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى وَلكِنَّ عَذابَ اللهِ شَديدٌ; زلزله رستاخيز امر عظيمى است روزى كه آن را مى بينيد (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرا مى گيرد كه) هر مادر شير دهى، كودك شير خوارش را فراموش مى كند، و هر باردارى جنين خود را بر زمين مى نهد و مردم را مست مى بينى، در حالى كه مست نيستند ولى عذاب خداوند بسيار شديد است.»(9)
چرا براى ثواب جاودانى زحمت چند روزه را قبول نمى كنيم؟ چرا درباره آخرت، اين منطق را نمى پذيريم؟ حياتى كه «اُكُلُها دائِمٌ» است. اينها امورى است كه وقتى انسان مطالعه مى كند گاهى وحشت مى كند كه نكند ما اينها را باور نكرده ايم.