توصيف دنيا و وظيفه ما در آن





 
متن حديث:

 

 

قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله وسلم): اَلا اِنَّ الدُّنْيا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُدْبِرَةً، وَ الاْخِرَةَ قَدِ احْتَمَلَتْ مُقْبِلَةً; اَلا وَ اِنَّكُمْ فى يَوْمِ عَمَل لاحِسابَ فيهِ، وَ يُوشَكُ اَنْ تَكُونُوا فى يَوْمِ حِساب لَيْسَ فيهِ عَمَلٌ. وَ اِنَّ الله يُعْطِى الدُّنْيا مَنْ يُحِبُّ وَ يُبْغِضُ، وَ لا يُعْطِى الآخِرَةً اِلاّ لِمَنْ يُحِبُّ، وَ إنَّ لِلدُّنْيا اَبْناءً وَ لِلآخِرَةِ اَبْناءً. فَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الآخِرَةِ، وَ لا تَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الدُّنْيا اِنَّ شَرَّ ما اَتَخَوَّفُ عَلَيْكُم: اَتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الاَمَلِ; فَاتِّباعُ الْهَوى: يَصْرِفُ قُلُوبَكُمْ عَنِ الْحَقِّ; وَ طُولُ الاَْمَلِ: يَصْرِفُ هِمَمَكُمْ اِلَى الدُّنْيا، وَ ما بعدهُما لاَِحَد مِنْ خَيْر يَرْجاهُ فى دُنْيا وَ لا آخِرَة.(1)

ترجمه:




پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: آگاه باشيد كه دنيا بار سفر را (بسته) و پشت كرده و رفته است و آخرت (پربار) در حال آمدن است. بدانيد شما در روزى هستيد كه روز عمل است و حسابى در كار نيست و به زودى روزى فرا مى رسد كه روز حساب است، نه عمل. خدا دنيا را به دوست و دشمن خود مى دهد و آخرت را تنها به دوستان خود عطا مى كند. هريك از دنيا و آخرت فرزندانى دارند. پس (بكوشيد) شما از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا. به درستى بدترين چيزى كه براى شما از آن مى ترسم دو چيز است. متابعت هواى نفس; و آرزوهاى دور و دراز، پيروى هوى، دلهايتان را از مسير حق منحرف مى گرداند و درازى آرزو، تمام فكر و ذكر شما را متوجّه دنيا مى كند. كسى كه اين دو صفت را داشت هيچ خير و سعادتى، نه در دنيا و نه در آخرت، نصيب او نخواهد شد.

نور هدايت


اين حديث را به چند قسمت تقسيم كرده و شرح مى دهيم:

1- «اَلا اِنَّ الدُّنْيا»: در اين جا دو جمله است كه حضرت مى فرمايد: دنيا بار سفر را بسته، پشت كرده و رفته است و آخرت پربار، در حال آمدن است. اين دو تعبير ارتحال (بار سفر را بستن و كوچ كردن) و احتمال آخرت با اين كه هنوز دنيا نرفته و آخرت هم نيامده براى اين است كه گاهى هر چيزى را كه مشرف به وقوع است به صورت ماضى تعبير مى كنند يعنى دنيا تمام شد و آخرت آمد; به اين معنى كه فرصت دنيا كم و آمدن آخرت قطعى است.
2- «اَلا وَ اِنَّكُمْ فى يَوْمِ عَمَل لاحِسابَ فيهِ; شما در روزى هستيد كه روز عمل است و حسابى در كار نيست.» اين مسأله مهمى است كه طبيعت دنيا با طبيعت آخرت تفاوت خاصّى دارد. اين جا بايد فقط عمل كرد و كشت و در آن جا، درو كرده و ثمرش را ديد - اين كه گاهى انسان در دنيا مكافات اعمال خودش را مى بيند، مسائل جزئى و خاص است و كلّى و همگانى نيست - اين تفاوت بسيار مهمّى بين دنيا و آخرت است و چون در دنيا، حساب و كتابى در كار نيست، انسان اهميّت چندانى نمى دهد براى اين كه نتيجه عملش را ملموس و عينى نمى بيند، اما وقتى در آخرت نتايج قطعى اعمالش را مى بيند در صدد بر مى آيد كه جبران كند ولى فرصت از كف رفته است و بازگشتى نيست.
از آيات قرآن بر مى آيد كه يكى از اسفناكترين حالات مجرمان وقتى است كه مى فهمند بد كرده اند آن گاه مى خواهند تلافى كنند و فرياد مى زنند، اما كسى به آنان گوش نمى دهد: «رَبِّ ارْجِعُونِ; خدايا! مرا بازگردانيد» مى گويند، تا جبران كنند; نداى اندوهبار «ما فَرَّطْتُ فى جَنْبِ اللهِ» بر مى آورند، امّا ديگر سودى ندارد.
گاهى در همين دنيا، چنين مسأله اى براى انسان رخ مى دهد; مثلا، به دانش آموزى مى گويند: تا جوانى، 
استعداد و فراغت بال دارى و هنوز زن و بچه و گرفتارى هاى زندگى به سراغت نيامده است، درس بخوان. اما او گوش نمى كند. بعد كه عمرى از او گذشت ديگر نه جسم آماده درس خواندن است و نه روح آماده; به هر كارى هم كه بخواهد وارد شود سواد مى خواهد و او كه سواد ندارد پس مجبور است عاطل و باطل باشد و يا به كارهاى پست تن در دهد. لذا پشيمان مى شود كه اى كاش در جوانى، به گفته هاى بزرگترها گوش داده بود! آرزو مى كند كه اى كاش جوان مى شد، و دوباره درس مى خواند! در حالى كه ديگر جوانى بر نمى گردد.
آخرت هم چنين است. اميرمؤمنان در نهج البلاغه به اين مطلب اشاره دارد: اين مرده هايى كه بر دوش ها حمل مى شوند و همه روزه آنها را به قبرستان مى برند، بهترين واعظ شما هستند: «فَكَفى واعِظاً بِمَوْتى...» مثل اين كه هرگز اهل اين دنيا نبودند. ببينيد در مراسم دفن، چگونه خاك بر روى مرده مى ريزند، فاتحه اى مى خوانند و خداحافظى مى كنند. مثل اين است كه صد سال اهل اين قبرستان بوده، و آخرت خانه هميشگى او بوده است. زود مرده را تشييع مى كنند، جنازه را بر مى دارند مبادا بوى آن بلند شود و آنان را بيازارد. او را به قبرستانى مى برند كه اگر در زمان حيات به او مى گفتند لحظه اى به آن جا برو، نمى رفت و وحشت مى كرد.
4- «وَ اِنَّ اللهَ يُعْطِى الدُّنْيا مَنْ يُحِبُ وَ يُبْغِضُ»: خداوند دنيا را به همه; چه كافر و چه مؤمن مى دهد، ولى آخرت منحصر به مؤمنان است. اين روايت مى رساند كه در پيشگاه الهى، دنيا ارزشى ندارد، چون اگر چنين بود آن را فقط به دوستانش مى داد. در بعضى از احاديث قريب به اين مضمون دارد كه، اگر دنيا به اندازه بال مگسى ارزش مى داشت خدا به كافر شربتى از آن را نمى داد.
اين دنيا دار بلوا و امتحان است. نه داشتن دنيا، دليل بر شخصيت است و نه از دست دادن آن دليل بر بى شخصيّتى، ولى آخرت چون ارزش دارد تنها به دوستانش مى دهد. مضمون اين جمله هم، كم و بيش در آيات قرآنى هست مفهومش اين است كه اگر ديديد اشخاص از نظر دنيايى متمكّن هستند - كه گاهى اين تمكّن خودش مايه عذاب است: «اِنَّما يُريدُ اللهُ اَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها; مى خواهد با مال آنان را عذاب كند.» - ناراحت نشويد و اگر روزى هم خداوند دنيا را از تو گرفت نگو من رانده درگاه الهى هستم، پس نه از اقبال دنيا شاد باش و نه از ادبار و روگردانى آن اندوهگين.
اگر با اين ديد، به دنيا بنگريم دنيا در نظر ما بسيار پايين مى آيد و ديگر براى چيزى كه ارزش ندارد، اين همه يقه چاك نمى دهيم، بلكه انسان محكم به ايمانش مى چسبد و آن را در راه دنيا قربانى نمى كند.
4- «اِنَّ لِلدُّنْيا اَبْناءً...»: دنيا و آخرت هر كدام فرزندانى دارند; بعضى فرزندان آخرتند و بعضى فرزندان دنيا. تعبير بسيار جالبى است، چون فرزند به سبب وراثت صفات پدر را داراست. قانون وراثت علاوه بر جنبه تشريعى، از نظر تكوينى هم بر فرزند حاكم است; فرزند صفات و ويژگى هاى پدر را به ارث مى برد.
دنيا داراى ظاهر و باطن است، آنها هم همين گونه اند، دنيا ناگهان در صبح و شام واژگون مى شود، آنها نيز چنينند. دنيا تو خالى، خراب و متغيّر است آنان نيز تو خالى، فاسد و خراب هستند. امروز دوست هستند و فردا دشمن، روزى براى انسان يقه چاك مى دهند روزى ديگر، بر قبر انسان لگد مى كوبند، ولى فرزندان آخرت هر كدام از ديگرى بهترند: اهل وفا، استقامت، صفا هستند; ظاهر و باطنشان يكى است. روايت مى فرمايد: «از فرزندان آخرت باشيد.»، البتّه اين جمله مى تواند به نكته ديگرى هم اشاره داشته باشد كه رابطه محبت ميان فرزند و پدر رابطه قوى و محكمى است; و به عبارت ديگر، فرزند تحت الحمايه پدر است و فرزندان هر دو (دنيا و آخرت) با پدرانشان (دنيا و آخرت) رابطه اى عاطفى دارند.
5- «اِنَّ شَرَّ ما اَتَخَوَّفُ عَلَيْكُمْ»: اين عبارت به گونه هاى مختلف و مضامين يكسان از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) نقل شده است، ولى مهم محتواى آنهاست. به هر حال، حضرت از دو دام و پرتگاه پرهيز مى دهد:
الف- متابعت هواى نفس;
ب- آرزوهاى دور و دراز.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پيامدهاى هر كدام را بيان مى دارد:
الف- اتّباع هوى باعث انحراف انسان از مسير حق مى شود زيرا گاهى حق به نفع انسان نيست. اگر در جايى كه حق به نفع او نيست خودش را بر دين مقدم داشت معلوم مى شود خودخواه است نه خداخواه كه در اين صورت مصداق نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض مى شود و معناى تبعيض در دين هم، همين است.
خود خواهى و هوى پرستى حجابى در مقابل ديدگان انسان مى كشد كه آنچه موافق هوى است مى پسندد و مخالف آن را رها مى كند. لذا هوى پرستى سدّى در مقابل حق است. هوى پرستى تنها مانع عمل نيست، بلكه مانع درك هم هست; يعنى، آدم هوى پرست بد هم مى فهمد. هوى پرستى جلوى شعور انسان و درك واقعيّات را مى گيرد از اين رو، نمى تواند تصميم هاى مناسب بگيرد. امّا در اين مورد بين اهل علم و عوام فرق است: عوام در مورد چيزى كه مطابق نفس اوست، مى گويد: درست است كه خدا گفته، ولى بنده گنهكارى هستم و اين كار را مى كنم; ولى اهل علم آن را توجيه مى كند و مى گويد: اين از قبيل عناوين ثانوى، يا ضرورت است، و يا مى گويد: دليل شرعى آن ضعيف است، يا اصلا دليلى و مدركى در كار نيست. هزار كلاه شرعى به كار مى برد تا از زير بار آن خلاص شود. بنابراين براى درك معارف الهى، بايد نفس را مهذّب و پاك ساخت.
ب- آرزوهاى دراز تمام فكر انسان را به دنيا متوجّه مى كند و وقتى اين گونه شد آخرت فراموش مى شود. انسان وقتى آرزوهاى دراز داشته باشد، ديگر وقتى براى آخرت ندارد حال اگر كسى اين دو صفت را داشت هيچ خيرى نه در دنيا و نه در آخرت، نصيب او نخواهد شد شب و روز جان مى كند، امّا آسايشى نمى يابد.