پاسخ به:معناي تحريف رجعت و اقسام آن
سه شنبه 3 آذر 1394 2:32 PM
براي پاسخ به اين سؤال بايد تناسخ و رجعت را مورد مقايسه قرار دهيم اگر ويژگي هاي تناسخ در آن وجود داشته باشد تناسخ است وگرنه رجعت تناسخ نخواهد بود.
دو ويژگي مهم در تناسخ وجود دارد: انکار معاد و ديگر حلول نفس در بدني غير از بدن اوّل که مرده است و هيچ کدام از اين دو رکنِ اساسي تناسخ، در رجعت وجود ندارد زيرا رجعت نفي معاد را به همراه ندارد بلکه خود نمونه کوچکي از معاد است که حيات پس از مرگي همه ي انسان ها را به اثبات مي رساند و خود از نشانه هاي قيامت به شمار مي رود.
رجعت کنندگان پس از مدتي از دنيا مي روند و وارد عالم برزخ مي گردند تا پس از آن وارد صحنه قيامت شوند و پاداش اعمال خود را دريافت کنند. پس اقتضاي رجعت، گردش موقت جهان است و نه گردش پيوسته آن که در تناسخ وجود دارد. همچنين رجعت تعلق دوباره نفس به بدن پيشين است که به آن احياء مردگان مي گوييم و از حقيقتي مانند زنده شدن مردگان در روز قيامت برخورداراست.
نتيجه اينکه تناسخ، تعلق نفس به جسم جديد است و سخني از زنده شدن مردگان در آن مطرح نيست امّا رجعت يک حيات دوباره است که نفس به بدن پيشين تعلق مي گيرد. حال اگر رجعت درنظر کسي تناسخ باشد قيامت و معاد جسماني هم بايد درنظر او تناسخ باشد، احياء مردگان به دست مسيح (عليه السلام) هم بايد در نظر او تناسخ باشد و اگراين دو از مصاديق تناسخ نيستند پس رجعت هم که نظير اين دو، احياء مردگان يا تعلق نفس به بدن پيشين است تناسخ نمي باشد.
در پايان اين بحث به يک جواب نقضي هم اشاره مي کنيم و آن اين است که اگر برخي از نويسندگان اهل سنت رجعت را تناسخ مي دانند چرا خود در موارد زيادي آن را پذيرفته اند؟ يکي از موارد پذيرش، رجعت اصحاب کهف درمنابع تفسيري آن ها است، سيوطي و آلوسي از قول رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در تفاسير خود آورده اند:
أصحابُ الکَهفِ أعوانُ المهديِّ.(14)
اصحاب کهف ياران مهدي هستند.
ابواسحاق هم در باره ي اصحاب کهف مي نويسد:
... فصاروا الي رقدتهم الي آخر الزمان عند خروج المهدي فيحييهم الله عزّوجلّ له.(15)
(پس از بيداري) تا آخر زمان به هنگام خروج مهدي به خواب مرگ رفتند آنگاه خداي عزّوجلّ آنها را براي او (مهدي عليه السلام) زنده مي کند.
و درباره ي چگونگي زنده شدن آنها مي نويسد:
يقال: ان المهدي يسلّم عليهم، فيحييهم ا لله عزّ وجلّ ثمّ يرجعون الي رقدتهم و لايقومون الي يوم القيامة.(16)
گفته مي شود: همانا مهدي بر آنها سلام مي کند؛ پس خداوند عزّوجلّ آنها را زنده مي گرداند و پس از آن به خواب مرگ باز مي گردند و تا روز قيامت بر نمي خيزند.
از اين نمونه و موارد فراوان ديگري که در کتاب هاي اهل سنّت وجود دارد و در مباحث گذشته به برخي از آنها اشاره کرديم استفاده مي شود که رجعت از نگاه اهل سنت تناسخ نيست اگرچه به خاطر اهداف اين رستاخيزِ عصر ظهور چنين تفسيرهاي ضعيفي از سوي برخي از نويسندگان اهل سنت نسبت به اين عقيده ي اميد بخش و عدالتخواهانه مطرح مي شود.
يکي از تحريف هاي معنوي رجعت، تفسير اين عقيده متعالي و اميدبخش شيعه به يهوديت است. احمد امين مي نويسد:
فاليهودية ظهرت في التشيع بالقول بالرجعة.(17)
با اعتقاد به رجعت، يهوديت در تشيع پديدار گرديد.
همچنين مي نويسد:
فکرة الرجعة هذا اخذها ابن سبأ من اليهودية، فعندهم أن النبي، الياس صعد الي السماء و سيعود فيعيد الدين.(18)
انديشه رجعت را ابن سبأ از يهوديت گرفت. آنها معتقدند الياس که پيامبر بود به آسمان رفت و به زودي بر مي گردد و دين را باز مي گرداند.
اديان آسماني اعم از اسلام، مسيحيت و يهود مجموعه هايي از معارف الهي هستند که اين معارف بر دو بخش تقسيم مي شوند:
1- معارف مشترک نظير توحيد، نبوّت، معاد، وجوب عبادت خداوند و حرمت ظلم و تجاوز و...
2- معارف اختصاصي که تنها در يکي از اين اديان وجود دارد و معرف آن دين به شمار مي روند؛ به عنوان مثال خواندن نمازهاي واجب شبانه روزي، روزه ماه مبارک رمضان، دادن خمس و زکات، انجام حج و تعطيلي روز جمعه از مظاهر اسلام و رفتن به کليسا جهت مراسم عبادت، و اطاعت از تعاليم انجيل و مسيح (عليه السلام) از نهادهاي مسيحيت و تعطيلي روز شنبه، دفن مردگان به طرف بيت المقدس از نمادهاي مسيحيت و يهوديت و پيروي از حضرت موسي (عليه السلام) و تعاليم تورات، رفتن به معابد کليميان جهت مراسم عبادي از نمادهاي خاص يهوديت است.
با بيان اين مقدمات مي گوييم اگر يکي از معارف و ويژگي هاي خاص يهوديت را که به برخي از آنها اشاره شد در اسلام وارد کنيم يهوديت را در اسلام پديدار کرده ايم امّا اعتقاد به معارف مشترک و ترويج آن ها، به معناي انتشار ديني در دين ديگر نيست چه اينکه پيروان همه ي اديان به تبليغ و ترويج معاد، عدل، پاکي و ترک دروغ و تجاوز و ستم به ديگران مي پردازند و کسي هم نسبت گرايش به دين ديگري را به آنها نمي دهد.
بدون شک رجعت از مظاهر خاص دين يهود نيست و اعتقاد به بازگشت مردگان به ويژه شخصيت هاي آسماني جهان اسلام ظهور يهوديت در اسلام نيست. بازگشت الياس اگر يک واقعيتي است که تحقق مي يابد، همه اديان مي توانند آن را بپذيرند چنان که مسيحيت اعتقاد دارد که مسيح باز مي گردد و شيعه و سني هم به اين بازگشت و نزول عيسي (عليه السلام) در عصر ظهور اعتقاد دارند و هيچ کدام هم مسيحيت را در اسلام پديدار نکرده اند. رجعت هم به فرض که در دين يهود باشد از مسائل خاص آنها نيست و معرفت يهوديت نمي باشد و در نتيجه پايبندي به آن پديدار کردن يهوديت در اسلام نخواهد بود.
امّا نکته بسيار مهم اين است که يهود به رجعت مورد نظر شيعه اعتقاد ندارد که بخواهد منشأ عقيده به رجعت در تشيع باشد. بنابراين احمد امين و امثال او نه تنها به شيعه نسبت نارواي يهودي گري در اسلام داده اند که به يهود هم نسبت اعتقاد به رجعت داده اند و هر دو نسبت نارواست.
آنچه مايه اتهام ظهور يهوديت به شيعه شده ا ست بالا رفتن الياس (عليه السلام) به آسمان و بازگشت اوست و سؤال ما اين است که بالارفتن الياس به آسمان و بازگشت او چه ارتباطي به رجعت از عالم برزخ به دنيا دارد؟ الياس (عليه السلام) بنابر اعتقاد يهود نمرده است تا آمدن او رجعت به دنيا باشد و بازگشت از آسمان به زمين، رجعت تعريف شده در مذهب شيعه نمي باشد.
اگر بازگشت از آسمان به زمين رجعت است اهل سنت هم به نظير آن يعني نزول عيسي (عليه السلام) از آسمان به زمين اعتقاد دارند. پس آقاي احمد امين هم بايد خود را که به نزول عيسي (عليه السلام) اعتقاد دارد از معتقدان به رجعت و پديدار کنندگان مسيحيت در اسلام بداند! مگر اينکه فرود عيسي (عليه السلام) را که او بنابر روايات پيامبر (صلي الله عليه آله) پذيرفته است رجعت نداند و در اين صورت همه ي گفته هاي خود را نقض کرده واتهام يهوديت به شيعه را پس گرفته است.
به تعبير ديگر احمد امين که به بازگشت عيسي از آسمان اعتقاد دارد يا اين بازگشت را رجعت مي داند يا رجعت نمي داند. اگر رجعت مي داند پس معتقد به رجعت است و نبايد درباره ي آنچه که خود پذيرفته است به شيعه اعتراض کند و اگر فرود عيسي (عليه السلام) را رجعت نمي داند نبايد فرود الياس از آسمان را هم رجعت بداند، پس بايد اتهام يهوديت به شيعه را پس بگيرد زيرا فرود الياس را رجعت نمي داند.
در اينجا لازم است به اين نکته اشاره شود که نسبت يهوديت به شيعه مي تواند به دو گونه پاسخ داده شود:
1- اثبات دروغين بودن وجود عبدالله بن سبا که گفته مي شود عقيده به رجعت را وارد مذهب شيعه کرده است و علامه عسکري غير واقعي بودن وجود او را در کتاب گرانقدر موسوم به عبدالله بن سبأ به اثبات رسانده است.
2- اثبات عدم وجود چنين عقيده اي در دين يهود و ما اين راه را طي کرديم؛ زيرا اگر چه جواب اوّل خوب است امّا پاسخ دوم اساسي تر است؛ چون وقتي به اثبات رسانديم که عقيده به رجعت در يهود وجود ندارد نسبت تشيع به يهوديت را از سوي هرکس که باشد ابطال کرده ايم و تفاوتي ميان عبدالله بن سبأ خيالي و ديگري نخواهد بود و بالاتر اين که اگر بدون مطرح کردن کسي نسبت يهوديت به شيعه دهند پاسخ دوم اين نسبت را هم دفع مي کند.
نويسنده: محمد رضا اکبري
منبع مقاله :
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم
پي نوشت ها :
14- الدرالمنثور، ج4، ص 215 و تفسير آلوسي، ج 15، ص 228.
15- تفسير الثعلبي، ج 6، ص 157.
16- تفسير الثعلبي، ج 6، ص 157.
17- فجر الاسلام، ص 276.
18- فجر الاسلام، ص 270.