پاسخ به:اینجا همه چیز عالیه!!
شنبه 7 آذر 1394 12:35 AM
غروب یک روز بارانی زنگ تلفن به صدا در آمد. زن گوشی را برداشت. آن طرفِ خط پرستارِ دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز شدید دختر کوچکش را به او داد.
زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید، ماشین را روشن کرد و به نزدیکترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد.
وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجلهای که داشته کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.
مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...