طی قرن های گذشته عملیّات فرقه سازی از سوی استعمار و امپریالیسم، به خصوص «انگلستان»، ریشه در دشمنی تاریخی زرسالاران و اومانیست های یهودی با ادیان بزرگی چون اسلام داشته است. به دلل تأثیر صهیونیسم بر دیپلماسی انگلستان، سیاست خارجی و راهبردی این کشور در «خاورمیانه» و «شبه قارّه»، در همه ی این سال ها، ایجاد اختلافات قومی و مذهبی بوده است؛ اما در این میان شاید بتوان از فرقه ی وهابیّت به عنوان بزرگ ترین شاهکار سیاسی، مذهبی صهیونیسم انگلیسی یاد کرد. تأمّلی بر عملکرد اجرایی این فرقه ی جعلی در میان جماعت اهل سنّت و در سرزمین وحی، نشان از ساختار دوگانه ی سیاسی به ریاست خاندان سعودی و مذهبی به رهبری آل وهّاب دارد. در اینجا به بررسی تاریخچه ی شکل گیری و عملکرد آل وهّاب می پردازیم:
محمّد بن عبدالوهّاب بن سلیمان بن علی از یک خاندان تمیمی بود که در سال 1082 ه.ش. (1703 م.) در شهر «عُیَیْنَه» در حوالی «ریاض» به دنیا آمد. او که حافظه ی خوبی داشت، فراگیری «قرآن» را در کودکی به اتمام رساند و برای مطالعه ی کتاب های ابن تیمیّه و ابن قیّم تلاش کرد. بعد از سن بلوغ به حج رفت و از آنجا برای آموختن علوم دینی، عازم «مدینه» شد و در محضر افرادی چون شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف و شخ علی اَفَندی داغِستانی و اسماعیل عجلونی شاگردی کرد.
در بازگشت، به شهر «حریملا» رفت و پیروانی گرد خود جمع کرد. او کتاب معروفش با نام «توحید» را در آنجا نوشت و سپس به زادگاهش «عُیَینه» رفت. پسر وهّاب بدعت های جدیدی از جمله، تخریب قبر زید بن خطّاب، برادر عمر بن خطّاب را انجام داد و تحت تعقیب سلیمان بن محمّد بن عریعر، والی «الإحساء» (ایالت شرق عربستان» قرار گرفت. سلیمان طیّ نامه ای به عثمان بن معمّر حاکم شهر عیینه، خواستار قتل پسر وهّاب شد. عثمان پس از دریافت نامه، به علت ترسی که از سلیمان داشت، پسر وهاب را در سال 1124 ه.ش. (1745 م.) از عینیه اخراج کرد. پسر وهاب پس از ترک عیینه به آبادی «درعیه» رفت و در همین مکان بود که، محمّد بن سعود، مرد مقتدر این آبادی با سفارش های قبلی، به آن شیخ فریب خورده، گرایش یافت و با یکدیگر مراودات دوستانه و حتی خویشاوندی برقرار نمودند. از این زمان به بعد پسر عبدالوهاب به تقویت پایه های علمی خود و ترویج اندیشه های انحرافی جدیدش پرداخت. او طی سفری که به «عراق» انجام داد، در «بصره»، مورد شناسایی مِسْتِر هَمْفِر، جاسوس معروف «انگلستان» قرار گرفت. همفر پس از مصاحبت با وی، دریافت که محمّد بن عبدالوهّاب همان گمشده ی اوست که بی باکانه افکار جدیدی را علیه اسلام، تشیّع و تسنّن مطرح می کند. همفر در خاطرات خود می گوید:
پس از آشنایی و مراوده با محمّد بن عبدالوهّاب، بدین نتیجه رسیدم که [تنها] فرد شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه، اوست. روح بلند پروازی، غرور، جاه طلبی و دشمنی با علما و مراجع اسلام، خودکامگی تا آن مرحله که حتّی خلفای راشدین را هم مورد انتقاد قرار می داد و همچنین برداشت او از «قرآن» و حدیث که تفاوت آشکاری با واقعیت داشت، بزرگ ترین نقطه ضعف او بود که می توانست مورد استفاده قرار گیرد. من پیوسته در گوش او می خواندم که خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحه ای بهره مند ساخته که به مراتب از علی و عمر بیشتر است. به او می گفتم اگر تو در زمان پیامبر بودی، یقیناً به جانشینی او انتخاب می شدی. (1)
همفر پس از آماده ساختن پسر عبدالوهّاب در ایجاد بدعت دینی، طیّ سناریوی قبلی، طعم اولین بدعت را برای او شیرین ساخت. همفر در خاطراتش آورده است که:
پس از این گفت و گو، فوراً به خانه ی روسپی نصرانی که از سوی وزارت مستعمرات در بصره خودفروشی می کرد و جوانان مسلمان را به فساد می کشاند، رفتم و موضوع را با او در میان نهادم، پس از آنکه موافقت کرد، نام صفیّه را برای او انتخاب کردم. قرار شد با شیخ به خانه ی او برویم، خلاصه من از خارج و صفیّه از داخل، در کار آماده ساختن محمّد عبدالوهّاب برای آینده بودیم. (2)
همفر پس از تلاش های فراوان به قداست زدایی دینی پسر عبدالوهّاب اقدام کرده و می گوید:
موفق شدم اندک اندک جامه ی ایمان را از پیکر شیخ درآورم. از این تاریخ، هدف من القای فکر رهبری و پیشوایی در شخصیت محمّد بن عبدالوهّاب بود. بر آن شدم تا در روح او رسوخ کنم و راه سومی را جز تشیّع و تسنّن برای اداره ی امور مسلمانان، به او پیشنهاد نمایم. برای رسیدن به این مقصود لازم بود، قبلاً ذهن او را از تمامی آنچه بدان مِهر می ورزید و تعصّب کورکورانه داشت، پاک سازم و در نتیجه، حسن آزاد اندیشی و بلند پروازی او را تقویت کنم. صفیّه نیز مرا در این مهم، یاری می کرد؛ زیرا محمّد دیوانه ی عشق او بود. (3)
پس از این جریان، او تحت هدایت ها و ارشادهای همفر از «بصره» به «بغداد» و از آنجا به «کردستان»، «همدان» و «اصفهان» سفر کرد و از سال 1135 ه.ش. (1756 م.) تا 1139 ه.ش. (1760 م.) طیّ 4 سال اقامت در اصفهان به تحصیل مبانی فلسفی در «مدرسه ی عبّاسیه» پرداخت و از آنجا به «شهر ری» و سپس «قم» مسافرت نمود. او با پیشینه ی دهنی منفی ای که داشت با هدایت های مستر همفر به فراگیری علوم دینی از حوزه های علمیه ی ایرانی پرداخت و سپس مطابق دستورات قبلی به شبه جزیره ی «عربستان» بازگشت و در راستای منویّات دولت صهیونیستی «انگلستان» انجام وظیفه نمود. او به رغم برخورداری از معلومات معرفتی و مذهبی، اما به علت نقصان اندیشه، به صورت هدایت شده، پایه گذار مسلکی جدید در میان مذاهب اهل سنّت شد که به وهّابیت مشهور است.
محمّد بن عبدالوهّاب پس از بازگشت به «حجاز» و بعد از هشت ماه که در خانه ی خود اعتکاف نموده بود، بیرون آمد و دعوت خود را آغاز نمود.
او با پدرش به شهر «حریمله» هجرت کرد و تا وفات پدر در آنجا ماند؛ در حالی که پدرش از او راضی نبود.
از آنجا که محمد بن عبدالوهّاب، عقاید خرافی خود را که برخلاف عامه ی مسلمانان و در حقیقت همان عقاید اِبْنِ تَیْمیّه بود، منتشر می ساخت، بعد از فوت پدرش درصدد برآمدند تا او را بکشند؛ اما وی به شهر خود، «عیینه» فرار کرد.
قرار شد امیر شهر، عثمان بن معمّر، او را یاری کند تا بتواند افکار و عقایدش را در «جزیره العرب» منتشر سازد و برای تأکید این میثاق، امیر عیینه خواهرش جوهره را به نکاح محمّد بن عبدالوهّاب درآورد، لیکن این میثاق و ازدواج دوام نیاورد. به همین دلیل از ترس اینکه امیر او را ترور کند به «دَرْعیّه»، شهر مُسَیْلَمه کَذّاب، فرار کرد.
از همان موقع که در عیینه بود و به کمک امیر شهر درصدد اجرای عقاید و افکار خود برآمد، قبر زید بن خطّاب را خراب نمود که این امر منجر به فتنه و آشوب شد. در درعیه نیز با محمّد بن سعود، جدّ آل سعود که امیر آن شهر بود، ملاقات کرد. قرار شد محمد بن سعود او را یاری کند و در عوض، او نیز حکومتش را تأیید نماید.
محمّد بن سعود نیز برای تأیید این میثاق، یکی از دختران خود را به نکاح او درآورد. اوّلین کار او این بود که حکم به کفر، شرک و ترور امیر عیینه داد و سپس آل سعود را برای حمله به عیینه تشویق کرد. در اثر آن حمله، تعداد زیادی کشته، خانه هایشان غارت و ویران و به نوامیسشان هم تجاوز شد. این گونه بود که وهّابیان حرکت خود را به اسم نصرت و یاری توحید و جنگ با بدعت، شرک و مظاهر آن شروع کردند.
محمّد بن عبدالوهّاب همه ی مسلمانان را، بدون استثنا، تکفیر می نمود؛ به اتّهام اینکه آنان متوسّل به پیامبر اکرم (ص) می شوند، بر قبور اولیای خود، گنبد و بارگاه می سازند، به قصد زیارت قبور سفر می کنند و از اولیا طلب شفاعت می کنند و... (4)
آنها پس از پیروزی بر «عیینه» به سرزمین های دیگر لشکرکشی کرده و به بهانه ی گسترش توحید و نفی بدعت، شرک و مظاهر آن از میان مسلمانان به سرزمین «نجد» و اطراف آن؛ مثل «یمن» و «حجاز» و نواحی «سوریه» و «عراق»، حمله ور شدند و هر شهری که عقاید آنان را قبول نمی کرد، غارت کرده و افرادش را به حاک و خون می کشیدند. (5)
پس از ورود وهّابیان به قریه ی «فصول» از حوالی «أحساء» و عرضه کردن عقاید خود، مردم با آنان بیعت نکردند، در نتیجه سیصد نفر از مردان قریه را کشته، اموال و ثروت آنان را به غارت بردند. (6)
وهّابیان با این افکار خشن، باعث ایجاد اختلاف، تشتّت و درگیری میان مسلمانان شدند و استعمار را خشنود نمودند. تا جایی که لورد کورزون در توصیف فرقه ی وهّابیت می گوید:
این عالی ترین و پربهاترین دینی است که برای مردم به ارمغان آورده شده است. (7)
امروزه با اینکه محمّد بن عبدالوهّاب از دنیا رفته است؛ ولی مستشرقان و استعمارگران دائماً درصدد دفاع از افکار او هستند تا جایی که مستشرق یهودی، گولد زیهر (8) او را پیامبر حجاز خوانده و مردم را به پیروی از افکار او تحریک می نماید. (9)
پی نوشت ها :
1. خاطرات همفر (جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی)، ترجمه ی محسن مؤّیدی، صص 40ـ41.
2. همان، ص 43.
3. همان، ص 46.
4. ر.ک: تاریخ نجد، آلوسی. الصّواعق الالهیّه، سلیمان بن عبدالوهّاب فتنه ی الوهّابیه.
5. جزیره العرب فی قرن العشرین، ص 341.
6. تاریخ المملکه العربیه السّعودیه، ج 1، ص 51.
7. محمّد محمود صواف، المخططات الاستعماریه لمکافحه الاسلام، ص 78.
8. Gold Ziher.
9. همان، ص 105.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم