0

اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین

 
hossein201273
hossein201273
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1392 
تعداد پست ها : 26938
محل سکونت : سپاهان ایران

اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین
سه شنبه 19 آبان 1394  1:30 PM

 

اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین
اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین

 
چکیده
وهابیان با دیدگاه خاصی که درمسئله خدا شناسی و میزان شرک و توحید دارند ،بسیاری از اعمال و عقاید مسلمین ؛ از قبیل شفاعت ، تبرک ، زیارت قبور اولیای الهی و.... را شرک و عاملان به آن را مشرک می خوانند ، آنها که دارای ویزگی روحیة خشک وتعصب در اندیشه هستند به تلويح يا تصريح ، خود و پيروانشان را موحد و مسلمان مي شمرند و سائر مسلمین که با آنها هم عقیده نیستند را مشرك و كافر قلمداد مي كنند و به تبع آن ، خون و اموال شان را حلال و ذبیحه آن را حرام می شمرند گر چه امروزه برخی از آنان با دیدة معتدل تری نسبت به دیگران می نگرند . اصول فكري و اعتقادي وها بيت را در پنج محور زير می توان خلاصه كرد:
1.اعتقاد به جسمانيت و رؤيت حسي خداوند و اثبات جهت براي ذات حق تعالي؛
2.توسعه دادن به دايره كفر و شرك؛
3. عادي جلوه دادن مقامات پيامبران و اوليا و پايين آوردن جايگاه و مقام آن بزرگواران؛
4. انكار فضايل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
5. تكفير مسلمانانی كه آراء و اندیشه های آنان را نپذيرند.
کلید واژگان: وهابیون، شرک ، کفر،اختلاف ،توحید، مسلمین
مقدمه:
وقتی دین آموزه های اعتقادی را مطرح می کند هدف اعتقاد قلبی و التزام به انهاست اما هنگامی آموزه های عملی را ارائه می دهد مقصود عمل کردن به آنها بر اساس اعتقادات قلبی است .بین باورهای جوانحی (قلب) و اعمال جوارحی دینی انسان ارتباط تنگاتنگی حاکم است به این معنی که عقیده داشتن به آموزه های دینی از خود آثار و لوازم عملی نیز دارد و از طرفی هم اعمال و رفتار دینی انسان مبتنی بر باورها و عقاید اوست .لذا همانطور که گفتار و رفتار یک انسان معرِّف شخصیت اوست، رفتار و عملکرد یک جامعه و یا قوم نمایانگر عقاید و گزاره های دینی آنهاست.وقتی دريك تقسيم كلي مسلمانان به دودستة شيعه وسني تقسيم می گردند ،اهل سنت در چهار مذهب بنام حنفي،حنبلي،شافعي ومالكي خلاصه می شود. ومذهب تشيع نیز داراي فرقه هاي مختلف وگروه هاي متعددي است .فرقة وهابيت که یکی از فرقه های اهل سنت به شمار می آید، گرچه خود را حنفي مذهب قلم داد مي كند اما با تمام فرقه هاي اسلامی اختلاف اساسي دارد. رفتار و عملکرد متفاوت آنها حاکی از عقاید و باورهای بیگانه آنهاست که در این مختصر به برخی از این اختلافات اشاره می رود.

معیار کفر و ایمان
 

وهابیان برای شناخت مسلمان از کافر معیار خاصی را که با برداشت های خاص خود شان تراشیده اند قرار داده اند بطور که دایره تکفیر در این دیدگاه بسیار وسیع و کافر و مشرک خواندن دیگران بسیارسهل و آسان تلقی می شود وبه عبارتی هرکسی که با عقاید آنها موافق باشد مسلمان و چنانچه با فتاوا و دیدگاهای آنها همگام نباشد اگر چه شهادتین را به زبان جاری نماید از نظر آنها کافر و مشرک قلمداد می شود و خون و اموال شان حلال و ذبیحه آنان را حرام دانسته می شود ، در این جا برخی از فتاوای آنان را به عنوان نمونه می آوریم :
1- شیخ عبدالعزیز بن باز : «دعا از مصادیق عبادت است و هرکس درهر بقعه ای از بقعه های زمین بگوید: یا رسول الله ، یا نبی الله ، یا محمد به فریاد من برس ، مرا دریاب ، مرایاری کن، مرا شفا بده، امتت را یاری کن ، بیماران را شفا بده ، گمراهان را هدایت فرما ، یا امثال اینها ، با گفتن این جمله ها برای خدا شریک در عبادت قرار داده و در حقیقت پیامبر(ص) را عبادت نموده است ...» (1).
2- صنعانی :« توحید عبادی خالص هنگامی است که دعا، استغاثه ، نذر، قربانی ، رکوع ، سجود، طواف، و هر نوع تعظیم وخشوع برای خدا باشد و هرکس یکی از این اعمال را برای مخلوق زنده یا مرده انجام دهد اعم از اینکه آن مخلوق جماد باشد یا پیامبر ، فرشته ، ولی وهرکه وهرچه باشد، آن ، شرک است و خارج شدن از حدود توحید عبادی ! و چنین اشخاصی خونشان مباح و دارائیشان برای ما حلال است».(2)
3- همو در جای دیگرمی گوید: «هرکس از مخلوقی یاری و کمک طلبد این عمل او شرک در عبادت محسوب می شود و کنندة این کار پرستندة آن شخص می باشد اگرچه به زبان موّحد باشد چون مشرکین نیز بوجود خدا اعتراف داشتند و به او تقرب می جستند ولی معذلک این اعتقادات واین اعترافات آنان را از نتائج شرک دور نساخت و مانع از آن نشد که خون شان ریخته شود وفرزندان شان اسیر گردد و اموال ودارائی شان به غارت رود».(3)بنا بر این از دیدگاه وهابیان کسی که شهادتین را جاری کند و منکر ضروریات دین نباشد اما از دیدگاه ها ونظریات آنها پیروی نکندکافر، مشرک ، مهدورالدم ، و مالش حلال شمرده می شود در حال که مسلمانان همگي معتقدند هر كس شهادتين را بر زبان جار كند ،مال وخونش محفوظ ومحترم است .(4) و در روایات نیز از تکفیر مسلمانی که اقرار بر شهادتین نموده نهی شده ؛ خصوصا کسانیکه اهل عمل به فرایض دینی نیز هستند اینک به برخی ازا نها اشاره می شود:1) پیامبر(ص) فرمود: «اهل ملت خود را تکفیر نکنید ، اگرچه گناه کبیره انجام می دهند».(5) 2)«هر مسلمانی که مسلمان دیگر را تکفیر کند، اگر واقعا کافر باشد اشکالی ندارد و الّا خودش کافر می شود».(6) 3) و نیز فرمود : «به جهت گناه اهل لا اله الّا الله را تکفیر نکنید ؛ زیرا کسی که چنین کند ، خودش به کفر نزدیک تراست».(7) 4) بخاری از رسول اسلام(ص) نقل می کند که فرمود:« من مأمریت داشتم با مردم پیکار کنم تا آنان کلمه توحید را بر زبان برانند ، برسالت محمدی (ص) شهادت دهند، نماز بخوانند، قبله ما را بپذیرندو طبق دستور اسلام ذبح کنند ووقتی این کار ها را کرد ند خون و مال شان محترم خواهدبود».(8)سید محسن امین می گوید:« از احادیث استفاده می شود کسی که اظهار شهادتین کند حکم به مسلمان بودنش می کنیم مگر آنکه دلیل قطعی بر خلاف آن به ثبوت برسد» .(9)

اجتهاد
 

وهابيان به اصل اجتهاد آزاد بطور نسبی معتقد هستند وتقليد از مذاهب چهار گانه را بطور مطلق لازم نمي دانند ،بلكه در برخی موارد بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مي كنند. محمدبن عبد اللطيف ، يكي از نوادگان محمدبن عبد الوهاب در اواخر رساله پنجم از رسائل «الهدية السنّية» مي نويسد :« مذهب ما ،احمدبن حنبل است وما مدعي اجتهاد وطرفدار آن نيستيم ،ولي اگر سنت وحديث صحيحي از پيامبر بر ما معلوم گردد ،بدان عمل مي كنيم وسخن هيچ كس را بر آن مقدم نمي داريم» .(10) عبدالله پسر محمدعبدالوهاب در رساله دوم از رساله های مزبور گوید:« ما مدعی اجتهاد مطلق نیستیم و چنین چیزی شایسته هم نیست اما هر گاه نص ودلیل روشنی از کتاب و سنت که نسخ نشده و تخصیص هم نخورده است و با نص قوی تر دیگری تعارض ندارد نزد ما به ثبوت رسد ویکی از ائمه چهار گانه به آن عقیده داشته باشند ما آن دلیل روشن را گرفته و از مذهب خود دست برمی داریم مثلا در مسئله ارث جد و برادران ، جد را مقدم می داریم اگرچه مخالف مذهب حنبلی باشد».(11) این در حالی است که مذاهب چهار گانه «حنفي ، حنبلي ،مالكي وشافعي »اجتهاد را جايز نمي دانند اما وها بيون بر خلاف نظر آن ها قائل به انفتاح باب اجتهادند وحرف فقهاي مذاهب چهار گانه را كه مي گويند اجتهاد بعد از چهار مذهب جايز نيست ،با طل مي شمارند و انکار اجتهادرا به جهل ونادانی نسبت می دهند، چنانکه محمدبن اسماعيل صنعاني معاصر ابن عبدالوهاب و يكي از بنيان گذاران مذهب وهابيت مي نويسد :«فقهاي مذاهب اربعة ،اجتهاد بر خلاف آن مذاهب را جايز نمي شمارند ،ولي اين سخني است نادرست كه جز شخص جاهل ونادان لب به آن نمي گشايد».(12)

تجسیم خداوند
 

یکی از مسائل مورد اختلاف متکلمان مسأله تجسیم و جسمانیت خداوند است شیعه امامیه با استناد عقلی و نقلی (قرآن و روایات) بالاتفاق و همیشه قائل به تنزیه خداوند متعال از جسمیت است در بین اهل سنت اکثر متکلمین شان نیز به نفی و تنزیه جسمیت خداوند قائلند و لی عده ای دیگر از جمله فرقه وهابیت با این نظریه نفی جسمیت خداوند مخالفند و با استدلال به ظاهر برخي آيات و روايات ،براي خداوند جسم وجهت اثبات كرده و مي گويد خداوند قابل رؤيت حسي است.(13) چنانکه ابن تیمیه در کتاب «الفتاوی» می گوید: «آنچه که در قرآن و سنّت ثابت شده و اجماع واتفاق پیشینیان بر آن است حق می باشد . حال اگر از این امر لازم آید که خداوند متصف به جسم بودن شود اشکالی ندارد ؛ زیرا لازمة حق نیز حق است».(14)ابن عبد الوهاب در كتاب التوحيد نيز براي اثبات انگشتان براي خدا به روايتي از ابن مسعود تمسك جسته و نقل مي كند:دانشمند يهودي در حضور پيامبر عرض كرد : اي محمد ! ما (دركتابهاي خويش ) در يافتيم كه (روز قيامت )خداوند تمام آسمان ها را بر يك انگشت ، زمين رابر يك انگشت ودرخت هارا بر يك انگشت ،آب را بر يك انگشت ، خاك را بر يك انگشت وديگر آفريده هارا بر يك انگشت قرار داده ومي فرمايد :«تنها من پادشاهم ». پيامبر (ضمن تصديق اين گفته ) خنديد ؛ به گونه اي كه دندان مباركش نمايان گشت . سپس اين آيه مباركه را تلاوت فرمودند :«ماقَدَرُوااللّهَ حَقَّ قَدرِهِ وَالأرضُ جَمِيعََا قَبضَتُهُ يَومَ القِيامَةِ ... » (زمر :67) ؛ وخدارا آن چنان كه بايد به بزرگي نشناخته اند وحال آنكه روز قيامت زمين يكسره قبضه (قدرت) اوست .(15) وي پس از نقل روايت هاي متعدد در جهت اثبات اعضا وجهت براي خداوند ، از مجموع آن چنين استدلال و نتيجه مي گيرد كه :« رسول خدا (ص) گفته هاي دانشمند يهودي را با تبسم تأييد كرد واين حديث بر اثبات دست براي خداوند صراحت دارد».(16)اما علماء و متکلمین اهل سنت با این گونه فتوا ها و نظریات او مخالفت نموده و آن را جسارت به مقام عزیز و اقدس حضرت حق (جلت عظمته) دانسته و ابن تیمیه را مورد مذمت قرار داده است که در این جا حرف برخی از علمای اهل سنت از باب نمونه می آوریم: شیخ محمد برلسی:« ابن تیمیه_ که خداوند با او به عدالتش رفتار کند _ قدم جسارت فرا نهاده و بیان حرمت سفر کردن برای زیارت پیامبر(صلی الله علیه واله) را کرده... حتی از این ها هم قدم بالاتر گذارده و تجاوز به جناب حق اقدس که مستحق نفیس ترین کمال است کرده است و دیوار کبریائیت و جلال خدا را شکافته است و با ادعای جهت داشتن وجسم بودن خدا در مقام اثبات منافی عظمت و کمال خدا برآمده است». (17)ابن حجرهیثمی مکی شافعی در کتاب «جوهرالمنظم فی زیارة القبرالمکرم» اورده است: «ابن تیمیه به جناب مقدس حق تجاوز کرده است و دیوار عظمت او را شکست به آنچه برای عامه مردم بر روی منبر ها از دعوای مانند جهت داشتن خداوند و جسمیت داشتن او بیان کرد».(18)

انکارفضائل انبیاء و اولیای الهی
 

یکی از مسائل که وهابیون با سائر طوایف مسلمین اختلاف دارد مسئله داشتن سلطه غیبی اولیا و پیامبران الهی است آنان معتقدند اگر کسی از اولیای خدا چه در زمان حیات و بعد از مردن شان در خواست حاجتی مانند شفای مریض، اداء قرض ، پیدا شدن گمشده و...کند این کار ملازم است با باور داشتن برخورداری مسئول و در خواست شونده از نیروو سلطة غیبی که بر نظام طبیعی وقوانین جهان خلقت حاکم است و چنین اعتقادی برای غیر خدا مساوی با الوهیت مسئول و در خواست شونده است و این شرک خواهد بود. (19)از نظر وهابي ها نه عيسي ابن مريم مي تواند مريض را با اذن خدا شفا دهد ونه آصف ابن بر خيا مي تواند تخت بليس را حاضر كند.نه سليمان فهم ، درك زبان مورچه را دارد ونه پيامبر اكرم مي تواند از آينده «غيب» خبر دهد .(20) سائر مسلمين با توجه به آيات قرانكريم كه در اين باره وارد شده است ، همه ي موارد را قبول دارند(21) .اساس اشتباه این است که آنان تصوّر کرده اند اعتقاد به سلطة غیبی در افراد-مطلقا- باعث شرک و دوگانه پرستی می گردد ، اما دقت نکرده اند که دو نوع اعتقاد به سلطه غیر را می توان تصورکرد: 1- اعتقاد به سلطة طولی یعنی سلطة که متکی و وابسته به سلطةخدا 2- اعتقاد به سلطة عرضی یعنی سلطة که مستقل و جدا از سلطةخدا ، انچه مایه شرک است دومی است وآنچه ما به آن اعتقاد داریم نوع اول است واشکال ندارد؛ زیرا اولا اگر خالق ومخلوق در اموری با یکدیگر مشترک باشند ، این امر با تنزیه باری تعالی منافات ندارد ، در صورت که باز گشت این اموربالإصاله به خداوند متعال باشد.ثانیا از قانون فلسفی بنام قانون «علیّت و معلولیّت» یعنی هر پدیده ای برای خود علتی دارد که وجود آن بدون علت آن امکان پذیر نیست و در نتیجه هیچ پدیده ای در جهان بدون علت نمی باشد نیز خاج نشده ایم زیرا کرامات ومعجزات اولیا نیز بدون علت نیستد تنها چیزی که هست علت مادی و طبیعی ندارند و این غیر از این است که بگویم برای آنها علتی نیست.ثالثا ازهمه مهمتر و بهترین دلیل برای یک مدعا، وقوع آن است که خداوند متعال بطور متعدد از این گونه سلطه غیبی طولی، برای اولیاء خویش در قرآن مجید خبر داده است مانند سلطة غیبی حضرت یوسف،(22) حضرت موسی، (23) حضرت سلیمان،(24) و حضرت مسیح (25) و ده ها روایات واحادیث که از چنین نیروی غیبی طولی حکایت دارد . زیرا خداوند سبحان به هر کس که بخواهد و آن گونه که اراده کند تفضّل کرده و او را تکریم می کند و مقام او را از دیگر افراد بشر بالا می برد ، به یکی مقام شفاعت می دهد به دیگری علم غیب میدهد به برخی دیگر ید بیضایی و یا دم مسیحایی.وهابیون بعد از مردن اولیاء الهی کوچکترین مقام وفضیلتی قائل نبوده و حتی جماد را بر انان ترجیح می دهند و حتی برای افضل مخلوقات وسرور کائنات حضرت پیامبر(ص) اسلام نیز معتقد است که بعد از مردنش قادر بر شنیدن نیست و هیچ کاری از او بر نمی آید لذا در خلاصة الکلام آمده: «محمدبن عبدالوهاب می گفته که پیامبر(ص) ناشنوا است و برخی از پیروان او گستاخانه اظهار داشته وگفته است که عصای دست من در حال کنونی از شخص پیامبر (ص) بهتر است چون با آن عصا لا اقل ماری را می کشم و بهره های گوناگون می برم ولی محمد(ص) مرده است ودر وجودش سود ونفعی نیست و او سخنی را نمی شنود! این سخنان در حضور پسر محمدبن عبدالوهاب گفته شده است و او تایید واظهار خوشنودی می کرده است».(26) وهابیون برای قبور و مراقد انبیاء واولیای الهی نیز هیچ گونه احترامی قائل نبوده و از بین بردن آن ها را لازم می دانند و قبر مطهر پیامبر(ص) اسلام را بزرگترین بت می دانند، لذا سید محسن امین آورده است :« ... ونیز معتقدند که مسافرت به عزم زیارت قبر پیامبر(ص)اسلام حرام است و ویران کردن ضریح وگنبد او لازم و تبرک جستن از قبر پیامبر(ص) و بوسیدن و دست کشیدن روی آن حرام است ، وهابی ها با کمال صراحت می گویند قبروضریح پیامبر(ص) بتی است از بت ها بلکه بزرگترین بت است و در بارة دیگر پیامبران و صالحان نیز همین عقیده را دارند». (27) انكار فضائل مسلّم اهلبيت عصمت وطهارت كه در صحاح و مسانيد اهل سنت وارد شده است یکی اصول اعتقادات ابن تیمیه می باشد. وي در كتاب خود به نام منهاج السنة(28) احاديث مربوط به فضائل ومناقب امام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) و خاندانش را بدون ارائه مدركي ، انكار مي‌كند و همه را مجعول مي داند . براي نمونه وي مي‌گويد :الف) نزول آيه «انما وليكم الله ورسوله.....»(29) در بارة علي ، به اتفاق اهل علم دروغ است(30). اين در حالي است كه بيش از 64 محدّث و دانشمند ، به نزول ان در بارة امام علي(عليه‌السلام) تصريح كرده اند.(31) ب)وي نزول آيه « قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودّة في القربي»(32) را در بارة خاندان رسالت تكذيب مي‌كند،(33) در حالي كه بيش از 45 محدّث و دانشمند آن را نقل كرده اند.(34)

زیارت قبور اولیاء الهی
 

زیارت قبور اولیای الهی یکی دیگر از مسائل اختلافی بین مسلمین و گروه وهابیت است زیرا مسلمانان در طول تاریخ اسلام بر جواز؛ بلکه استحباب سفر برای زیارت قبور اولیای الهی اجماع داشته اند . اما از ناحیة ابن تیمیه ممنوع شد؛ زیرا وی اولین کسی است که از این مسئله جلوگیری کرده است وشدیدا با ان مقابله نمود وبه حرمت آن بطور مطلق فتوا داد لذا در این باره می گوید:«تمام احادیثی که از پیامبر(ص) در مورد زیارت قبرش وارد شده ضعیف بلکه جعلی می باشد».(35) همو در جای دیگر می گوید:«هرکس قبر پیامبر(ص) و غیر او(از اولیا وصالحان) را زیارت کند ، به غیر خدا رو آورده و به خداوند شرک ورزیده است، پس این عمل حرام و شرک به خداوند است».(36) بعد از او شاگردان وپیروانش این نظر را دنبال کرده و تا زمان محمد بن عبدالوهاب ادامه داشت، وهابیان امروز چنین معتقدند که حرکت کردن از وطن به قصد زیارت حرام و بدعت شمرده می شود ام اگر کسی برای حج آمده باشد آنگاه بطور ضمنی قبر پیامبر(ص) را نیز زیارت کند اشکال ندارد؛ لذا اعضای استفتای دایمی وهابیان در ضمن فتوایی چنین اعلام کردند:«شدّ رحال برای زیارت قبور انبیاء وصالحین و غیر آنان جایز نیست بلکه این عمل بدعت است» .(37) اما در کتب فقهی علمای فریقین موارد بسیاری وجود دارد که زیارت قبور مومنین را نه تنها حرام نمی دانند بلکه آن را مطلوب و مستحب می دانند علامه امینی در بحث تحت عنوان»گفتار بزرگان چهارگانه پیرامون زیارت قبر پیامبر(ص) حدود چهل قول از علمای اهل سنت را پیرامون زیارت وترغیب زیارت قبر پیامبر آورده و از جمله دارد:قاضی عیاض مالکی متوفای سال 544ه در «الشفا» گفته است : و زیارت قبر پیامبر (ص) اکرم سنت مورد اتفاق همه مسلمین است ودارای فضیلت مورد ترغیب است ، آنگاه مقداری احادیپ را نقل کرده سپس اضافه می کند که اسحاق بن ابراهیم فقیه گفته است: از چیز های که همواره از شأن حاجی بوده زیارت کردن مدینه و تصمیم بر انجام امور زیر بوده است : نماز خواندن در مسجد پیامبر(ص)، تبرک به دیدن روضه مبارکه و منبر وقبر و محل جلوس و موضع دست ها وپاهای پیامبر اکرم(ص) و ستونی که پیامبر به آنتکیه داده و جای که جبریل بر وی نازل می شد.(38) علامه در جای دیگر می نگارد :امام ابن الحاج محمد قیروانی مالکی متوفای 737ه در کتاب «المدخل» در فصل زیارت قبور ج1 ص257 می گوید: اما بزرگداشت مقام انبیاء علیهم السلام کنار قبور شان به این است که زائر از راه دور یا نزدیک تصمیمی زیارت آنان را می گیرد و به سوی قبور آنان می شتابد وقتی کنار قبور آنان قرار گرفت سعی کند که با ادب واحترام و خضوع و حشوع وارد باشد پس بوسیله آنها به خدا در مورد قضاء حوایج و آمرزش گناهان توسل جوید و بداند که خواسته هایش بر آورده خواهد شد چون آنان در گشوده خدایند و سنت خدا بر این جاری شده که حوائج را بدست آنان و بوسیله آنان بر آورد.(39) علی اصغر رضوانی می گوید: علمای اسلامی از همه طوایف و مذاهب نه تنها بر جواز ، بلکه بر رجحان واستحباب آن اتفاق دارند و از باب نمونه نظرات ذیل را می آورد:
1.قسطلانی :« مسلمانان اجماع بر زیارت قبور دارند؛ آن گونه که نووی حکایت کرده است. و ظاهریه آن را واجب می دانند. پس زیارت قبر پیامبر(ص) به دلیل عام وخاص مطلوب است» .(40) 2.قاضی سبکی: »بدان که علماء بر استحباب زیارت قبور اجماع کرده اند، بلکه برخی از ظاهریه قائل به وجوب آن به جهت حدیث مذکور شده اند. و از جمله کسانی که اجماع مسلمانان بر استحباب را حکایت کرده ، ابوزکریای نووی است».(41)جعفر سبحانی می نگارد: استحباب زیارت قبور در تمام مذاهب فقهی امری مستحب است و در این باره روایات آمده است حتی خود حضرت پیامبر(ص) گاهی قصد بقیع می کرد و هر گاه وارد این سر زمین می شد، به آنان چنین خطاب میکرد:» درود بر شما ای ساکنان خانه افراد با ایمان ، خداوند آنچه را به شما وعده داده فردا به شما عطا فرماید. شما میان مرگ و رستاخیز به سر می برید و ما نیز به شما خواهیم پیوست. پروردگارا! اهل بقیع غرقد را بیامرز».(42) وهابيان زيارت قبور انبياء واوليا را حرام وحتي سفر به قصد زيارت ان بزرگواران را نيز حرام مي دانند ، ولي مذاهب چهار گانه بالا ترين ثواب را براي زيارت قبر نبي قائلند و مسافرت براي آن را نيز حرام نمي دانند .(43)

قسم خوردن به غیر خداوند
 

قسم خوردن به غیر خدا یک از مسائل حرام وشرک آور نزد وهابیان محسوب می شود . ابن تیمیه می گوید: « علما اتفاق نموده اند که قسم به غیر خدا منعقد نمی شود».(44)همومی گوید: « قسم خوردن به غیر خداوند مشروع نیست ؛ زیرا ازآن نهی شده است یا به نهی تحریمی و یا به نهی تنزیهی . وعلما در این مسئله بر دو قول اند و قول صحیح ، نهی تحریمی است».(45)صنعانی می نگارد: «همانا قسم به غیر خداوند ، شرک کوچک است».(46)وهابیان با این استدلال که چیزی که به آن قسم خورده می شود باید از آنچه بر او قسم خورده می شود اعظم باشد ، پس لازمة قسم به مخلوق بر خدا آن است که مخلوق از خالق اعظم باشد. و نیز استدلال کرده اند که قسم دادن خداوند را به حق مخلوقات جایز نیست زیرا مخلوق خدا بر خداوند هیچ گونه حقی ندارند.اما باید به آنها جواب داد که لازمة قسم به چیزی و یا کسی بر خداوند آن است که آنچه به آن قسم خورده می شود ، نزدخداوند محترم باشد نه اینکه از خدا اعظم باشد. و همچنین ما قائل نیستیم که مخلوق خدا بالذات بر خداوند حقی دارند اما اگر حقی را خداوند از روی تفضل و بزرگواری به کسی دهد منافات ندارد چنانچه در برخی از آیات قرآن بندة خود را ذیحق و خودرا بدهکار معرفی می کند: «کانَ حَقّاً عَلَینا نَصرُالمُومنین»(47) (یاری کردن افراد مومن حقی است برما) و در جای دیگر از بندگانش وام می خواهد:«مَن ذَالذی یُقرِضُ اللهَ قَرضاً حَسَناً»(48) (کیست که به خدا وام نیکو بدهد؟) دلیل دیگر فعل معصوم است زیرا پیامبر گرامی اسلام (ص) هنگام دفن فاطمه بنت اسد خداوند را به حق پیمبرانش قسم داد و در حق او چنین دعا کرد: اللّهم اغفر لِاُمّی فاطمه بنت اسد وَ وَسِّع علیها مَدخَلَها بحقِّ نبیک و الانبیاء الذی مِن قبلی» خدایا بحق پیامبرت و انبیای که قبل از من بودند مادرم فاطمه بنت اسد را مغفرت و قبرش را وسیع گردان.(49) حنفي ها وشافعي ها اين امر را مكروه «ونه حرام و شرك » مي دانند .(50)

نذر وذبح برای غیر خدا
 

از جمله اعمالی که به جهت آن وهابیان مسلمانان را مارک و برچسپ شرک وبدعت می زند موضوع ذبح و نذر برای اموات و غیر خداست. محمدبن عبدالوهاب در باره قربانی کردن می نویسد:« پیامبر(ص) با مشرکان جنگید تا تمام تعمال ؛ از جمله قربانی کردن تنها برای خدا باشد».(51) و ابن تیمیه در باره نذر می گوید:« علمای ما جایز نمی دانند که کسی برای قبری یا مجاوران آن چیزی نذر کند، خواه پول باشد یا روغن چراغ یا شمع یا حیوان وغیر این امور ، و تمام این نوع نذر ها معصیت وحرام می باشد».(52)اما تحقیق مطلب آن است که اگر قربانی با قصد عبادت برای غیر انجام گیرد مانند قربانی کردن بت پرستان ویا نذر را برای غیر خدا به قصد این که آن شخص زمام امور را به دست دارد لذا شایستگی برای نذر را دارد خلاصه قصد تقرب به مخلوق خدا داشته باشد، این گونها عمال با چنین نیتی شرک آلود خواهد بود اما اگر حیوانی را از طرف اولیای الهی ذبح کند تا ثوابش را برای آنها اهدا کند و یا نذری کند تا ثوابش را به اولیای الهی هدیه نماید قطعا اشکالی نخواهد داشت، زیرا در روایت است که خود پیامبر(ص) حیوانی را به دست خود قربانی نمود و عرض کرد :«بار خدایا این قربانی از طرف من وهر کسی که از امتم قربانی نکرده باشد ».(53) ونیز در مورد نذر امده که آن حضرت به دختری که برای پدر ومادرش نذری کرده بود فرمود: به نذر خود وفا کن.(54)نظر علمای اهل سنت نیز با نذر وقربانی که از نوع دوم باشد موافق و آن راتجویز کرده اند و در این مختصر از باب نمونه نظر «عزامی » در رد بر ابن تیمیه آورده می شود:« پس هرگاه کسی برای پیامبر(ص) ذبح کرد، یا چیزی را بر او نذر نمود، او قصد ندارد جز آنکه تصدقی از ناحیة آن حضرت به این عمل بدهد، و ثواب آن را به پیامبر(ص) عرضه نماید. این عمل از هدایای زنده ها بر مردگان است که مشروع بوده و هدیه دادن آن ثواب دارد....».(55)

توسل
 

یکی دیگر از موارد اختلاف بین وهابیان وسایر مسلمین ، توسل به اولیای الهی و وسیله قرار دادن انان نزد خداوند است. وهابیان آنرا جایز نمی دانند اما عموم مسلمین نه تنها آن را جایز بلکه بر آن عمل کرده و جزو سیرة شان محسوب می شود .
اما باید گفت وهابیون توسل به خدا ، ذات و اسماء و صفاتش ، طاعت وایمان، قران کریم،ذات پیامبردر زمان حیات و قبل از آمدنش به دنیا ،دعا وآثارپیامبر در زمان حیاتش را جایز دانسته اند اما توسل به جاه ومقام ودعاو آثار پیامبرو اولیای الهی را در زمان حیات برزخی حرام وشرک آلود می دانند.

فتوا های وهابیان :
 

1.شیخ صالح بن فوزان:«هر کس به خالق ورازق بودن خداوند ایمان آورد، ولی در عبادت واسطه های بین خود وخداوند قرار دهد ، در دین خدا بدعت گذارده است ...واگر به وسائط متوسل شود(به جهت جاه ومقام انان)بدون آنکه آنان را عبادت کند، این بدعت حرام و وسیله ای از وسائل شرک است».
2.ناصرالدین البانی :«من معتقدم کسانی که به اولیاء و صالحان و...توسل می کنند از راه حق گمراهند....».(56) اما سایر مسلمین آنها را قبول داشته و توسل به طاغوت وبت ها را قبول ندارند.علامه امینی در این مورد نیز آورده است : امام ابن الحاج محمد قیروانی مالکی متوفای 737ه در کتاب «المدخل» در فصل زیارت قبور ج1 ص257 بعد از مطلوب بودن زیارت قبور انبیاء می گوید: بوسیله آنها به خدا در مورد قضاء حوایج و آمرزش گناهان توسل جوید و بداند که خواسته هایش بر آورده خواهد شد چون آنان در گشوده خدایند و سنت خدا بر این جاری شده که حوائج را بدست آنان و بوسیله آنان بر آورد.......اما در مورد زیارت آقای اولین و آخرین پیامبر عزیز ما صلوات الله و سلامه علیه آنچه که در باره ای دیگر ÷یامبران گفتیم باید خیلی بیشتر رعایت گردد یعنی با ادب تمام و احترام و خضوع و خشوع بیشتر باشد زیرا او شفیعی هست که شفاعتش رد نمی شود و کسی که رو سوی او آرند و به بارگاه او نازل شود و از او کمک بگیرد و به او پناه برد محروم نمی گردد زیرا او قطب دایره کمال و عروس آفرینش است.(57)
نورالدین سمهودی از علمای اهل سنت می گوید:«استغاثه و شفاعت و توسل به پیامبر(ص) و جاه وبرکت او نزد خداوند از کردار انبیا وسیرةسلف صالح بوده و در هر زمانی انجام می گرفته است ، چه قبل از خلقت و چه بعد از ان ، حتی در حیات دنیوی و برزخ . هرگاه توسل به اعمال صحیح است ؛ همان گونه که در حدیث غار امده ، توسل به پیامبر(ص) اولی است..»(58)

تبرک
 

تبرک به صالحین و بر گزیدگان از امت و بندگان خدا ، اماکن ومشاهد مقدسه وآثار وابسته به آنان از نظر وابیان از مصادیق شرک شمرده و با کسانی که قصد تبرک جستن به امور فوق را داشته باشند به شدت مقابله ومبارزه می کنند لذا برخی از فتاوای آنها به عنوان نمونه آورده می شود:
1. صالح بن فوزان از مفتیان وهابیان: «سجده کردن بر تربت اگر به قصد تبرک به این تربت وبه ولی باشد ، شرک اکبر است و اگر مقصود از ان تقرب به خدا با اعتقاد به فضیلت این تربت باشد ، همانند فضیلت زمین مقدس در مسجد الحرام و مسجد نبوی و مسجدالاقصی ، بدعت است ...»
2. شورای دایمی مفتیان وهابیان: «... توجه پیدا کردن مردم به این مساجد و مسح نمودن دیوارها و محراب ها وتبرک به آنها بدعت ونوعی شرک وشبیه به عمل کفار جاهلیت است.»
3. بن باز : «قرار دادن قرآن در ماشین به جهت تبرک ، اصل ودلیلی بر ان نبود(59)ه و غیر مشروع است» .(60) اما تبرک که به معنای طلب برکت (61) در قرآن کریم با الفاظ گوناگون آمده است واین معنارا افاده می کند که خداوند برای برخی ازاشخاص یا مکان ها و یا زمانها به نوعی خاصی برکت افاضه کرده است و تبرک جستن به برخی از آنها را مانند تبرک جستن حضرت یعقوب به پیراهن فرزندش یوسف(62) و یا تبرک جستن بنی اسرائیل به تابوتی که در ان اثار آل موسی و آل هارون بود(63) بیان فرموده است .در سیرة صحابه نیز تبرک به پیامبر(ص) دیده می شود ودر این مورد روایات فراوانی نیز وجود دارد که دو روایت از باب شاهد آورده می شود :عایشه :« صحابه دائما فرزندان خود را نزد پیامبر(ص) می آوردند تا آنان را تحنیک گردانیده مبارک گرداند».بخاری : «هرگاه پیامبر(ص)وضوء می گرفت نزدیک مسلمانان(بر سربه دست آوردن آب وضوی آن حضرت) و تبرک به آن همدیگر را بکشند».(64)با این دیدگاه وهابی ها نه تنها سائر مسلمین موافق نیست بلکه خود شان نیز در عمل با این فتوی شان دچار تناقض شده اند زیرا باید از آنها پرسید اگر تبرک معنا ندارد و بدعت است پس احترام به مسجد ، کعبه ، طواف به اطراف ان، بوسیدن حجرالاسود و احترام به جلد قرآن چه معنا دارد ؟ چرا شیخین را با اصرار آوردند کنار مرقد پیامبر (ص) دفن کردند ولی از دفن امام حسن مجتبی(ع) که نوة ان حضرت بود ممانعت به عمل آمد.

شفاعت
 

مسئله شفاعت یکی از اعتقادات عموم مسلمانان بلکه معتقدان به ادیان است ؛ یعنی در روز قیامت اولیای الهی ، در حق گروهی از گناه کاران شفاعت کرده و آنان را از عقاب جهنم نجات می دهند. اما وهابیان نیز اصل شفاعت را قبول دارند ولی معتقدند که تنها می توان از خدا طلب شفاعت کرد و اگر کسی از خود شافعان طلب شفاعت کند مشرک است. چنانکه ان تیمیه در این باره می گوید:«اگر کسی بگوید از پیامبر(ص) به جهت نزدیکی به خدا می خواهم تاشفیع من در این امور باشد ، این از کارهای مشرکان است» .ومحمد ابن عبدالوهاب گوید «طلب شفاعت تنها باید از خدا باشد نه شافعان....»(65) در حال که در چندین جای قران از شفاعت طولی وبا اذن خداوند، برای شفیعان روز قیامت خبر می دهد و این هیچ منافات با توحید ندارد زیرا شفاعت شافعان بطور استقلالی و عرضی نیست بلکه مستند به اذن ومشیت الهی است .مضافا اینکه علمای اسلام بر مشروعیت شفاعت و اینکه پیامبر اکرم(ص) یکی از شفیعان روز قیامت است اجماع کرده اند . علامه مجلسی می گوید:« در مورد شفاعت ، بین مسلمانان اختلافی نیست که از ضروریات دین اسلام است ؛ به این معنا که رسول خدا (ص) در روز قیامت برای امت خود، بلکه امت های پیشین شفاعت می کند...» و شعرانی حنفی گوید: «همانا محمد(ص) اولین شفاعت کنندة روز قیامت است ...» (66)
بزرگداشت موالید ووفیات اولیای خدا
بر اساس گواهی تاریخ یکی از اعمال که مسلمین در طول تاریخ در موقعیت های خاص انجام می دهند بر پایی مراسم جشن وشادی به دلیل اهمیت و مبارک بودن آن موقعیت انجام می شود ؛ خواه ولادت امام باشد و یا بعثت پیامبر و مانند ان . قسطلانی از علمای مشهورقرن نهم می گوید: «مسلمانان پیوسته در ماه میلاد پیامبر(ص) جشن می گیرند، اطعام می کنند ، شب ها به پخش انواع صدقات می پردازند، اظهار شادمانی کرده ونیکی ها را دو چندان می کنند و به قرائت اشعاری در ولادت آن حضرت می پردازند...» دیار بکری که از قضات مکه در قرن دهم به شمار می رفت در تاریخ خود همین مضمون را می نویسد(67). این دونص تاریخی نشان می دهد که بزرگداشت موالید اولیای الهی در تاریخ اسلام ریشة دیرینه دارد. ولی متاسفانه وهابیان با بر پایی مراسم و محافل که به مناسبت موالید و وفیات بزرگان دین واولیای الهی مخالفت ورزیده و آن را بدعت می شمارند . شورای دائمی فتوای وهابیان می گوید: جایز نیست در سوگ انبیاء و صالحین و نیز زنده کردن یاد آنان در روز تولد شان و بر داشتن علم ، چراغانی و شمع نصب کردن بر قبور شان مراسمی برگزار شود؛ زیرا تمام این ها از بدعت های است که در دین وارد شده است و از موارد شرک است»(68) در حال که مهر ورزی و تکریم به پیامبر(ص) و ذوی القربای او و همچنین سایر بزرگان دین واولیا الهی از اصول اسلام است که هم ریشة دیرینه تاریخی دارد و هم از لحاظ عقل ونقل مستند است زیرا یکی از قانون های عقلی وجوب شکر منعم و دوست داشتن نعمت دهنده است پس دوست داشتن و تشکر از خداوند متعال که منعم حقیقی و رزّاق علی الاطلاق است برهمگان واجب ، و دوست داشتن پیامبراعظم(ص) که رحمت الهی و واسطه فیض است لازم می باشد ، محبت و مودت اهل بیت وی هم بر اساس قرآن مجید از خواسته های خدا ورسولش می باشد زیرا در سوره شوری آمده است:« قُل لا اَ سئَلُکُم عَلَیه اَجراً الّا المَوَده فی القَربی» بگو من هیچ اجر وپاداشی (در برابر رسالت خود ) از شما نمی خواهم ، جز اینکه ذوی القربای مرا دوست دارید.(69) در حدیث از اهل سنت امده که پیامبر(ص) فرمود :« اَحِبوا اللهَ لِما یَغذوکم و اَحِبونی بحُبِّ الله ِ و اَحِبّوا اهلَ بیتی لِحُبّی » خداوند را از آن جهت دوست بدارید که روزی شما را می دهد و مرا بخاطر خدا و اهل بیت مرا بخاطر من دوست دارید.(70)بنا بر این از این گونه ادله ها چنین استفاده می شود که محبت برخی از افراد بر انسان واجب است: 1 خداوند 2 رسول خدا 3 اهل بیت پیامبر(ص) و از طرف دیگر محبت از خود آثار و لوازمی دارد و این آثار و لوازم قابل عمل است مگر انکه با دلائل شرعی معارضه داشته باشد ، از آثار محبت می توان موارد ذیل را بر شمرد: 1- اطاعت و انقیاد از محبوب 2- زیارت محبوب 3- تکریم وتعظیم محبوب 4- بر آورده کردن حاجت های محبوب 5-دفاع از محبوب به انحای مختلف 6- حفظ آثار محبوب 7-حزن وانوده در فراق محبوب همانند حزن یعقوب در فراق یوسف8-بوسیدن آنچه به او مرتبط است 9- بر پایی مراسم جشن و مولودی خوانی در میلاد محبوب .لذا بر پایی سوگواری و اقامه عزا داری و اشک ریختن جلوه ای از جلوه های محبت به محبوب است .

بنا وساختمان بر قبور
 

موضوع بنا وساختن گنبد وبارگاه و گلدسته از جمله موضوعات مورد اختلاف بین وهابیان و مسلمانان است ، مسلمانان در طول تاریخ این به سنت عمل کرده و با تمسک به کتاب وسنت وعقل آن را جایز می دانند، ولی وهابیان آن را از مظاهر شرک می داند و با فتوایی علمای شان اقدام به تخریب گنبد وبارگاه بزرگان دین نمودند.اعضای استفتای دائمی وهابیان می نویسد:«بنای بر قبور بدعت منکر است که در آن غلو در تعظیم صاحب قبر و راهی به سوی شرک است و لذا بر ولی امر مسلمین یا نایب اوست که امر به تخریب بناهایی کند که روی قبور ساخته شده ، و آنها را با زمین یکسان سازد، تا با این بدعت عملا مقابله شده و راه شرک بسته شود».(71) ولی مسلمانان با استفاده از آیات قرآن کریم مبنی براینکه بنای قبور از مصداق ترفیع بیوت و شعائر االهی و مودت ذوی القربای پیامبر(ص)(72) به شمار می آید دارای سیرة عملی بوده و برای هر کدام از بزرگان دین بارگاهی ساخته شده و هیچگاه مورد اعتراض بزرگان دین واقع نشده است و اگر در فتوا های برخی بزرگان اهل سنت کراهت دیده می شود در مورد قبر فرد عادی می باشد و قبور اولیای الهی از این امر استثنا شده است. عمر بن عبدالسلام در کتاب «مخالفت وهابیت با قرآن وسنت» تحت مبحث صحابه اولین بانیان حرم رسولخدا آورده:وقتی رسولخدا از دنیا رفت صحابه طبق وصیت خود ایشان که فرموده بود : هر پیغمبری در همان جای که از دنیا می رود دفن می شود ، پیغمبر خدا در زیر سقف همان اتاق دفن کردند و به قبرستان بقیع که قبرستان عمومی مسلمانان بود نبردند ، صحابه رسولخدا به روایت قاسم بن محمد بن ابی بکرو روایات دیگر به احترام قبر پیامبر خدا میان اتاق ، دیواری ساختند تا ان نصف اتاق که پیامبر خدا دران است به چهار دیواری محفوظ گردد و حرمی مستقل برای مزار رسول الله شود و لذا می توان گفت : صحابه رسولخدا اولین کسانی بودند که اقدام به بناء برای حریم مزار قبر رسولخدا کردند و سپس عمر بن الخطاب برای ان خانه دیواری ایجاد کرد که سائر صحابه آن دیوار را بزرگتر و بلند تر کردند.(73) سید بکری می گوید: «از عدم جواز بنای قبور ،قبور انبیا و شهدا و صالحین و امثال آن ها استثنا می شود».(74)

صلوات بر پیامبر (ص)
 

یکی از موارد که محمد عبد الوهاب رهبر وهابیان با مسلمانان اختلاف دارد نهی کردنش از صلوات بر پیامبر(ص) است او از صلوات فرستادن به پيغمبر نهي مي كرد و از آن ناراحت مي شد ، وآن كسي را كه صلوات مي فرستاد اذيت مي كرد و او را مجازا ت مي نمود .در كتاب تاريخچه ، نقد وبررسي وهابي ها به نقل از صاحب خلاصةالكلام مي نويسد : «محمد بن عبد الوهاب از صلوات فرستادن بر پيامبر به دنبال هر نماز جلو گيري مي كرد وحتي او مرد نا بينا يي را كه موذن خوش صدايي بود و شخصي صالح شايستة بشمار مي رفت به علت آن كه از فرمان محمد بن عبد الوهاب پيروي نكرد و صلوات را ترك ننمود كشت وبراي پرده پوشي اين عمل ننگين گفت : گناه ساز وآزار در خانة يك زن بدكار از صلوات فرستادن بر پيامبر در مأذنه ها كمتر است چون ساز و آواز او گناهي است كه تنها يك نفر را آلوده مي كند ولي صلوات فرستادن بدنبال هر نماز بدعتي است كه دامنگير همه مي شود» .(75) او از ذكر صلوات در مناره ها نهي مي كرد وعاملين آنها راسخت كيفر مي داد و مي گفت اين ها براي حفظ توحيد است . خيلي از كتابهاي مر بوط به صلوات بر پيغمبر رامانند دلايل الخيرات تأليف محمد ابن سليمان جزويي را سوزانيد .(76) در حال که مسلمین صاوات بر پیامبر(ص) را در همه حال بهترین ذکر می دانند و حتی در روایات داریم که هنگامی که نام مبارک آن حضرت برده می شود باید صلوات بر آن حضرت فرستاده شود چنانکه علامه عسکری آورده است: در مسند احمد و سن ترمذی و غیر ان از حسین ابن علی از رسولخدا روایت کرده که فرمود:«البخیلُ مَن ذُکِّرتُ عندَه فَلَم یُصَلِّ عَلَیَّ» بخیل کسی است که نام من نزد او برده شود و بر من صلوات نفرستد».(77)از جابر از رسول خدا روایت کرده اند که فرمود:« مَن ذُکِّرتُ عندَه فَلَم یُصَلِّ عَلَیَّ فقد شَقی» کسی که نام من نزد او برده شود و صلوات نفرستد یقینا ستم کرده است .(78) از ابو دردا روایت کرده است که رسول خدا فرموده است :«مَن صَلّی عَلَیَّ حین یُصبَحُ عَشراً وَ حینَ یُمسی عَشراً اَدرَکَتهَ شفاعَتی» کسی که که هر صبح وشام ده بار بر من صلوات بفرستد شفاعت من او را فرا گیرد.(79)

دفاع ازبنی امیه
 

یکی از مسائل که وهابیت بر خلاف دیدگاه مسلمین و تاریخ بشریت اقدام کرده اند انکار برخی از وقایع شهادت امام حسین (ع) و دفاع از بن امیه است. لذا ابن تیمیه که شدیدا در صدد دفاع از جنایات یزید بن معاویه برآمده و با هر حیله و توجیهی در صدد پاک سازی شخصیت یزید برامده ونسبت به شهادت امام حسین (ع) می گوید :«یزید راضی به کشتن حسین (ع) نبود و حتی از این امر اظهار نا رضایتی کرد ».در جای دیگر می گوید : یزید به کشتن حسین امر نکرد ، سر ها را نزد او نیاوردند و با چوب بر دندان های حسین نزد بلکه این عبید الله ابن زیاد بود که این کار ها را انجام داد.(80) اما سایر اهل سنت در باره ای یزید چنین می گوید: تفتازانی :« حق این است که رضایت یزید به قتل حسین (ع) و خو شحالی او از این امر واهانت به اهل بیت رسولخدا(ص) از جمله متواترات است و ما در کفر او شک نداریم لعنت خدا بر او و انصار واعوانش باد».(81)در جای دیگر صریحا آوردن سر امام حسین(ع) را در شام انکار نموده می گوید:»انتقال سر حسین به شام در زمان یزید، اصل واساسی ندارد».(82)در حال که طبری نقل می کند »آنگاه یزید به مردم اجازه داد تا بر او وارد شوند . مردم داخل دارالاماره یزید شدند؛ در حالی که سر حسین (ع) مقابلش بود و با چوب دستی خود بر گلوی حسین (ع) می کوبید.... شخصی از اصحاب رسولخدا (ص) به نام ابوبرزه اسلمی خطاب به یزید گفت: آیا با چوب دستی ات برگلوی حسین(ع) می کوبی؟آگاه باش !توچوبت را بر جایی می کوبی که من دیدم رسولخدا(ص) آنجا را می بوسید.(83) ابن اثیرنقل می گوید:«چون سرحسین(ع) به یزید رسید مقام درجه ابن زیاد نزد یزید بالا رفته، هدایایی به او عطا نمود و به جهت آنچه انجام داده بود او را مسرورساخت».(84)در جای دیگر ابن تیمیه به اسارت بردن حریم امام حسین(ع)را نیز انکار نموده می گوید: «یزیدحریمی از حسین (ع) را به اسیری نگرفت ، بلکه اهل بیت او را اکرام نمود».(85) در حال که مورخین مشهور اهل سنت در این باره می گوید:طبری ودیگران: «هنگامیکه اسرا را بر یزید وارد کردند یحیی بن حکم با خواندن دوبیت ابن زیاد را بر این عمل توبیخ وسر زنش کرد ... ولی یزید مشت محکمی به سینة او زد و به او گفت : ساکت باش!».(86) ابن اثیر: «اهل بیت (امام) حسین (ع) هنگامی که به کوفه رسیدند ابن زیاد آنان را حبس نمود و خبر آن را بر یزید فرستاد ... آن گاه نامه ای از طرف یزید به ابن زیاد فرستاده شد و در آن امر نمود اسرا را به طرف شام ارسال دارد...».(87) در جای دیگر ابن تیمیه در دفاع از بنی امیه می گوید :بنی امیه بر تمام افراد روی رمین حکومت داشتند و دولت اسلام در زمان آنان عزیز بود و تها اعتراض که مردم داشتند دو چیز بود : یکی بد گویی به علی (ع) و دیگری تاخیر نماز اول وقت .(88) همو می گوید :« سنت در زمان دولت بنی امیه قوی تر و ظاهر تر از دولت بنی عباس بود زیرا در دولت بنی عباس تعدادی از شیعه و دیگران از اهل بدعت نفوذ کرد بودند ».(89) نظر سایر اهل سنت نسبت به بنی امیه : اهل سنت شأن نزول آیه شریفه والشجره الملعونه فی القران را صادق بر بنی امیه می دانند و به تعبیر ابو الفدا مفسرین درمورد نزول این آیه در شأن بنی امیه اجماع دارند.(90) علی اصغر رضوانی آورده است:« تفسیر شجره ملعونه به بنی امیه از بسیاری اهل سنت وارد شده است ؛ از قبیل: حاکم نیشابوری ، خطیب بغدادی ، فخر رازی، خازن،سیوطی...».(91)
الف ) دید گاه وهابیت نسبت به سائر مسلمین
از دیدگاه وهابی ها موّحد حقیقی و مسلمان واقعی وهابیون هستند اما سائر مسلمین معنای صحیح توحید را نفهمیدند لذا یا کافرند و یا دچار شرک وبی ایمانی شده اند . رهبران این گروه بار ها مسلمانان را با نام های مشرک ، کافر ، مرتد و غیره خوانده است . سید محسن امین آورده است :«محمد بن عبدالوهاب در رسالة کشف الشبهات متجاوز از بیست وچهار بار مسلمانان را(جزوهابیان) مشرک خوانده است و بالغ بر بیست و پنج فقره مسلمانان را کافر، بت پرست، مرتد، منافق، منکر توحید، دشمن توحید، دشمنان خدا، مدعیان اسلام ، اهل باطل، نادانان و شیاطین خوانده و چنین گفته که کافران نادان و بت پرستان ، داناتر از اینگونه مسلمانانندو شیطان پیشوای ایشان و سر سلسله آنان است و تعبیراتی دیگر زشت تر ودور از نزاکت وادب» .(92) همو در جای دیگر می نگارد: وقتی سعود بن عبدالعزیز که از هم پیمانان و همکاران محمد بن عبدالوهاب بود در مکه آمد و سخرانی ایراد کرد چنین گفت:« همه مسلمانان جز وهابی ها مشرکند و با پیروی از آئین وهابیت مسلمان می شوند ما مردم و تمام قبائل را با این شمشیر به اسلام فرا می خوانیم» .وی می افزاید:« خداراسپاس بگوئید که شما را از شرک نجات داد و به اسلام هدایت کرد و من شما را دعوت می کنم که تنها خدا را بپرستید و از شرکی که گرفتارش شدید دست بکشید».(93) محمد بن عبدالوهاب عباراتی دارد که به خوبی فهمیده می شود وی معتقد به کفر تمام مردم قبل از خودش و دعوتش بوده است و تنها او بوده که معنای توحید را فهمیده و اورده است او می گوید:«... من در آنوقت معنای لا اله الّا الله را نمی دانستم و نیز دین اسلام را نمی فهمیدم ، قبل از این خیری که خداوند بر من منّت گذاشت . و نیز در بین مشایخم هیچ کس وجود نداشت که این معنا را درک کند . پس هر کس از علمای عارض گمان کند که معنای لااله الّا الله را فهمیده و یا معنای اسلام را قبل از این وقت شناخته ، یا گمان کرده که احدی از مشایخ این معنا را فهمیده اند، دروغ وافتراء بسته و امر را بر مردم مشتبه کرده است و خودش را به چیزی نسبت داده که در او نیست» .(94) محمد بن عبدالوهاب نسبت به مسلمانان معاصر نیز همین نگاه را دارد و آنها را بت پرست و بد تر از مشرکین قریش می داند و می گوید: « بسیاری از اهل این زمان از خدایان پرستیده شده به جز هبل ویغوث و نسر ولات وعزّی و منات را نمی شناسند . اگر فهمی درستی داشتند می فهمیدند مقاماتی که امروزه پرستیده می شود ، از بشر ودرخت وسنگ ونحو این ها از خورشید وماه و ادریس وابو حدیده و نحو این ها ، از قبیل عبادت همان بت ها است ».همو در جای دیگر می گوید:«درجة شرک کفار قریش ، بسیار پایین تر از شرک مردم امروز است ».(95) محمدبن عبدالوهاب حتی کسانی را که از آئین او پیروی می کردند و وهابی شده بودند اما قبلا فریضه حج را بر مبنای معتقدات سابقش انجام داده بود می گفت : حج نخست شما در حال شرک بوده وباطل است لذا دستور می داد دوباره حج را انجام دهندو هم چنین به کسانی که تازه وارد آئین وهابیت می شدند دستور میداد که بعد از ادای شهادتین ، شهادت سوم را نیز بر زبان جاری سازد و آن اینکه این شخص اقرار نماید که قبلا کافر بوده وپدر و مادرش نیز نیز در حال کفر درگذشته اند و بگوید فلان وفلان (عده ای از علمای بزرگ را نام می برد) نیز کافر بوده اند و اگر این پیروان تازه وارد این شهادت سوم را نمی گفتند آنان را به قتل می رساند.(96) او بار ها می گفت غیر از وهابیان بقیه مسلمانها چه بخواهند ویا نخواهند مشرک بوده و خون ومال شان مباح است بلکه شرک مسلمانان بدتر و زشت تر از شرک کسانی است که از پیامبران خود خواستند که برای شان بت قرار دهند (97) و همینطورحال اینها از مشرکین دوران پیامبر(ص) بدتر است لذا او می گوید: «هنگامی که این مطلب را دانستی و دانستی آنچه را که اکثر مردم بر آنند ، می فهمی که کفر و شرک افراد این زمان بیشتر از مشرکینی است که پیامبر (ص) با آنان به قتال پرداخت ».(98) لذا امروزه پیروان او نیز کسانی را كه( اعم از شيعه وسني) ديد گاه هاي او را قبول ندارند تفكيرو مسلمانان را به راحتی متهم به شرك بت پرستی نموده واعمال آنان را همانند اعمال مشركين می داند و این قضیه در ایام مراسم حج کاملا مشهود است ،در صورتي كه بزرگان امامیه و ائمه اهل سنت به ويژه ابو حنيفه ،تكفير اهل قبله را جايز نمي شمارند.در نشريه پگاه آمده است :
در تعاليم وهابيون مسلمانان به دو گروه مسلمين واقعي ومسلمين دروغي تقسيم شده اند، وهابيون خود را پيروان حقيقي پيامبر (ص) وفرقه هاي ديگر سني ، به ويژه شيعيان را به عنوان بدعت گذار و رافضي تلقي مي كنند. علماي وهابي جهان رابه دو گروه موحدين و مشركين يا بدعت گذار تقسيم كرده اند . اين دسته بندي تعصب آميز نشان مي دهد وهابيون هرگز گرايش هاي ديگر اسلامي را تحمل نخواهد كرد . در كتب ، فتاوي و نوارهاي سخراني آنان ، كساني كه تعاليم وهابيت را نمي پذيرند ، در بهترين حالت به عنوان منحرف يا ضاله ودر بد ترين حالت كافر معرفي شده اند .(99) وهابي ها چندين بار در طول سده بيستم نفرت خود را از مسلمين اعلام داشته كه با ابزار اين تنفر باعث شد پيمان هاي با قدرت هاي غير اسلامي بندد به عنوان مثال عبد العزيز بن مسعود از سال 1902 تا 1953 حكومت را در دست داشت زماني به سنت جان (عبد اللّّه) فيلبي ، رابط وزارت امو خارجه بريتانيا گفته بود كه او مسيحيان را برتر از مسلمانان غير وهابي ميدانند . او توضيح داده بود كه مسيحيان بر اساس دين خود عمل مي كنند امّا مسلماناني كه استنباط وهابيان در باره توحيد پيروي نمي كند به گناه شرك آلوده اند به عبارتي ديگر يك مسيحي بهتر از يك مسلمان غير وهابي است.(100)
ب)ديدگاه وهابيت نسبت به شيعه
فرقة وهابيت از همان زمان ظهورش نسبت به شيعه مواضع تند و افراطي داشته است ، بطوريكه در اين مسير تاريخي خون هزاران شيعه ريخته شد ، خانه ها ويران واموال شان به غارت برده شد ، بي حرمتي ها نسبت به مقدسات شان روا داشته شد و الفاظ و تعابيري مانند مشرك، كافر، خوارج و روافض عليه شان بكار برده شد ، فتا واي شديد اللحني از طرف علماي وهابيت صادر ،واتهامات نا روایی بر شيعه وارد شد.سلطان الواعظين در شبهاي پيشاور به نقل از ابن تيمه در كتاب منهاج السنه مي‌گويد: «شيعان به مساجد اعتنايي ندارند ، مساجد انها خالي از جمعيت مي باشد نه جمعه ونه جماعات در مسجد بر پانمي كنند واگر گاهي نماز بگذرانند فرادا مي خوانند».وي به نقل از همان منبع مي افزايد: «شيعيان مانند مسلمانان به حج بيت الله نمي روند بلكه حج آنان زيارت قبور مي‌باشد ، ثواب حج قبور را از حج خانه خدا بالاتر مي دانند بلكه كساني را كه به حج قبور نمي روند سب ولعن مي‌نمايند . شيعيان سگ هاي خود را بنام ابابكر و عمر مي نامند و پيوسته آنها را لعن مي نمايند».(101)در كتاب وهابيان علي اصغر فقيهي به نقل از وهابيون امده است:«سفري كه مشركين وكفار به اماكن بزرگ وقبور معظم خود مي نمايند همان حج ايشان است و قصد شان از خضوع وتضرعي كه نزد قبور بجا مي اورند ؛ همان است كه مسلمانان براي خدا انجام مي دهند . اهل بدعت وضلالت از مسلمانان و از جمله رافضيان (شيعيان) به همين گونه مي‌باشند كه سفر به مشاهد و قبور امامان خود را حج مي نامند ، اين فرقه سفر بسوي قبر پاره‌اي از مخلوقان خدا را ، حج اكبر وحج بيت الله الحرام را حج اصغر مي نامند.(102)عبدالعزيز نامه‌اي به فتحعليشاه پادشاه ايران مي نويسد و درآن از فتحعليشاه و سائر عجميان مي‌خواهد كه از عقايد شيعي توبه كنند و در غير اين صورت مشرك خوانده خواهند شد و هشدار مي دهد كه به همان سرنوشت كه اهالي كربلا گرفتار گرديد دچار خواهند شد كه تر جمه نامه بدين قرار است:اعوذبالله من الشيطان الرجيم، بسم اله الرحمن الرحيم ، مِن عبدالعزيز امير المسلمين الي فتحعليشاه مَلِك عجم انكه چون بعد از رسولخدا محمد ابن عبدالله(ص) شرك وبت پرستي در امت شيوع يافته بود چنانچه مردم بقعات كربلا ونجف ، پيش قبور كه از گِل و سنگ و ساخته ايشان است بخاك مي افتادند وسجده مي كردند و عرض حاجات مي‌داشتند و اين اضعف عباد الله ،‌چون مي‌دانست كه سيدنا علي وحسين به اين افعال راضي نيستند، كمر همت به تصفيه دين مبين اسلام بست و به توفيق حق تعالي ، نواحي نجد واكثر بلاد عرب ر ااز آلايش ها پاك ساخت ، خدمه و سكنه كربلا كه بنا بر اغراض نفساني منع پذيرش بودند طرح ، منحصر در فنا واعدام شان دانست ، لهذا فوجي از غُزات به كربلا فرستاده شد چنانچه معلوم شده باشد سزاي لايق بدي شان، داده شد . اگر مَلِك عجم بدين عقيده باشد بايد كه از آن توبه كند زيرا هركس كه به شرك وكفر اصرار ورزد بدو آن خواهد رسيد كه به سكنه كربلا رسيد. والسلام علي من تبع الهدي.(103)
ديدگاه وهابيت نسبت به شيعه در عصر حاضر
در عصر حاضر وهابيون نسبت به شيعه از مواضع يكسان بر خوردار نيستند بلكه نظرات شان متفاوت اند عده اي از انها همانند متحجرين سابق نسبت به شيعه متعصب بوده و شيعه را مشرك مي خوانند و گروهي ديگر از انان معتدل تر به نظر مي رسد، همان طور كه ايت الله مكارم در كتاب وهابيت بر سر دو راهي اورده است:

وهابيون دو قشر ند:
 

1.سلفي هاي متعصب تكفيري، كه همه مسلمين جز خود را مشرك مي دانند وجان ومال انها رامباح مي شمرند.
2.قشر معتدل، كه بيشتر از نسل تحصيل كرده وجوان تشكيل يا فته است و حتي بعضي از اساتيد و علماي بزرگ با انان هماهنگ هستند، داراي ويژه گي هاي ذيل اند:
الف: مسلمانان را متهم به شرك نمي كنند واز خون ريزي بيزارند، به عقايد ديگران احترام مي گذارند وبر چسپ و بدعت بر ديگران نمي زنند0
ب: از گفتمان منطقي ودوستانه بين مذاهب ، استقبال مي‌كنند و گوش شنوايي براي شنيدن سخنان ديگران دارند و كتب ديگران را مطالعه مي‌كنند .
ج:مظاهر جديد و مثبت زندگي امروز را كه دليلي بر حرمت آن در قران و سنت نيست بدعت نمي‌شمارد.
د: به زنان اجازه مي‌دهند كه با حفظ حجاب وموازين عفت به تحصيل علم و فعاليت هاي مفيد اجتماعي بپردازند.
ه: و در يك كلمه ضمن تجديد نظر در افكار خشونت آميز گذشته، حاضر به تعامل با سائر فِرق اسلامي جهان هستند.(104)
حتي نويسندگاني از خود وهابيون كتاب هاي مبني بر انتقاد از فتواهاي تند وتيز شيخ محمد(رهبرشان)نوشته اند از جمله «حسن بن فرهان مالكي» در كتاب «داعية و ليس نبية» كه نقدي است بر كتاب شيخ محمد مي‌نويسد:شيخ محمد ابن عبدالوهاب در مورد شيعيان با تندي و تيزي پيش رفته مي‌گويد: «كسي كه در كفر شيعه شك كند كافراست»(105) در حال كه ابن تيميه با آن غلو و عداوت كه نسبت به شيعه داشت آنها را مسلمان _ هرچند اهل بدعت!_ مي‌شمرد و با صراحت مي‌گويد كافر نيستند اما شيخ در اين زمينه بسيار افراط كرده است .(106) و هم چنين در تاريخ2/4/1419هـ.ق، بيانيه‌ي هيئت علماي بزرگ سعودي كه بزرگترين آنها عبدالعزيز عبدالله بن باز بود به همراي 20 نفر از علماي طراز اول وهابي معتدل صادر شد؛ حكايت از اعتدال شان دارد كه مواد بيانيه در« كتاب وهابيت بر سر دو راهي» تلويحا بدين شرح آمده است :
الف: تكفير كردن كسي يك حكم شرعي است كه بايد ديارش از سوي خدا ورسول او تعيين گردد لذا جايز نيست كه كسي را تكفير كنيم مگر اينكه دليل روشني از كتاب و سنت بر كفر او گواهي دهد.
ب:آنچه از نسبت اين عقيده باطل (نسبت شرك به مسلمين) حاصل شده و مي شود مانند: مباح شدن خون و عرض وآبروي مردم و به غارت رفتن اموال و منفجر كردن خانه ها و وسائل نقليه و مراكز اداري و تجاري حرام وگناه است.
ج: اين مجلس با توجه به دو مورد فوق به تمام مردم جهان اعلام مي نمايد كه اسلام از اين كوته عقيده هاي باطل بيزار است و چنانچه اين اعكمال در بعضي جاها صورت گيرد عمل جنايتكارانه محسوب مي شود.(107)
اما در يك تقسيم بندي ديگري ، وهابيت را به سه گروه تقسيم كرده اند: گروه افراطيون ، گروه سنت گرا و گروه روشنفكران ترقي‌خواه ، كه هر كدام نظر خاصي نسبت به سائر فرقه هاي اسلامي و بويژه شيعه دارند ، فؤاد ابراهيم در نشريه پگاه چنين آورده است: با اينكه تشخيص علماي وهابي ميانه رو از افراطي بسيار دشوار است مي‌توان گرايشهاي مختلف وهابي را از يكديگر تميز داد وبر سه گروه تقسيم كرد:
1- افراطيون: اين گروه كه شيخ بن جبيرين ، شيخ عبدالمحسن العبيكان، شيخ ناصر العمر ، شيخ الهذيفي و بسياري از علما از ان جمله اند كه از اين طيف حمايت مي‌كنندو براي حصول اهداف خود شيوه هاي خشونت اميز را بكار مي گيرد و خاندان سلطنتي سعودي را فاسد وبي لياقت مي‌پندارد.از نظر انان مقامات سعودي نبايد به شيعيان اجازه دهند اعمال بدعت اميز خود را بجاي اورند وبا انان را به قتل برسانند،تبعيد وسركوب كنند ويا وادار به ترك عقيده نمايند.يكي از كارگران وهابي شركت نفتي ارامكو عربستان از شيخ بن جبيرين پرسيد ايا غذا خوردن يك وهابي با كارگران شيعه سر يك ميز جايز است؟شيخ بن جبيرين جواب داد:سعي كنيد از انان دوري كنيد وجاي تان را تغير دهيد،شما سعي كنيد بطلان وكذب بودن عقايد و مخرب ومنحرف شان را اشكار كنيد وسپس انان را متقاعد سازيد تا حقانيت مباني عقيدتي وهابيت را بپذيرند و دست از عقايد موهوم خود بردارند واگر مقومت كردند بايد به عقوبت خود برسند وكشته شوند.بن جبيرين در مورد حكم فقهي مربوط به پرداخت زكات به خانواده هاي نيازمند شيعه در عربستان خاطر نشان كرد:علماي وهابي در كتب فقهي خود پرداخت زكات به كفار وبدعت گذاران را منع كرده اندو از ان جا كه روافض جزو كفار محسوب مي شوند نبايد زكات به انان تعلق گيرد.شيخ ناصر العمر،از سلفي هاي تند رو و مشهور با تاكيد بر سازش ناپذير تشيع و تسنن، به شدت سازش ومصالحه شيعه وسني را مورد حمله قرار داد. وي در اين رابطه اظهار داشت:اختلاف ما با روافض (شيعيان) فقط به مباحث فرقهاي محدود نمي شود ،اختلاف ما در مورد مسائل بنيادين و اساسي ديني است و نه بخشهاي از دين.در واقع هيچ نقطه مشتركي بين ما وشيعيان وجود ندارد.العمر در پاسخ به همايش گفتگوي مذاهب كه ژوئن 2003 در رياضي برگزار شد از شركت كنندگان خواست روافض (شيعيان) را به اسلام واقعي و پيروي از شيعه اهل سنت دغوت كنند.(108) وي مي افزايد:وب سايت مشهور وهابيون،خطبه هاي نماز جمعه مسجد النبي مدينه را كه به امامت شيخ الهذيفي در سوم مارس 1998 و با حضور رئيس جمهور پيشين ايران اقاي هاشمي رفسنجاني ايراد شد،تحت عنوان«يهوديان،مسيحيان و روافض را از عربستان اخراج كنيد» منعكس نمود. شيخ الهذيفي با تقبيهح وسر زنش حاويان سازش و مصالحه شيعه و سني تصريح كرد:«چگونه شيعه وسني مي تواند با يك ديگر سازش كنند در حالي كه اهل سنت با تمسك در قران و سنت نبوي دين را زنده نگهداشته و تكريم نمودند،در حالي كه روافض (شيعيان) بطور علني به اصحاب پيامبر(ص) اهانت نموده واسلام را نابود كردند. تا زماني كه شيعيان عقايد خود را ترك نگويند و به اسلام حقيقي نگروند، ما قدمي به سوي انان بر نخواهيم داشت. خطر شيعيان براي اسلام بيش از يهوديان و مسيحيان است و هرگز نبايد به انان اعتماد كرد. بنا بر اين مسلمين بايد با نهايت احتياط با انان بر خورد كنند.(109) به نظر مي رسد اين طيف همان گروه متعصب كه به«نام جمعيت اخوان» ياد مي شود باشد كه اين گروه در زمان عبد العزيز ال سعود در مكه پديد امدند و به قبائل نجد نيز سرايت كرد. در ابتدا اين ها گروهي از جوانان مذهبي بودند كه تحت تاثير افكار محمد بن عبدالوهاب قرار گرفتند وبراي پياده كردن اسلام راستين به عقيده خودشان قد علم كردند وخودشان را از مبلغين جان بر كف وها بيت دانسته و شب وروز براي پيشبرد اهداف وهابيت تلاش مي‌كردند گويا خودشان را در اين مسير وقف كرده بودند. اين گروه همان هاي هستند كه مغز استخوان وهابيت خوانده مي شوند وحكم پليس مخفي و مبلّغ افتخاري مذهب وهابي را دارند و از بوسيدن حرم رسول اكرم(ص) جلو گيري مي كنند در واقع آنها مجري برنامه هاي وهابيت هستند.(110) انها به حدي در وهابيت ممحض بودند و در اين مسير سخت گير بودند كه حتي از عبدالعزيز رو گردان شدند و او را از دين وهابي بر گشته خواندند و ايراد هايي بر او گرفتند كه از جمله ايرادات شان اين بود:
1.شيعيان احسا و قطيف بايد مجبورا از مذهب شان دست برداشته و مذهب اهل سنت را بپذيرند.
2.اعلان جهاد عليه عراق و شيعيان صادر گردد.
علماء نجد كه كه طرفدار ابن سعود بود در پاسخ اخوان چنين نوشت:در بارة را فضيان فتوا ميدهيم كه امام (ابن سعود) انان را وادار كند كه بر اسلام بيعت كنند و از اظهار شعار هاي دين خود ممنوع گردنند و همچنين بر امام لازم است كه بر نايب خود در احسا دستور دهد كه شيعيان ان جا را نزد شيخ ابن بشر(از علماي وهابي)حاضر كند تا با او با به دين خدا و رسولش بيعت كنند و انان را مجبور نمايند صلحا و اهل بيت را براي قضاي حوائج شان نخوانند و ديگر بدعت ها را از قبيل اجتماع براي به پاداشتن مأتم (ظاهرا مقصود عزاداراي عاشوراست) و مراسم ديگر كه مربوط به شعار مذهب شان مي باشد ترك كنند و از زيارت مشاهد و قبور ممنوع گردند و وا دار گردند كه در اوقات پنج گانه در مسجد گردايند و اگر محل هاي معيني براي بپا دا شتن بدعت هاي خود دارند خراب گردد، هر كه از شيعه احسا از قبول اين امور سرباز زنده از بلاد مسلمانان بيرون رانده شود و رافضيان قطيف را نيز ابن بشر به ان چه در بارة راضيان احسا گفته شد ملزم سازند.در باره رافضيان عراق كه در باديه نجد با مسلمانان (وهابيان) اميزش دارند فتوا مي دهيم كه امام ابن سعود انان را از داخل شدن در سرزمين مسلمانان باز دارد.(111)
فؤاد ابراهيم در باره دو گروه ديگر مي گويد:
2.سنت گرا: علماي نسل قديم نظير «شيخ بن با ز، شيخ محمد بن عثيمين » و برخي از نئو سلفي هاي نظير « شيخ صفار الحوالي » به اين گروه تعلق دارند. علماي سنتي وهابي از جدليون پيروي مي كنندو ديدگاه و مواضع خصومت اميز انان نسبت به شيعيان از ديدگاه هاي خدلي نشأت مي گيرد، گروه مذكور با قتل و اخراج شيعيان از كشور و مجبور كردن انان به پذيرش وهابيت موافق نيستند، چرا كه اين اقذامات به بي نظمي و هرج ومرج مي انجامد. از نظر انان شيعيان را بايد به ترك عقايد و اعمال بدعت اميز تر غيب نمود.
3. روشنفكران ترقي خواه : اين دسته امثال«عبد الله حميد، عبد الله صبيح، عبدالعزيز قاسم و عبدالعزيز الخدر» را در بر مي گيرد ايده هاي ترقي خواهانه و سازش كارانه را تر ويج مي كنند. گد چه حضور اين طيف در عرصه ديني و اجتماعي چنداي پر رنگ نيست، ولي گرايش مذكور به سرعت در حال گسترش است به عنوان مثال«الحميد» مفاهيم حقوق بشر را بر مبناي برداشت و تفسير متفاوتي از اسلام وهابي اشاعه مي شود ، وي معتقد اسلام است بر پايه عدالت و ازادي استوار شده است و اين دو ركن اساسي در گسترش اسلام نقش عمده اي ايفا نموده اند . (112)وي مي افزايد الحميد كه يكي از افراد اين گروه است در اين رابطه چنين مي نويسد:امويان و عباسيان عدالت و ازادي را در قلمرو خود گسترش ندادند ، بلكه ير عكس انان اهل كتاب را از حقوق خود محروم كردند و اسلامي را كه انان به مردم تحميل كردند از وحي و پيامبر (ص) نشأت نمي گرفت . حكومت هاي عربي و جنبشهاي سلفي معاصر ، و ارث امويان و عباسيانند و شيوه انان را در پيش گرفته اند و ان را اسلام ناب مي نامند . وي مي افزايد : حكومت هاي كشور عربي از اين حقيقت غافلند كه دولت هاي سركوب گر و مستبد سقوط خواهند كرد ، زيرا سركوب ازادي بر خلاف سرشت بشري است و جنبشهاي سلفي نيز فراموش كردهاند كه هر فرقه اي كه رابطه نزديك بين اسلام ، ازادي و عدالت را به درستي درك نكند از دين الهي منحرف شده است . بدين ترتيب تا زماني كه ازادي انديشه و بيان و عدالت وجود نداشته باشد ، نهاد هاي جامعه مدني شكل نخواهد گرفت . با نقض ازادي هاي اوليه فردي نظير سركوب بدعت گذاران (شيعيان) ، نظير سركوب بدعت گذاران (شيعيان) ،فضای صلح آمیز جامعه در هم شکسته می شود و زمینه برای فرقه گرایی فراهم گردد .(113)
نتیجه:
آنچه به نظر می آید وهابیان یک گروهی افراطی ومتعصب است که با برداشت های خشک و جامدانه شان از دین اسلام و همچنین اصرارو تحمیل آن برداشت را بر آیات قرآن، با سائر مسلمین در مسائل خداشناسی ، توسل ، زیارت ، شفاعت ، تبرک قبور اولیای الهی و....فاصله بیگرند وآنان نه تنها به ندای وحدت قرآنی و اتحاد اسلامی مسلمانان پشت پا زدند ؛ بلکه با احیای روحیه ای خشونت و تعصب ، پا به میدان گذاشته و با شمشیر تکفیر مخالفان اقدام به حذف دیگران از جامعة اسلامی و راندن آنان به جمع کفار نمودند ، وهابیان با نداشتن روحیه ای تعامل و گفتمان و عدم مبنای معقول و پویا برای دنیا،دچار سرخوردگی و مشکلات تئوری شدند لذا امروزه فرقة وهابیان از موضع یکسان برخوردار نیستند و در بین آنها گروه های به وجود آمده است که علیرغم اساس تفکر واندیشه ای اصیل وهابیت، جمود و افراط گری گذشتگان را مورد نقد قرار داده و برای تعدیل دیدگاه ها و همگام شدن با دیگران تلاش می کنند.

پي نوشت ها :
 

1. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص273به نقل از مجموع فتاوی بن باز ج2 ص549.
2. امین ، محسن، تاریخچه ، نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابی ها ، مترجم ؛ سیدابراهیم سیدعلوی ، ص211
3. همان ، ص153.
4. چالش هاي فكري وسياسي وهابيت،ص31، بنقل از جزيرةالعرب في القران العشرين ، ص341.
5. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص308به نقل ازجامع الاصول ج1 ص10و11
6. همان
7..همان
8. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابی ها،ص 120.
9. همان .
10.همان ، ص135.
11. همان،ص136.
12. همان ،ص135
13. چالش هاي فكري واساسي وهابيت ص31، نقل از كتاب التوحيد ،،ص157
14. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص241 به نقل از الفتاوی ج5 ص192.
15. چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص 27، نقل از كتاب التوحيد ، ص157 .
16. همان .
17. حسینی طهرانی ، سیدمحمدحسین ، امام شناسی ج5، ص161.
18. همان ص159.
19. سبحانی ، جعفر آیین وهابیت ،صص285.291.
20. سبا ء :10.13 ؛نمل: 38.40 ؛ كهف : 65 ؛ نمل : 15و16 ؛ جن : 26و27 ؛ آل عمران: 41.
21. چالش هاي فكري واساسي وهابيت ص 31، نقل از مخالفة الوهابية للقران والسنة ، ص 15 .
22. یوسف/ 93و96.
23.بقره/60
24. نمل/16و19
25. آل عمران/49
26. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابی ها،ص 150 به نقل از خلاصه الکلام...ص230
27. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابی ها ،ص،150
28.منهاج السنه ج4 ص 5و6
29. مائده / 55
30. چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه،ج 2،ص611.
31. عبدالحسين، اميني ، الغدير ، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1366،چ2،ج3،صص156و157.
32. شوري / 23
33.چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص 17 به نقل از مختصر منهاج السنه،ج1،ص352
34. الغدير، ج3، صص156و172.
35همان ص499.
36. چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص 48 به نقل از الرد علی الاخنایی ص52.
37. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص500 به نقل از اللجنة الدائمه للبحوث العلمیه والافتاء ، رقم فتوا 423.
38. امینی ، عبدالحسین ، الغدیر، مترجم زین العابدین قربانی، ج5 ص158،
39. همان ص 161.
40. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص 506 به نقل از المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه ، قسطلانی ج3، ص405.
41. همان به نقل از شفاء السقام، ص184.
42. سبحانی ،جعفر، گزیده راهنمای حقیقت، ص76، به نقل از صحیح مسلم ،3/63کتاب الجنایز.
43 . چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص32 ، نقل از ال فقه علي المذهب الاربعه ف ص 540 .
44. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص 490به نقل ازالمجموعه الرسائل والمسائل ج1ص14.
45. همان ، به نقل از همان ص17.
46. همان ، به نقل از تطهیرالاعتقاد ص14.
47. روم/47
48. حدید/11.
49. برگزیده راهنمای حقیقت ، ص64.
50. چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص32 ، نقل از سرگذشت وهابيت ، چ 1 ، ص 16 .
51. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص494.
52. همان ، ص496
53. همان ص495.
54. نقدوبررسی عقاید و اعمال وهابی ها،ص 333.
55. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، ص 498.
56. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص400به نقل از المنتقی من فتاوی الشیخ بن فوزانج2ص54وفتاوی البانی ص432.
57. الغدیر، مترجم زین العابدین قربانی، ج5 صص160 و161
58. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص415 به نقل از وفا الوفاء ج4ص1372
59. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص439به نقل از مسند احمد ج7، ص303ح25243.
60. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص433.
61. لسان العرب ج10 ص390
62. یوسف/93
63. بقره/ 248
64. چالش هاي فكري و سياسي وهابيت ،ص59 به نقل از الجامع الصحیح (صحیح بخاری) ج1، ص456و المسند ج5 ص430ح 18573.
65. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ٌ459به نقل از زیارة القبور ص156 و الهدیة السنیه ص42.
66. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص449
67.گزیده راهنمای حقیقت ص ، 68
68. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص622به نقل از اللجنه الدائمه من الفتوی ، رقم 1774.
69. شوری / 23.
70. رضوانی ، علی اصغر، شیعه شناسی وپاسخ به شبهات، مشعر ج2 ، ص566به نقل از مستدرک حاکم ج3 ص194.
71. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص578به نقل از اللجنه الدائمه من الفتوی ، رقم فتوی 7210
72. حج/32، نور/36 و شوری / 23.
73. عبدالسلام ، عمر, مخالفت وهابیت با قران وسنت ، ص به نقل از تاریخ الاسلام ذهبی وفاء الوفا سمهودی
74. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص 583.
75. نقد وبررسي وهابي ها، ص155 .
76. وحيدي ، س.م.نگرشي بر هابيت ، ص 60
77. عسکری ، سید مرتضی، صلوات بر محمد وال محمد،ص1، بنقل از مسند احمدج1 ص201وسنن ترمذی کتاب دعا ج13صص62و63.
78. همان به نقل از سنن ابن ماجه ص200.
79. هما ن به نقل از کنزالعمال ج1 ص439.
80. شیعه شناسی وپاسخ به شبهات ، ج2 ، ص252.
81. همان .
82. ،سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص158.
83. همان ص159.
84. همان به نقل از تاریخ یعقوبی، ج2
85. همان،ص160به نقل از منهاج السنه ج2، ص226.
86. همان به نقل ازکامل ابن اثیر ج3 ، ص301؛ تاریخ طبری ، ج4 ص252؛ البدایه و النهایه ج8، ص 209.
87. همان به نقل ازکامل ابن اثیر ج3 ، ص298؛ تاریخ طبری ، ج4 ص254.
88. همان ص530 به نقل از منهاج السنه ج8 ص238.
89. همان . به نقل از منهاج السنه ج4 ص 130.
90. همان 530.
91.همان ص 180
92 .تاريخچه نقد وبررسي وهابي ها ، ص162.
93. همان ، ص163.
94. سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ،ص 311 به نقل از الدررالسیه ج 10 ص51.
95. همان ، ص317به نقل از الدررالسنیه ج1صص117و120.
96. تاريخچه نقد وبررسي وهابي ها ، ص163 .
97. همان ، ص162.
98. همان ،ص317به نقل از الدرر السنیه
99. فؤاد ، ابراهيم ، هفته نامه پگاه ، ش 226 ، 4اسفند 1386 ، ص 14.
100. الگار ، حامد ، وهابگيري ، ترجمه احمد نمايي ، ص 27.28 .
101. سلطان الواعظين ،محمد، شب هاي پيشاور، صص336و343بنقل از منهاج السنه ج 1 صص11و13.
102. وهابيان ، ص117.
103. همان ص332.
104. مكارم شيرازي ، ناصر ، وهابيت بر سر دو راهي ، ص137.
105. حسن بن فرهان،مبلغ نه يك پيامبر، ترجمه سيد يوسف مرتضوي ، به نقل از الدررالسنيه، ج10ص51.
106. همان ص119.
107. وهابيت بر سر دو راهي ، صص177و178.
108. فؤاد،ابراهيم،هفته نامه پگاه، ش226،4اسفند 136،ص 14
109. همان،
110. س.م .وحيدي، نگرشي بر وهابيت ،ص79
111. وهابيان،ص 458و459
112. فؤاد ، ابراهيم ف هفته نا مه پگاه ، ش226 ، 4 اسفند 1386 ، ص 14.
113. همان
 

فهرست منابع :
1.قرآن كريم
2.ابن منظور، محمدابن مکرم ، لسان العرب ، بیروت چاپ سوم1414 ه.ق.
3.ابن هشام ، سیرت رسول الله ، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی ،تهران ، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، چاپ سوم1377.
4.اسد علي زاده ، اكبر : چالش خاي فكري و سياسي هاي وهابيت ، قم ،مركز پژوهش صدا وسيماي اسلامي ، چاپ دوم 1386.
5.الگار ، حامد : وهابيگري ، ترجمه احمد نمايي ،مشهد ،بنياد پژوهش هاي اسلامي ، 1387.
5.امين ، سيد محسن : تاريخچه ، نقد وبررسي وهابي ها ، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي ،تهران ، امير كبير ،چاپ چهارم 1376.
6.اميني ، الغدير ، عبدالحسين، قم، دارالكتب الاسلاميه،چاپ دوم، 1366 - 4
7.امینی ، عبدالحسین ، الغدیر، مترجم زین العابدین قربانی، تهران، بعثت، چاپ اول1386
8. حسینی تهرانی ، سیدمحمدحسین ، امام شناسی ، مشهد ، علامه طباطبایی1426.
9.رضوانی ، علی اصغر، سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات ، قم ، مسجدمقدس جمکران ، چاپ ششم، 1388.
10.رضوانی ، علی اصغر، شیعه شناسی وپاسخ به شبهات ،تهران ، مشعر، چاپ دوم1388.
11.سبحانی ، جعفر آیین وهابیت ، قم، دفتر انتشارات اسلامی ،چاپ ششم 1373.
12.سبحانی ، جعفر ، گزیده راهنمای حقیقت، تهران ، مشعر، چاپ اول 1386
13.سلطان الواعظين ، محمد : شبهاي پيشاور ، تهران ، دار الكتب ، آخوندي ، چاپ اول .
14. صالحی ، سیدعباس ، هفته نامه پگاه ، قم ، موسسه فرهنگی پاسدار اسلام . ش 226 ، 4اسفند 1386.
15. عبدالسلام ، عمر, مخالفت وهابیت با قران وسنت
16.عسکری ، سید مرتضی، صلوات بر محمد وال محمد،ص
17.فقيهي ، علي اصغر : وهابيان ،تهران ، اسماعيليان ، چاپ دوم 1364.
18 . مالكي ، حسن بن فرحان : مبلّغ نه يك پيامبر ، ترجمه سيد يوسف مرتضوي ، قم، اديان ، چاپ اول 1386.
19. مكارم شيرازي ، ناصر : وهابيت بر سر دوراهي ،قم ، مدرسة الامام علي (ع) چاپ اول 1384.
20. وحيدي ، س ، م ، نگرش بر وهابيت ، بيا مكتب اهل بيت ، چاپ اول 1373.
21. نشريه فرهنگ پويا ، فضلنامه فرهنگي ، اجتماعي ، سياسي ، نشريه دانشجويي پويا ، قم ،

 

 

مهربان همیشگی من... خودت گفتی:ادعونی استجب لکم... بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا...
گوش کن... این منم که اینروزها بیش از همیشه میخوانمت... اجابت کن مرا...

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها