پیامبری که شیعه بود!
چهارشنبه 6 آبان 1394 10:06 AM
فهم هر جمله ای در گرو داشتن تصویری روشن و متمایز از الفاظ تشکیل دهنده آن جمله است. در تمامی زبان ها کلمات مشابه و متشابهی وجود دارد که اگر معانی آنها از یکدیگر تفکیک نشود، منجر به سوء تفاهم خواهد شد. منطق دان ها در علم منطق که ابزاری است برای مصون ماندن از خطای در اندیشه، باب مستقلی را تحت عنوان "مغالطات"، گشوده اند و در آنجا، اشتراک لفظ را در شمار یکی از انواع مغالطات دانسته اند. اشتراک لفظ به تعبیر مولوی، رهزن اندیشه است: اشتراک لفظ دائم رهزن است*اشتراک گبر و مومن در تن است.
این مساله به ویژه درباره متون مقدس اهمیت بیشتری می یابد. بااین همه، پاره ای از واژگان فخیم و شریف قرآن در گذر زمان، در ذهن و زبان مردم، از معانی ژرف و بلند خود تنزل یافته اند. به عنوان مثال، کلماتی همچون استعمار و استضعاف از مقدس ترین کلمات قرآنند که در بازی بیگانه با آن معنایی منفی و پلید در عالم سیاست یافت و همان معنا نیز در اذهان مردم نشست.
این در حالی است که شارع مقدس هر کلمه را برای افاده معنا و منظوری خاص استخدام کرده است. دقت قرآن در به کارگیری الفاظ موجب شده است که ادبا و لغت شناسان در یافتن معنای اصلی مفردات و واژگان عرب، به آیات قرآن استناد ورزند.
یکی از کلماتی که در اثر استعمال نابجای اهل تفسیر در معانی دیگر به کار رفته است، واژه "امامت" است. اهل تفسیر امامت را (گاه به طور مطلق) به یکی از این چند معنا گرفته اند: یک. نبوت دو. وصایت. سه. مطاع بودن. چهار. خلافت. پنج. ریاست در امور دین و دنیا
در حالیکه بنا بر گفته صاحب تفسیر المیزان، معنای حقیقی امامت غیر از این معانی گفته شده است.
استدلال علامه در این باب چنین است: «معناى نبوت اینست كه شخصى از جانب خدا اخبارى را تحمل كند و بگیرد، و معناى رسالت هم اینست كه بار تبلیغ آن گرفته ها را تحمل كند. و تقدم و مطاع بودن نمیتواند معناى امامت باشد، چون مطاع بودن شخص باین معنا است كه اوامر و نظریه هاى او را اطاعت كنند، و این از لوازم نبوت و رسالت است. و اما خلافت و همچنین وصایت معنایى نظیر نیابت دارد و نیابت چه تناسبى با امامت می تواند داشته باشد؟ و اما ریاست در امور دین و دنیا آن نیز همان معناى مطاع بودن را دارد، چون ریاست به معناى اینست كه شخصى در اجتماع مصدر حكم و دستور باشد.
پس هیچ یك از این معانى با معناى امامت تطبیق نمی كند، چون امامت باین معنا است كه شخص طورى باشد كه دیگران از او اقتداء و متابعت كنند، یعنى گفتار و كردار خود را مطابق گفتار و كردار او بیاورند و با این حال دیگر چه معنا دارد كه به پیغمبرى كه واجب الاطاعه و رئیس است، بگویند: (انى جاعلك للناس نبیا، من مى خواهم تو را پیغمبر كنم و یا مطاع مردم سازم، تا آنچه را كه با نبوت خود ابلاغ مى كنى اطاعت كنند، و یا مى خواهم تو را رئیس مردم كنم، تا در امر دین امر و نهى كنى، و یا مى خواهم تو را وصى یا خلیفه در زمین كنم، تا در میان مردم در مرافعاتشان بحكم خدا حكم كنى؟ پس امامت به معناى هیچ یك از این كلمات نیست »(1)
بنا به گفته علامه، در قرآن هر جا کلمه امامت آمده، به دنبالش از هدایت به عنوان وصفی تعریفی سخن رفته است. اما نه هر نوع هدایتی، بلکه هدایتی که به امر خدا محقق می شود. خواهی پرسید امر الهی به چه معناست؟ علامه جواب می دهد که مراد از امر، وجود عینی اشیاء است که منزه از قیود زمان و مکان بوده و در آیه ای مربوط به حضرت ابراهیم (ع) از آن تعبیر به "ملکوت" شده است.« وَكَذَلِكَ نرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَكوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَكونَ مِنَ الْموقِنِینَ»(انعام/75)(2)
بهترین دلیل بر اینکه مقام امامت غیر از مقام نبوت است این است که حضرت ابراهیم (ع) پس از آزمون های زیاد، مورد الطاف الهی واقع می شود و خداوند مقام امامت را به او عطا کرده و او را امام مردم قرار می دهد. چنانکه می فرماید:
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبّه بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهنَّ قالَ إِنِّی جاعِلكَ لِلنَّاسِ إِماماً...» (بقرخ/124) (به خاطر آورید) هنگامى كه خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!». این واقعه در اواخر عمر آن حضرت و بعد از تولد اسماعیل و اسحاق و بعد از آنکه اسماعیل و مادرش را از فلسطین به مکه منتقل می کند، اتفاق افتاده است. در این زمان حضرت ابراهیم(ع) مقام نبوت را دارا بوده، زیرا وقتی ملائکه آمده بودند قوم لوط را هلاک کنند و در مسیر راه خود بر ابراهیم وارد شدند و بشارت اسحاق و اسماعیل را به او دادند، ابراهیم در آن موقع پیامبر مرسل بود، بنابراین معلوم میشود که ابراهیم قبل از مقام امامت، مقام نبوت را دارا بوده و امامتش غیر نبوتش میباشد. در روایات آمده که خداوند مقامات پنج گانه عبودیت، نبوت، رسالت، خلّت و امامت را به ترتیب به حضرت ابراهیم داده است.(3)
برخی از مفسران از آیه یادشده، چنین استفاده کرده اند که حضرت ابراهیم (ع) پیشوای همه مردم و نه فقط امت خودش بوده و در نتیجه او امام همه انبیاء حتی خاتم النبیاء و ائمه هدی(ع) است؟
عین عبارت ایشان چنین است:
«مقام امامت بالاترین مقامات است زیرا ابراهیم پس از آنكه داراى مقام نبوت و رسالت و اولو العزمى و خلت شد بمقام امامت نائل گردید و امام بطور اطلاق پیشوایى و مقتدائیست و همه امور را شامل میشود و ذكر كلمه للناس قبل از آن مفید اینست كه این پیشوایى بر همه افراد انسان حتى انبیاء و اولیاء است و همه موظفند كه از ابراهیم متابعت نمایند باندازه كه پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم كه از ابراهیم افضل است مأمور بمتابعت از ملت ابراهیم میشود ثم أوحینا إلیك أن اتبع ملة إبراهیم حنیفا «1» قال و من ذریتی مراد از ذریه اولاد طاهرین حضرت ابراهیم یعنى اسمعیل و اسحق و احفاد طاهرین آنهاست چنانچه ظاهر در این معنى است اخبار مانند خبرى كه در كافى از عبد العزیز بن مسلم از حضرت رضا (ع) روایت نموده «2» و غیر آن بر این معنى دلالت دارد و مصداق اتم و اكمل آن حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و اوصیاى طاهرین اوست چنانچه در چند آیه بعد از آن میفرماید ربنا و اجعلنا مسلمین لك و من ذریتنا أمة مسلمة لك الى ان قال ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتك و یعلمهم الكتاب و الحكمة و یزكیهم «3» و همچنین خبر سابق الذكر بر این معنى دلالت دارد.(4)
استاد جوادی آملی، در تفسیر گرانسنگ «تسنیم» این دیدگاه را لطیف اما ناتمام می داند و بر این باور است که نه از نظر تاریخی و نه از منظر قرآن، نمی توان حضرت خلیل الرحمن(ع) را امام همه پیامبران دانست بلکه به تعبیر قرآن، او شیعه و پیرو حضرت نوح شیخ الانبیاست.
«این وجه لطیف است، لیكن افزون بر نقدپذیری آنچه به عنوان مؤیّد بدان تمسّك شده، به دو قرینه داخلی و نیز اشكالی خارجی ناتمام است؛ قرینه نخست اینكه خدای سبحان فرمود: (إنّی جاعلك للنّاس إماماً)، یعنی «من تو را امام مردم قرار دادم»، نه امام پیامبران و رسولان.
دوم اینكه حضرت ابراهیم همین امامت را برای ذرّیه خود درخواست كرد؛ (ومن ذرّیّتی) و خداوند هم به این خواسته نسبت به ذرّیه معصوم آن حضرت پاسخ مثبت داد؛ حال اینكه چنان وجهی، یعنی امامت بر همه پیامبران، نسبت به ذرّیه آن حضرت، متصور و صحیح نیست؛ زیرا از بهترین فرزندان وی حضرت خاتم الأنبیاء(ص) و حضرت خاتم الأوصیاء(ص) هستند؛ حال آنكه امام انبیا نبوده اند.
پذیرش این وجه كه مرادِ از آیه امامت بر پیامبران باشد، تنها در صورتی ممكن است كه قائل به تفكیك شده و بگوییم: امامت، نسبت به حضرت ابراهیم، به معنای امامت او بر همه انبیا و ائمه(ع) است و نسبت به ذرّیه وی به معنای الگو و مانند آن است. این تفكیك عقلاً محال نیست، لیكن مخالف سیاق و ظهور لفظی آیه شریفه است.
وی در خصوص اشكال خارجی وجه مزبور می گوید: حضرت ابراهیم در وسط تاریخ است، نه آغاز آن؛ زیرا وی اگرچه به تعبیر قرآن كریم(5) پدر مسلمانان و نسبت به آیندگانِ خود امام است لیكن خودْ مأمومِ نوح(ع) و از شیعیان وی است؛ (وإنّ من شیعته لإبراهیم)(6).
در قرآن كریم تصریح به امامت حضرت نوح نشده، لیكن ابراهیم(ع) شیعه وی به شمار آمده و پیرو و مأموم را از آن جهت شیعه می گویند كه تبعیت او از امام سبب شیوع امامت و فكر آن امام و رهبر متبوع می شود.(7)
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص: 410.
2. بنگرید به: ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص: 412.
3. اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، ج۱، ص۱۷۴
4. اطیب البیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص: 181.
5. سوره حج، آیه 78.
6. وره صافات، آیه83.
7. تفسیر تسنیم، جلد6، ص:447.
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست