محدث نوری رحمه الله در کتاب «دارالسلام» از اورع عصر خود، ملا زینالعابدین سلماسی قدس سره - که از اجلهی تلامذهی سید جلیل بحرالعلوم طیب الله رمسه بود - این گونه نقل میکند:
اوقاتی که سور سامرا را بنا مینمودند، در حرم عسکریین علیهماالسلام بعد از نماز ظهر مشغول تعقیب بودم. حرم خلوت بود و احدی غیر از من نبود. ناگاه مردی زائر ترک وارد روضهی مطهره گردید. بعد از زیارت، ضریح مطهر را گرفته به شدت حرکت میداد و به زبان ترکی عرض میکرد: یابن رسول الله! هزینهی سفر من گم شده و میدانید فقط همین بود. از شما میخواهم.
او ضریح مبارک را چنان حرکت میداد که نزدیک بود شبکهها از هم جدا گردد و کلمات جسورانه - مانند کسی که با مثل خود مکالمه میکند - میگفت. تا آن که گفت: پنبه از گوش خود بردارید تا من کیسهی هزینهام را نگیرم دست بر نمیدارم.
او متوجه نبود که من زبان ترکی را میدانم. وقتی این گونه سوء ادب را از او مشاهده کردم، به نزد او رفته و به زبان ملایمت او را موعظه و نصیحت کردم که این نوع گفتار و کردار شایستهی مقام ائمه اطهار علیهمالسلام نیست. رعایت ادب نما! آن مرد متغیرانه گفت: به تو چه که میان من و امام من داخل میشوی؟! برو مشغول کار خود باش و من به امام و به حق او بر رعیت از تو داناترم و از آنها جدا نمیشوم تا مراد مرا بدهند. پس من در زاویهی بالای سر مبارک ایستادم. آن مرد زائر همان کلمات را تکرار میکرد و در اطراف ضریح مقدس طواف مینمود و من متفکر در امر او بودم که چگونه خواهد شد.ناگاه صدایی بلند شد و کیسهای از بالای سر ضریح مطهر در کنار او به زمین افتاد. آن مرد در پایین پای مبارک بود. چون آن صدا را شنید به بالای سر مبارک آمد و کیسهی خود را دید، خوشحال شده و آن کیسه را برداشت و رو به من کرد و گفت: دیدی که چگونه از امام گرفتم با حرفهایی که خوشت نمیآمد و به طبعت ناگوار بود. گفتم: کیسهات را کجا گم کرده بودی؟گفت: بین مسیب و کربلا، ولی من در این جا ملتفت شدم! من از یقین و اخلاص او تعجب نمودم و خدا را به آنچه از آیات حجج خود صلوات الله علیهم اجمعین نمایان کرد شکر نمودم.