0

خبر از ضمیر و دعای مستجاب

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

خبر از ضمیر و دعای مستجاب
دوشنبه 2 شهریور 1394  6:23 PM

خبر از ضمیر و دعای مستجاب
در اصفهان مردی شیعی به نام عبد الرحمن می‏زیست، از او پرسیدند: «چرا این مذهب را برگزیده و به امامت امام هادی علیه‏السلام معتقد شده‏ای؟» 
گفت: «به جهت معجزه‏ای که از او دیدم؛ داستان چنین بود که من مردی فقیر و بی‏چیز بودم؛ ولی چون زبان و جرأت داشتم اهالی اصفهان در یکی از سالها مرا همراه گروهی نزد متوکل فرستادند تا دادخواهی کنیم. روزی بیرون خانه متوکل ایستاده بودیم که دستور احضار علی بن محمد بن رضا، از سوی متوکل صادر شد. من به یکی از حاضران گفتم: «این مرد کیست که دستور احضارش صادر شد». گفت: «این مرد علوی است و رافضیان او را امام می‏دانند - و اضافه کرد که - ممکن است خلیفه برای قتل دستور احضارش را داده باشد». گفتم: «از جای خود حرکت نمی‏کنم تا این مرد علوی بیاید و او را ببینم». ناگهان دیدم شخصی سوار بر اسب به سوی خانه متوکل می‏آید، مردم به نشانه احترام در دو طرف مسیر او صف کشیدند و او را تماشا می‏کردند. چون نگاهم بر او افتاد مهرش در دلم جا گرفت و نزد خود به دعای او مشغول شدم تا خدا شر متوکل را از او دفع نماید. آن حضرت از میان مردم می‏گذشت و نگاهش بر یال اسب خود بود و چپ و راست را نگاه نمی‏کرد و من پیوسته به دعای او مشغول بودم، چون به من رسید با تمام رو به سوی من متوجه شد و فرمود: «خدا دعای تو را پذیرفت و به تو طول عمر داد و مال و فرزندان تو را زیاد کرد». چون این را مشاهده کردم مرا لرزه فرا گرفت و در میان دوستانم افتادم. دوستانم پرسیدند: «چه شد؟» گفتم: «خیر است» و چیزی نگفتم. هنگامی که به اصفهان بازگشتم خدا مال فراوان به من عطا کرد و امروز از اموال، آنچه در خانه دارم قیمتش به هزار هزار درهم می‏رسد، غیر از آنچه بیرون از خانه دارم، و ده فرزند یافته‏ام و عمرم نیز از هفتاد سال گذشته است. من به امامت آن مردی معتقدم که از دلم خبر داشت و دعایش در حق من مستجاب گردید». [1] . 

پی نوشت ها:
[1] بحار الانوار، ج 50، ص 142 - 141. 

 

تشکرات از این پست
nazaninfatemeh
دسترسی سریع به انجمن ها