تسنیم نوشت:
مادرش میگوید او را به خدا سپرده و به رضای خدا راضی است. حاج خانم صبری عجیب دارد و بعد از 29 سال، هنوز مثل کوهی ایستاده است. این روایت برادری است که حالا برادر بزرگترش را دوباره میبیند و از خاطرات برادر، چیزهای کوچکی برایش باقیمانده است.
شهدای غواص اما برای آرمانهای بزرگتری رفتند، برای آنکه نگذارند کشور اسلامی ما زخم بخورد و برای آنکه خط شکن راه کربلا باشند.
شهید حمیدرضا صغیرا، شهیدی که 29 سال پیش برای حفظ کیان انقلاب اسلامی به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد، تنها 4 ماه پس از حضور در جبهههای جنگ، به دعوت حق لبیک گفت تا مادر و خانوادهاش را 29 سال چشمبه راه نگه دارد.
او بعد از رفتنش تنها دوبار با خانواده دیدار کرد و دیدار آخر همانا و کربلای 4 همانا....
حمیدرضا صغیرا، متولد سال 1348 که در 15 سالگی راهی جبهه میشود، بعد از آنکه با در بسته برای حضور در جبهه مواجه میشود، دوباره به اصفهان باز میگردد و برای ساختن تاریخ، دوباره در 17 سالگی به جبهه اعزام میشود.
گویا او میدانست که مظلومیت سیدالشهدا در کربلا حال در جزیره امالرصاص عراق و در عملیاتی که مزین به نام کربلاست دوباره تکرار میشود... حمیدرضا که میدانست شاید در این عملیات برگشتی برای او نباشد، در آخرین لحظات و دیدار با مادر و خواهرانش از بغضی گفت که 29 سال در گلوی مادر صبورش باقی ماند... خواستهای که او برای رسیدن به آن، جانش را بر کف دست گذاشت.
محمدعلی صغیرا، برادر شهید صغیرا در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان به بیان خاطرات خود از دوران زندگی، شهادت و چشمانتظاری خانوادهای میگوید که حال بعد از 29 سال، یوسف گمگشته خود را بازیافتهاند...
"حمیدرضا برادرم متولد 1348 بود و در سال 65 به جبههها اعزام شد که من سن زیادی در آن زمان نداشتم. در آن دوران که او 17 ساله بود، من یک کودک بودم و محبتهای برادرانه او را به خوبی به یاد دارم. یادم میآید که برادرم بعد از یکی دو بار بازگشت به خانه، راهی عملیات کربلای 4 شد و آنجا بود که دیگر خبری از او نشد تا هفته گذشته که خبر بازگشت او را به ما دادند."
حاج عباسعلی صغیرا پدر من 1.5 سال پیش به رحمت خدا رفت و خیلی چشمبه راه برادرم بودند. پدرم انتظار داشت که برادر بین اسرا یا دیگر شهدا به اصفهان بازگردد اما خبری نشد. یادم میآید که هر سال در شام بیست و یکم ماه رمضان که شام شهادت حضرت علی(ع) است، به نیابت از حمید افطاری میدادند و بعد از آنکه احتمال شهادت برادر را نیز دادند، این اتفاق ادامه یافت.
تسنیم: در طول این سالها، از بازگشت پیکر برادر ناامید نشدید؟
محمدعلی صغیرا: وقتی اعلام کردند که اسیری در خاک عراق نیست، مطمئن شدیم که اسیری در عراق وجود ندارد و بعد از آنکه گفتند اکثر شهدا به کشور بازگشتهاند، حدس زدیم که برادرم مفقودالاثر شده باشد. از آن سال پدرم فهمیدند که مفقودالاثر شده و دیگر همهساله این برنامه را برگزار میکردند.
تسنیم: وقتی در اردیبهشت اعلام شد شهدای غواص با دستان بسته پیدا شدهاند، چه حسی به شما دست داد؟
محمدعلی صغیرا: این خبر واقعاً شوک عجیبی به ما وارد کرد چون احساس مظلومیت و غربت شهدا، همه مردم ایران و کسانی که معرفتی داشتند تحت تأثیر قرار داد. مظلومیت و غربتی که انسان در لحظه دست بسته شدن آنها و در خاک کردنشان، حس میکرد.
تسنیم: حدس میزدید که ممکن است برادر در این جمع باشد؟
محمدعلی صغیرا: راستش را بخواهید، ما از زمان کودکی تا کنون انتظار و چشمبه راهی را در پدر و مادرمان میدیدیم؛ پدرمان بارها راهی تهران شدند تا از آنها خبری بگیرند با این حال، همه فامیل اقرار میکنند که مادر من کوه صبری هستند و بعد از جانبازی پسر اول، پسر دوم شان نیز مفقودالاثر شدند اما مادرم اسوه صبر هستند.
در طول این سالها و قبل از پیدا شدن پیکر حمیدرضا، خواهر بزرگترم درباره خواهرم خوابهای زیادی دیده و مادرم نیز خواب دیده بود و در واقع برادرم با زبان بیزبانی به خانواده فهماند که شهید شده است.
تسنیم: در طول این سالها، واکنش مادر به مفقودالاثر بودن برادرتان چه بود؟
محمدعلی صغیرا: باید بگویم مادر من انسان عجیبی است. نمیخواهم به عنوان پسر تعریفش را بکنم اما او واقعا ستودنی است. اگرچه اشک در چشمانش همیشه جاری است اما هرگز کوچکترین حرفی ناشی از نارضایتی و ناراحتی او ندیدم. مادرم همیشه میگوید به رضای خدا راضی هستم زیرا پسرم را در راه خدا دادم. به نظر من نمیشود از این داغ به راحتی گذشت اما مادرم همیشه عنوان میکند که "رضایت من، همان است که خدا برای برادرم تعیین کرده است"
تسنیم: وقتی خبر پیدا شدن تعدادی شهید غواص اعلام شد، آیا حدسی درباره اینکه ممکن است حمیدرضا در بین آنها باشد به ذهن شما خطور کرد؟
محمدعلی صغیرا: در درجه نخست، من همه این شهدا را برادر خودم میدانم چون ما حس عجیبی نسبت به شهدا داریم. برادران و خواهرانم نیز همه را جزوی از اعضای خانواده خود میدانند. ما سالها بود که انتظار کشیده بودیم و همه خانواده وقتی خبر پیدا شدن این شهدا را شنیدند، پیش خود فکر میکردند که شاید این نیز مثل دفعات قبل است که هیچ خبری از برادرم در آنها نباشد اما باید گفت شرایط مادرم با ما بسیار متفاوت بود.
این بار مادر من حس دیگری داشتند و وقتی برای آزمایش دی ان ای به ما زنگ زدند، به طور عجیبی امیدوار باشند و همیشه میگفتند "نکند حمید این بار پیدا شده باشد"
هفته پیش بود که ما با تماس گرفتند و اعلام کردند میخواهیم با خانواده شهید دیدار داشته باشیم و گویا به مادرم در آن لحظه الهام شد که میخواهند خبر پیدا شدن حمید را به ما بدهند؛ آن زمان بود که با گریه میگفت پسرم به خانه بازگشته است. وقتی مشخص شد ما واقعا گمشده خود را پیدا کردهایم، مادرم گفت "پاره تن من بعد از 29 سال به وطن بازگشت".
تسنیم: مادر حالا چه میگوید؟
محمدعلی صغیرا: مادر ما در صحبتهای قبلی خود هم گفته که من 29 سال انتظار فرزندم را کشیدم و اکنون هم شاکر خدا هستم و هم بغضم تازه شده است. تنها چیزی که مقید به آن هستم این است که خدای ناکرده زبان به ناشکری باز نکنم. مادرم میگوید "هرگز ناراحتی و بیتابی نمیکنم".
به هر حال، اگرچه ما برادر و خواهر مهدی هستیم اما حس مادرانه را نداریم و هرگز نمیتوانیم حس او را بعد از این همه سال دوری درک کنیم و این موضوع خیلی برای مادرم سخت است اما او کوه صبری است.
مادرم میگوید در مصائب همیشه به حضرت زینب(س) متوسل میشوم و از ایشان مدد میگیرم تا به ما آرامش و صبر دهند.
تسنیم: شاید سئوالی که ذهن همه همسن و سالان ما را مشغول کرده باشد، این است که چگونه یک پسر 17 ساله راهی جنگ میشود؟
محمدعلی صغیرا: برادرم جزو خط شکنان ایران بود و در جزیره امالرصاص و در خاک عراق به شهادت رسید. مادرم نقل میکند که بعد از جانبازی مهدی، برادر بزرگتر ما، چون مجروحیت او شدید بود، به حمید گفتم که پرستاری از برادرت را بر عهده بگیر اما حمید پاسخ میدهد که وظیفه من دفاع از کشور است.
وقتی مادرم گفت که کمک برادرم باش، او اعلام کرد که دوست دارم به جای برادر بزرگترم به جبهه برود. یادم میآید مادرم به خاطر حس مادری، چند روزی شناسنامه او را مخفی کردم تا به جبهه نرود اما حمیدرضا با پیدا کردن شناسنامه خود، به جبهه اعزام میشود. مادرم میگوید وقتی برادر شناسنامهاش را پیدا کرد، پیش خود گفتیم که حتما رضای خدا در حضور او در جبههها است و به همین دلیل راضی به رضای خدا شدیم.
تسنیم: برادر شما قبل از این عملیات هم سابقه حضور در جبهه را داشت؟
محمدعلی صغیرا: در سن 14 – 15 سالگی نیز او یک بار راهی جبهه شد اما به خاطر جثه کوچک و سن پایینش حمید را بازگردانده و اجازه ورود به جبههها را به او ندادند. حمید یک بار نیز با داماد بزرگترمان راهی جبهه شد و داماد ما تعریف میکرد به خاطر جثه کوچک حمید، او را در زیر صندلیها مخفی میکنند تا بتوانیم راهی جبهه کنیم اما بعد از بازرسی، اجازه ورود به جبهه را به همین ندادند!
بعد از آنکه او 17 ساله میشود، دوباره راهی جبهه شده و از طریق بسیج مسجد صفا اعزام شده و به جمع خط شکنان جبهه پیوست.
تسنیم: احساس شما از دلیل حضور انسانهای بزرگی چون حمید در جبههها و رفتار بعثیها با آنها چه بود؟
محمدعلی صغیرا: در واقع من مظلومیت و غربت آنها در آن لحظه را هنوز نمیتوانم تصور کنم زیرا کار رژیم بعثی واقعا همه را شوکزده کرد. دست بسته بودن و زنده زنده خاک ریخته شدن همه ما را تحت تأثیر قرار داد و حتی قبل از آنکه خبر حضور برادرم در جمع آنها به ما برسد، ما از این موضوع به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودیم.
البته همیشه پیش خودم میگویم که همه به عشق امام حسین(ع) و به شوق حرم ایشان راهی جبهه شدند و به هدف خود هم رسیدند.
یادم میآید حمید در دفترچهای که قبل از رفتنش برایمان به یادگار گذاشته و مطالبی نوشته، گفت که در راه کربلا میروم و یا موفق میشوم و یا به شهادت میرسم.
واقعا به عشق امام حسین(ع) بود چون چیزی به جز عشق ایشان نمیتواند در مردم تحرک و انگیزه ایجاد کند و امیدوار هستم که ما جوانان دست از سیدالشهدا نداریم و هیچ چیز به جز عشق ایشان ارزش ندارد زیرا عشق امام حسین(ع) ما را به همه چیز میرساند.
برادرم از 4 سالگی مداحی میکرد و اشعار پدربزرگم، مرحوم صغیر اصفهانی را قرائت میکرد که ما هنوز صدای ضبط شده او و خواندن شعر "آئینه ایزدنما، هو یا علی موسیالرضا"، شعر مرحوم صغیر اصفهانی را داریم.
او از ابتدا با عشق سیدالشهدا رشد کرد که توانست در سن 17 سالگی به جبهه برود و اینگونه حماسهسازی کند. من واقعاً فهمیدم هیچ چیز، جز عشق سیدالشهدا برای ما ارزش ندارد و این درسی بود که از برادرم گرفتم.
خواهرم میگوید وقتی میخواست خداحافظی کند به من گفت که "ما در خانواده خود، شهید، اسیر و جانباز داریم اما تنها مفقودالاثر نداریم و ممکن است مفقودالاثر شوم."
تسنیم: وصیت برادر شما چه بود؟
محمدعلی صغیرا: اگر وصیتنامه اکثر شهدا همچون برادر ما را ورق بزنیم، سفارش آنها تنها به محبت و عشق سیدالشهدا(ع) بود و آنها میگفتند که اگر میخواهید به همه چیز برسید، دست از امام حسین(ع) بر ندارید. چکیده وصیتهای همه شهدا، از جمله برادر من سفارش به اهل بیت(ع)، نماز و حجاب است.
تسنیم: به نظر شما پیام غواصان دستبسته چه میتواند باشد؟
محمدعلی صغیرا: نمیخواهم بگویم اینگونه است اما تصور من است است که شهدا در لحظه شهادت دو مخاطب داشتند و مخاطب نخست، سیدالشهدا(ع) و مخاطب دوم نیز مردم بودند. به نظر من خطاب آنها به امام حسین(ع) در آن لحظه جانسوز این بوده که درباره رضایت ایشان و قبولی در امتحان میپرسند. آنها میپرسند که آیا عمل ما مورد قبول ایشان واقع شده است یا خیر.
آنها خطاب به جوانان و مسئولان کشور میگویند که مواظب باشید خونی که از ما ریخته میشود، پایمال نشود. در اعمال، دین، سیاست و رفتارهای خود مراقب خون شهیدان باشیم و امیدوارم که همه ما در هر جایگاهی که هستیم، مواظب خون شهدا باشیم و مخاطب این حرف شهدا باشیم چون شهدا زیاد اذیت شدند تا از کشور دفاع کنند.